تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
Printable View
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
تقويم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهاي سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتيم و پرسش دل ما بي جواب ماند
حال سؤال و حوصله قيل و قال کو؟
بالاخره یکی اومد
ور چو پروانه دهد دست فراغ بالی
جز بر آن عارضه شمعی نبود پروازم
همچو چنگ ار به کناری ندهی کام دلم
چون نی آخر به لبانت نفسی بنوازم
ما در خلوت به روی خلق ببستیم
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم
مردم هشیار از این معامله دورند
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم
مردي نمي خواند غزل در كوچه هاي شهر ما
اي دريغا
دل ها همه در حسرت آسودگي
خورشيد از اين سرگشتگي گشته بي تاب
بيگانه شد چشم زمین با رنگ مهتاب
دريا خموش شد گشته شد همرنگ مرداب
بهار زندگاني طي شد و کرد آفت ايام
به من کاري که با سرو و سمن باد خزاني کرد
قضاي آسماني بود مشتاقي و مهجوري
چه تدبيري توانم با قضاي آسماني کرد
شراب ارغواني چارهي رخسار زردم نيست
بنازم سيلي گردون که چهرم ارغواني کرد
در چنين حال و هوا
دل شده عاشق چرا
مهربانا اين چه رازیست
آسمان گر شود دوباره آبي
هر قطره باران شود شراب نابي
چه مي شود اي خداي مستان
كه اين نمي بود فقط سرابي
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ کوه طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
ای خوش آن روز که با یار سر و کارم بود
بی سخن با نگهش فرصت گفتارم بود
آن که من بسته ی زنجیری ی ِمویش بودم
وه، چه خوش بود! که او نیز گرفتارم بود
ب ب ب ب ب ب بخشید
نه آقا جلال درست نشده
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
نوایی نوایی نوایی نوایی آی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
مرسی از تذکرت آفتاب خانم
ی ندارم :41:
من ادامه میدم:
یک نظر بر جمال طلعت دوستنقل قول:
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
نوایی نوایی نوایی نوایی آی نوایی نوایی
همه باوفایند تو گل بی وفایی
گر به جان میدهند تا بخریم
گر تو گویی خلاف عقلست این
عاقلان دیگرند و ما دگریم
مادربزرگ
گم كرده ام در هياهوي شهر
آن نظر بند سبز را
كه در كودكي بسته بودي به بازوي من
در اوين حمله ناگهاني تاتار عشق
خمره دلم
بر ايوان سنگ و سنگ شكست
دستم به دست دوست ماند
پايم به پاي راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تكه تكه از دست رفته ام
مرا بهتر نبود آن زندگانی
که هر کس خنده زد گویم صفا داشت ؟
مرا بهتر نبود آن زندگانی
که هر کس یار شد گویم وفا داشت ؟
مرا آن سادگی ها ، چون ز کف رفت ؟
کجا شد آن دل خوش باور من ؟
چه شد آن اشک ها کز جور یاران
فرو می ریخت ، از چشم تر من ؟
چه شد آن دل تپیدن های بیگاه
ز شوق خنده یی ، حرفی ، نگاهی ... ؟
چرا دیگر مرا آشفتگی نیست
ز تاب گردش چشم سیاهی ؟
خداوندا شبی همراز من گفت
که : نیک و بد در این دنیا قیاسی ست
دلم خون شد ز بی دردی خدایا
چو می نالم ، مگو از ناسپاسی ست
اگر دردی در این دنیا نباشد
کسی را لذت شادی عیان نیست
چه حاصل دارم از این زندگانی
که گر غم نیست شادی هم در آن نیست
مرسی آقا جلال
تا چند گویی ما و بس کوته کن ای رعنا و بس
نه خود تویی زیبا و بس ما نیز هم بد نیستیم
ای شاهد هر مجلسی و آرام جان هر کسی
گر دوستان داری بسی ما نیز هم بد نیستیم
خواهش میشه
مي رسد روزي كه شرط عاشقي دلدادگي است
آن زمان هر دل فقط يك بار عشق مي شود
خليل ذكاوت
سلام و درود
در اين دنيا تك و تنها شدم من
گياهي در دل صحرا شدم من
چو مجنوني كه از مردم گريزد
شتابان در پي ليلا شدم من
نیاز و مهر و تمناست بین آدمها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدمها
سلام پایان خوبی؟
اگه باشی با نگاهت میشه از حادثه رد شد
میشه تو آتیشه عشقت گر گرفتنو بلد شد...
