يک روز ،
وقتی که ديگر آفتاب بودنت معنی گرما نمی دهد
خاطرم ترا می آزارد
آفتاب بودنت
سالهاست مثل عشق نيست
روشن نمی شوم..
گرما نميدهی..
Printable View
يک روز ،
وقتی که ديگر آفتاب بودنت معنی گرما نمی دهد
خاطرم ترا می آزارد
آفتاب بودنت
سالهاست مثل عشق نيست
روشن نمی شوم..
گرما نميدهی..
نقل قول:
رفتنت مرگ منه
تنهااااااااااا مییییییییییمیییییییییرم
باز هم دلتنگم و دارم هوای دیدنت
لیک می ترسد دلم از خود برای دیدنت
کوفه را می بینم و می ترسم از این کوفیان
گرچه می خواهند با زاری شفای دیدنت
پای لغزان لحظه ای کافی است تا مرداب تن
دور سازد مرغ دل را از سرای دیدنت
آری از خود ترس دارد ، روز وشب ها دیده ام
کفر آن کس کو به لب خوانده دعای دیدنت
ترسم از سوی کسانی که دعایت می کنند
طعنه چون مولا علی گردد جزای دیدنت
تا که این نامردمان هستند با ما در نماز
مکه ی ما می شود دور از منای دیدنت
دست اینان را بیا رو کن ، که این شیادها
سود کردند از تجارت با صدای دیدنت
لیک دل دارد هوایت ، نیست این دست خودم
آرزو دارد دهد جان را به پای دیدنت
دارم ایمان پیش من هستی و یاری می کنی
این قلم را چون نویسد از نوای دیدنت
خدایا! خسته و دلشکستهام،
مظلوم از ظلم تاریخ، پژمرده از جهل و اجتماع ناتوان در مقابل طوفان حوادث، ناامید در برابر افق مبهم و مجهول، تنها، بیکس، فقیر در کویر سوزان زندگی، محبوس در زندان آهنین حیات.
دل غمزده و دردمندم آرزوی آزادی میکند،
وروح پژمردهام خواهش پرواز دارد،
تا از این غربتکده سیاه، ردای خود را به وادی عدم بکشاند و از بار هستی برهد، ودر عالم نیستی فقط با خدای خود به وحدت برسد...
دکتر چمران
چه ساده بودم
آن هنگام كه می پنداشتم
تركیدن بادكنك آبی من،
ناگوارترین حادثه ی عالم است!
چقدر فاصله دارم از تو
انقدر که فقط لبخند های تو را می بینم
و تو مرا هیچ ..
ساده دل بودم که می پنداشتم
دستان نا اهل تو باید
مثل هر عاشق رها باشند
تو هم از ما نبودی . . .
تو هم با من نبودی . . . یار
ای آوار
ای سیل مصیبت بار
من
تمامی مردگان بودم:
مرده ی پرندگانی که می خوانند
و خاموشند
مرده ی زیباترین جانوران
بر خاک
و در آب
مرده ی آدمیان
از بدو خوب
من آنجا بودم
در گذشته
بی سرود
با من رازی نبود
نه تبسمی
نه حسرتی
به مهر
مرا
بیگاه
در خواب دیدی
و با تو بیدار شدم
من صبورم اما
دست من نيست گر از باغِ دلت، خوشه ي عشق تو را ميچينم
يا اگر زود به زود خواب چشمان ِ تو را ميبينم
من صبورم اما
بي دليل از همه ي فاصله ها مي ترسم ..
بي دليل از همه ي تيرگي تلخ غروب و چراغي که تو را از شب متروک دلم دور کند
من صبورم اما...
آه دل تنگي ِ من صبر چه ميداند چيست؟...!:13:
از سوراخ قلبم
ميچكي
كورمال, كورمال
تمام كه ميشوي
تازه ميفهمم;
هدرت داده ام!