زندگی قصه پر غصه یک زندانیست
که حبس ابدی محکوم است
Printable View
زندگی قصه پر غصه یک زندانیست
که حبس ابدی محکوم است
اشتباه نكن
رفتنت فاجعه نيست
من ايستاده مي ميرم
چون بيدهاي مجنون
وقتی بدانی میمیری
همه چیز ا طور دیگری می بینی
زندگی تکراریست
خنده ها تکراری گریه ها تکراری
من در این تکرارها مانده در بهت و سکوت
دیگران می خندند و دلم می داندکه چقدر تکراریست
همه جا غرق سکوت
کوچه ها رو به غروب
همه جا تاریک است
پیش رو تاریکی
پشت سر تاریکی
دل من می ترسد
ترس هم تکراریست....
حالا که رفته ای
دوباره زنگ می زنم
شماره همان شماره است
گوشی را برمی دارند
گوشی را می گذارم!
محمدرضا عبدالملکیان
مرگ جسم زايش روح و نجات او از تنهايي و حصارهاي دنيا و پيوستن به دنياي بي پرده شفافيهاست.اما قبل از ترك جسم پروانه شو وبعد در فضاي فراجسم به پرواز درآ
سلم بر همه...
من یه زمانی چیزایی مینوشتم.اما نمی دمنم اسم اونها رو میشه شعر گذاشت یا نه؟
بدرود عاشقانه ترين لحضه ها،دورد
يادش به خير با تو حضورم چه سبز بود
اما سكوت محض زمين در حجوم سرب
همدست سنگ و آهن و سيمان، تو را ربود
بعد از تو بر سياهي شب تكيه مي كند
مردي كه از لطافت خورشيد مي سرود
حتي طلوع در افق چشم هاي او
همچون غروب بي رمق و سرد مي نمود
اينك درون معبد اوهام خويشتن
تا صبح پيش پاي خودش مي كند سجود
تا وقتی بود
شعر حفظ می کرد
حالا فقط
شعر او را حفظ می کند . . . .
دوستان عزیز لطف کنید در انتخاب مضامین شعرهایی که در تاپیک قرار میدید دقت لازم رو داشته باشید
شعرهایی با موضوعات تنهایی، غم و مرگ - همون طور که از نام تاپیک هم پیداست - در اینجا قرار داده میشن.
برای سایر موضوعات از تاپیک های مرتبط استفاده کنید
ممنون:11: