وانگه شراب عشق را
پيمانه شو پيمانه شو
هم خويش را بيگانه كن
هم خانه را ويرانه كن
الحمد االه.میزگرونیم!!
شما چطوری؟
Printable View
وانگه شراب عشق را
پيمانه شو پيمانه شو
هم خويش را بيگانه كن
هم خانه را ويرانه كن
الحمد االه.میزگرونیم!!
شما چطوری؟
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
ممنون عزیز
ديگه نيستي اوني كه واسش مي مردم يه روزي
پشيمونم كه چرا دل به تو دادم يه روزي
تو مثل يه موج ساحل , من تو رو دريا مي ديدم
تو يه كلبه ي محقر , من تو رو خدا مي ديدم
مطرب بساز پرده که کس بی اجل نمرد
وان کو نه این ترانه سراید خطا کند
ما را که درد عشق و بلای خمار کشت
یا وصل دوست یا می صافی دوا کند
جان رفت در سر می و حافظ به عشق سوخت
عیسی دمی کجاست که احیای ما کند
دردي است غير مردن آن را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کاين درد را دوا کن
در خواب دوش پيري در کوي عشق ديدم
با دست اشارتم کرد که عزم سوي ما کن
نام تو شد روشنی ذکر خموشان
هلهله و هروله کوزه به دوشان
این همه تصویر تویی در شب روشن
تا که ببینم تو را آینه پوشان
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گل عارض غزل سرایم و بس
که عندلیب تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
که بستگان کمند تو رستگارانند
این شعرو خیلی دوست دارم
دریچه ای شعله ور گشودی به عشق و آتش جگر گشودی
ز بستر سینه پر گشودی به زیر دندان رسیدی آخر
دلبر عزيز ، شوخه و تميز ، برخيزو بريز
زان مي كه جوان سازد ، عشقم به تو پردازد
تو اگر عشوه بر خسرو پرويز كني
همچو فرهاد روم از عقب كوه كني
جلال با کی بوده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی
يادم آمد
آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی
رنگ گل جمال ديگر در چمن داشت
آسمان جلال ديگر پيش من داشت
شور و حال کودکی برنگردد دريغا
قيل و قال کودکی برنگردد دريغا
از دم صبح ازل تا آخر شام ابد
دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
حسن مه رویان مجلس گر چه دل میبرد و دین
بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
دلم تنگه منو ببر
منو ببربه اونجا که
واسه صبح دل انگیزش شب از عشق لبریزش
تابستون تب آلودش پاییز غم انگیزش
دلم تنگه دلم تنگه
همیشه نگاهت را دوست دارم
فرارهای کودکانه اش را
آن گاه که باران را
میزبانی می کند ...
دزديده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود
در خانقه نگنجد اسرار عشق و مستی
جام می مغانه هم با مغان توان زد
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون میگشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
درويش را نباشد برگ سرای سلطان
ماييم و کهنه دلقی کاتش در آن توان زد
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهرآشوبی
جامهای بود که بر قامت او دوخته بود
دهانت را ميبويند
مبادا که گفته باشی دوستت ميدارم
دلت را ميبويند
روزگار غريبيست نازنين
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جان من برهان نادانی بود
مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان
نستدن جام می از جانان گران جانی بود
دو چشمم خیره بر یک تقطه از دیوار
نگاهم مات و بی روح است
و دل سرشار اندوه است
سلام پگاه جون
سلام آقا جلال sise یعنی چی؟؟؟
سلام آفتاب خانم
تو یعنی نم نم بارون
رو تن قشنگ بیشه
اون طلسم عاشقونه
که می مونه تا همیشه
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
سلام آفتاب خانوم
سیسه کلمه لری هست به معنی "زالزالک"!!