سلام بچه ها...من امشب میخوام زود برم...شب خوش
داني كه چيست دولت ديدار يار ديدن؟
در كوي او گدايي بر خسروي گزيدن
از جان طمع بريدن آسان بود وليكن
از دوستان جاني مشكل توان بريدن
حافظ
ممنون شما خوبي؟
شب خوش حميد آقا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ کوه طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی
روضه اومید تویی راه ده ای یار مرا
اما ببین زمین من اینجا هنوز هم
در پیچ حل مسئله سیب مانده است
نسبیت ات چه بود ؟
فراموش کرده ام
انگار
در هر کجای کاغذ کاهی ذهن من
تنها همین عبارت مشکوک بر جای مانده است
آن ها که رفته اند
تقسیم کرده اند
اینک زمان
زمانه ی دیگر
در پیش روی ماست
ببخشید دیر ویرایش کردم - حواسم نبود
تا تو مصور شدی در دل یکتای من
جای تصور نماند دیگرم اندر ضمیر
عیب کنندم که چند در پی خوبان روی
چون نرود بنده وار هر که برندش اسیر
روزي اگر غمي رسدت تنگدل مباش
رو شكر كن مبادا كه از بد بدتر شود
حافظ
آقا جلال سلام مخصوص
حال شما؟
در جاده پیچک ها
چشمم به گلی افتاد
احساس شکفتن را
از غنچه گل چیدم
وای ببخشید دوباره
من رفتم
شب بخیر
تا روانم هست خواهم راند نامت بر زبان
تا وجودم هست خواهم کند نقشت در ضمیر
گر نبارد فضل باران عنایت بر سرم
لابه بر گردون رسانم چون جهودان در فطیر
ممنون پایان.خوبم
شب خوش آفتاب خانوم
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق نديد
حاليا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما، کس نرسيد
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
تو را هرآینه باید به شهر دیگر رفت
که دل نماند در این شهر تا ربایی باز
عوام خلق ملامت کنند صوفی را
کز این هوا و طبیعت چرا نیایی باز
زاهد خام كه انكار مي و جام كند
پخته گردد چو نظر بر مي خام اندازد
حافظ
شب :40: همگي:40: خوش
دجله به دجله يم به يم
چشمه به چشمه جو به جو
از پي ديدن رخت
همچو صبا فتادهام
خانه به خانه در به در
كوچه به كوچه كوبه كو
سلام بر همگی
وقتی شب ، شب سفر بود
توی کوچه های وحشت
وقت هر سایه کسی بود
واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه ی شب
تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست
بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی
به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی
پرده ی شبو دریدی
يه مرغ نازي داشتم،*** خوب نگهش نداشتم،
شغال اومد و بردش،***رو پا نشست و خوردش
شغال باغ بالا، پات بشکنه ايشالّا***بگيد ايشالّا، - (( ايشالّا ))
مرغ منو گرفتي،***اي کاش يه روزي به چنگم
بيفتي بگيد ايشالّا*** - (( ايشالّا ))
نه بوم نه در نه ايوون ***نه لانه و شبستون،
نه آتيش نه خاکستر***اگه گفتين چي چي پر؟
(( کلاغ پر ))*** (( آفرين ))
گنجشک پر، کلاغ پر***شغال پير باغ پر،
کبوتر دلم پر***گلدون پرگلم پر،
چراغ ايوونم پر***مرغ شبستونم پر،
يه مرغ نازي داشتم،***خوب نگهش نداشتم،
شغال اومد و بردش،*** رو پا نشست و خوردش
شغال باغ بالا، پات بشکنه ايشالّا***بگيد ايشالّا، - (( ايشالّا ))
مرغ منو گرفتي،***اي کاش يه روزي به چنگم
بيفتي بگيد ايشالّا *** - (( ايشالّا )).....
نه بوم نه در نه ايوون*** نه لانه و شبستون،
نه آتيش نه خاکستر***اگه گفتين چي چي پر؟ -
(( کلاغ پر ))
***
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
مرا روز ازل کاری بجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را بفریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی قانون نخواهد شد
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نميبينم
دلي بيغم كجا جويم كه در عالم نميبينم
دمي با همدمي خرّم ز جانم بر نميآيد
دمم با جان برآيد چون كه يك همدم نميبينم
من بر آنم که در این دریا
خوب بودن - به خدا - سهل ترین کارست
و نمی دانم
که چرا انسان ،
تا این حد ،
با خوبی
بیگانه است .
و همین درد مرا سخت می آزارد !
در آسمان نه عجب گر به گفته حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسيحا را
گاهی خيال می کنم از من بريده ای.
بهتر ز من برای دلت برگذيده ای.
از خود سوال می کنم آيا چه کرده ام؟
در فکر می روم که تو از من چه ديده ای؟
از من عبور می کنی و دم بر نمی زنی.
تنها خوش است دلم. که شايد نديده ای.
يک روز می رسد که در آغوش گيرمت.
هر گز بعيد نيست خدا را چه ديده ای؟
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست
حاليا خانه برانداز دل و دين من است
تا در آغوش که میخسبد و همخانه کيست