هر چه دیدم در میان چشم ترس
انتظار لحظه ای از مرگ بود
حالت افسرده یک شاخه گل
حالت دلمرده آهوی دل
حالت زیبای یک آهنگ نت
وقت خندیدن
برای سوگ آدمها
نمیدانی چه اندازه برایم سخت بود ....
Printable View
هر چه دیدم در میان چشم ترس
انتظار لحظه ای از مرگ بود
حالت افسرده یک شاخه گل
حالت دلمرده آهوی دل
حالت زیبای یک آهنگ نت
وقت خندیدن
برای سوگ آدمها
نمیدانی چه اندازه برایم سخت بود ....
چه اندوه بار است ؛
بزرگ می شویم
که بمیریم.....
مدیر محترم بهتره تمام شعر رو مطالعه بفرمایید
بعد درباره مرتبط بودنش نظر بدید...اگر اینها مرتبط نیست پس چی هست؟؟؟
تو نیستی که ببینی چگونه دور از تو
به روی هرچه در این خانه ست
غبار سربی اندوه بال گسترده است
تو نیستی که ببینی دل رمیده من
بجز تو یاد همه چیز را رها کرده است
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
....چنین غمگین و هایاهای
کدامین سوگ می گریاندت ای ابر شبگیران اسفندی
ار دوریم اگرنزدیک;
بیاباهم بگرییم ای چو من تاریک...
مطمئن باشید همه شون مطالعه شدن که در مورد مرتبط بودنشون نظر داده شدهنقل قول:
برای مثال این شعر سهراب:
مفهوم غم و اندوه داره یا مرگ؟نقل قول:
گوش کن جاده صدا می زند از دور قدمهای تو را
چشم تو زینت تاریکی نیست
پلکها را بتکان کفش به پا کن وبیا
و بیا تا جایی که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشیند با تو
و مزامیر شب اندام تو را مثل یک قطعه آواز به خود
جذب کنند
پارسایی است در آن جا که تو را خواهد گفت :ـ
بهترین چیز رسیدنم به نگاهی است که از حادثه
عشق تر است..
یا این پست شما:
اصلا شعر هست؟نقل قول:
چه رنجی است لذتها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است “تنهاخوشبخت بودن!”
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
دکتر شریعتی
شما در ارسال پست دقت کنید که تکراری یا بی ارتباط نباشه نگران نوع مدیریت نباشید!
مگه بهت نگفته بودم بی تو رزوگار من تیر وتار
حالا یادگار من بعد سفر کردن تو طناب دار
دیگه جون نداره دستام آخر قصه رسیده
عطر تو مثل نفس بود واسه این نفس بریده
مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به سادگی من خندیدی
به من وعشق پاکی که پر از یاد تو بود
و یک قلب یتیم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
کاش می شد هیچ کس تنها نبود
کاش می شد دیدنت رویا نبود
گفته بودم با تو می میرم
رفتی و گفتی که اینجا جا نبود !
سالیان سال تنها مانده ام
کاش روز دیدنت فردا نبود !
حيف لحظه هاي خوبي كه براي تو گذاشتم
حيف غصه اي كه خوردم چون ازت خبر نداشتم
حيف اون روزا كه كلي ناز چشاتو كشيدم
حيف شوقي كه گفتي داره اما من نديدم
حيف حرفاي قشنگي كه براي تو نوشتم
حيف روياهام كه واسه خاطر تو از قشنگي هاش گذشتم
حيف شبها كه با خيالت زير مهتاب
حيف وقتي كه تلف شد واسه تو توي ديدن خواب
حيف اشكهايي كه ريختم واسه تو تا دم سپيده
حيف احساس طلاييم حيف اين عشق و عقيده
حيف اون كسي كه دائم عاشقم بود توي رويا
حيف كه تو از راه رسيدي اونو دادمش به رويا