(البته من لر نیستم)
دل شیشه دارم بلورم هنوز
سفر چاره ی دردهایم نشد
پر از فکر راه عبورم هنوز
ستاره شدن کار سختی نبود
اوووکی
چرا زالزالک
دل به دریا زده با دامن طوفان چه کند
تو بمان ای گل من که گلشن جان منی
من اگر گل نفسم تو عطر گلدان منی
یا رب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم جمشید همایون آثار
گر فتد عکس تو بر نقش نگینم چه شود
نمیدونم. من فقط از کلمه اش خوشم اومد
دلم امشو به تنهایی خود خو کرده،
ای جونم وای دلبر
یاد چشمون سیاهش منو جادو کرده،
آی جونم وای دلبر
دلم پیش پر میزنه، به هر دری در میزنه
به هرخونه سرمیزنه ،دلم دلم دلم
خدا مهربونه، یار عاشقونه،
دل مو جوونه ،خدا خدا خدا
خودش خوب میدونه، که بر جون عاشق،
جدایی گرونه، خدا خدا خدا
ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
زان روی که حیرانم من خانه نمیدانم
ای گشته ز تو واله هم شهر و هم اهل ده
کو خانه نشانم ده من خانه نمیدانم
مي رسد روزي كه فرياد وفا را سر كني
مي رسد روزي كه احساس مرا باور كني
مي رسد روزي كه نادم باشي از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر كني
مي رسد روزي كه تنها ماند از من يادگار
نامه هايي را كه با درياي اشكت تر مي كني
مي رسد روزي كه تنها در مسير بي كسي
بوته هاي وحشي گل را ز غم پر پر كني
مي رسد روزي كه صبرت سر شود در پاي من
آن زمان احساس امروز مرا باور كني
سلام
من ز اسرار دل خویش ندارم خبری
کو کسی کز دل من بر منم آرد خبری!
من ادامه میدم:نقل قول:
...مي رسد روزي كه صبرت سر شود در پاي من
آن زمان احساس امروز مرا باور كني
یا رب کجاست محرم رازی که یک زمان
دل شرح آن دهد که چه گفت و چهها شنید
اینش سزا نبود دل حق گزار من
کز غمگسار خود سخن ناسزا شنید
يا رب چه غمزه کرد صراحي که خون خم
با نعرههاي قلقلش اندر گلو ببست
مطرب چه پرده ساخت که در پرده سماع
بر اهل وجد و حال در هاي و هو ببست
ترسم اين قوم که بر دردکشان ميخندند
در سر کار خرابات کنند ايمان را
يار مردان خدا باش که در کشتي نوح
هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را
برو از خانه گردون به در و نان مطلب
کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را
هر که را خوابگه آخر مشتي خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشي ايوان را
سلام دوست عزیز و خوش آمدید.
شما باید شعر خودتونو با آخرین حرف شعر قبلی آغاز کنید. منتظر ویرایش شما هستیم.
نوعی!نقل قول:
شقايق پُر کرده است
دوستمون رفت من ت میدم
تو كدوم كوهي كه خورشيد از تو دست تو ميتابه
چشمه چشمه ابر ايثار روي سينه تو خوابه
تو كدوم خليج سبزي كه عميق اما زلاله
مثل آينه پاك و روشن مهربون مثل خياله
هوا ترست به رنگ هوای چشمانت
دوباره فال گرفتم برای چشمانت
اگر چه کوچک و تنگ است حجم این دنیا
قبول کن که بریزم به پای چشمانت
دل شکسته هین چرایی برشکن
قلبها و قلبها و قلبها
آخر ای جان اول هر چیز را
منتهایی منتهایی منتها
یوسفا در چاه شاهی تو ولیک
بی لوایی بیلوایی بیلوا
این روز تنهاییمال من استبزرگترین روزبی کسی در زندگی مناین روز تنهاییباید از بین برودمن نمیتوانم در این روز ایستادگی کنمبزرگترین روزبی کسی در زندگی منبزرگترین روزبی کسی در زندگی مناین روز تنهاییمال من استنمیبایستی وجود داشته باشدمن این روز را هیچوقت فراموش نمی کنماین روز تنهاییبزرگترین روزبی کسی در زندگی من
و اگر تو راهی شوی،من هم با تو خواهم آمدو اگر تو بمیری،من هم با تو خواهم مرددستهایت را خواهم گرفت و با تو خواهم آمدبزرگترین روزبی کسی در زندگی منبزرگترین روزبی کسی در زندگی منبزرگترین روزبی کسی در زندگی من
این روز تنهاییمال من استخوشحالم که در این روز زنده ماندم