-
خدایا! خسته و دلشکستهام، مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل و اجتماع ناتوان در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بیکس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات.دل غمزده و دردمندم آرزوی آزادی میکند، وروح پژمردهام خواهش پرواز دارد، تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد، ودر عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد
-
آن شب که دلی بود به ميخانه نشستيم
آن توبه صدساله به پيمانه شکستيم
از آتش دوزخ نهراسيم که آن شب
ما توبه شکستيم ولی دل نشکستيم
-
دلتنگيهاي آدمي را باد ترانهاي ميخواند،
روياهايش را آسمان پر ستاره ناديده ميگيرد،
و هر دانهي برفي به اشكي نريخته ميماند.
سكوت سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حركات ناكرده،
اعتراف به عشقهاي نهان ،
و شگفتيهاي بر زبان نيامده،
دراين سكوت حقيقت ما نهفته است؛
حقيقت تو و من.
مارگوت بیکل
ترجمه:شاملو
-
نگران نباش گردوی پير !
حالا هزار پاييز است
که گاه میآيند وُ
هزار بهار است که گاه میروند،
هيچ پرندهای
آشيانِ پرندهی ديگری را تصرف نخواهد کرد.
-
ماباهم
غریبه ایم انگار
وازاین غریبگی سخت دلتنگم
به من بگو
ما که باور داشتیم
همیشه را
چرا به فاصله، رسیده ایم ؟؟
-
باز گرد
رد_ پاهايت را ديده ام
تلو تلو خوران
رفته اي...
-
دستی تکان نداد وقتی دلم شکست
باور نمی کنم شاید نداشت دست
هر چند می شنید فریادهای دل
اما غریبه وار از کوچه رخت بست
من با خیال او اینجا نشسته ام
او بی خیال من با دیگری نشست
دیریست مانده ام بیهوده منتظر
ای کاش می رسید یارم ز دور دست
هرگز ندیدمش اما هنوز هم
نفرین نمی کنم شاید نداشت دست....
-
من دلم برای آن شب قشنگ
من دلم برای جاده ای که عاشقانه بود
آن سیاهی و
سکوت
چشمک ستاره های دور
من دلم برای " او " گرفته است...
" محمدرضا عبدالملکیان "
-
اين روزا عادت همه
رفتن و دل شكستنه
درد تموم عاشقا
پاي كسي نشستنه
اين روزا عشق بچه ها
يه صفحه اشفتگي
گرداي روي اينه ها
فقط غم زندگيه
-
ای از عشق پاکمان اندیشه مست
من تو را اسان نیاوردم بدست
حال آن کودک احساس من
زیر باران های اشک من نشست
من تو را اسان نیاوردم بدست
در دل اتش نشستن
کار اسانی نبود
راه را بر اشک بستن
کار اسانی نبود
با غروری هم قد و بالای بام اسمان
بار ها در خود شکستن
کار اسانی نبود