نوكرتم..دستت درد نكنه.سينا هم خواست چيزي بگه با من.نقل قول:
نوشته شده توسط WooKMaN
يا حق ;)
Printable View
نوكرتم..دستت درد نكنه.سينا هم خواست چيزي بگه با من.نقل قول:
نوشته شده توسط WooKMaN
يا حق ;)
آقا يه سوتي هم من همين نيم ساعت پيش دادم كه بدجور ضايع شدم.
آقا نميدونم امروز چم شده بود كه بدجور هوس كباب كرده بودم توي شركت بودم كه ديدم ديگه موقع نهاره به همكارم گفتم برم يه 4 سيخ كباب بگيرم بيارم بزنيم تو رگ.خلاصه رفتم يه كبابي كه نزديك شركته و خيلي هم كارش درسته .تو راه هم بدجور هوس سيگار كرده بودم (چقدر من امروز هوس كردم نكنه يه چيزيم شده ) :happy: .خلاصه رفتم تو مغازه يارو گفت آقا چند تا ميخواين منم كه تو يه عالم ديگه بودم گفتم لطفا چهار نخ بدین بعد دیدم یارو شد :blink: منم تازه دوزاریم افتاد و شدم :puke: دو تا هم خانم اونجا بودند که داشتن بهم میخندیدند .خلاصه منم بدجور ضایع شدم فوری سفارش رو دادم و فوری پیچوندم بیرون :evil:
سيگار نكش باسه سلامتي ضرر داره!
4 نخ کباب.......مردم از خنده.دمت گرم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اینم یه سوتی از رئیس جمهور نه چندان محبوب ;)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سلامنقل قول:
نوشته شده توسط emtn
قرار نشد دیگه سوتی سیاسی باشه
البته خود سوتی اشکال نداره اما توشیح شما سیاسی هستش و باعث کدورت بین کسانی که موافقن و موخالفن میشه
اما خود سوتی جالب بود
ممنون
قضيه از اين قراره که ما و يه بابايي با هم يه کلاسي ثبت نام کرديم.
و يه نموره هم دو تايي دير و ناپلئوني رسيديم
امروز جلسه اول بود و مام طبق عادت مالوف بچه کوشا بازي رفتيم و رديف دوم نشستيم.
هيچي استاد اومد سر کلاس و...يه دفعه ديديم دکي
اين رفيق ما موش شد رفت اون زير ميز
همش دفترشو گرفته جلو صورتش يا يه جوري ميشينه که استاد صورتشو نبينه
يارو هم خيلي چپ چپ به من و رفيقم نگاه ميکرد
....
از پرسيدم فلاني چته؟
گفت: نگو...واي .واي واي
دير شده بود...من جلو اين يارو دست تکون دادم سيد خندان....اين بابا هم نگه داشت و مارو رسوند، آخرشم يه صد تومني بش دادم ، هر چي هم هم يارو اصرار کرد، من قبول نکردم ..آخرشم صد تومنو پرت کردم رو داشبوردش و اومدم......
آقا اينو که گفت ، من که هيچي، دوتا دختر هم رديف اول نشسته بودن اونا هم شپلق زدن زير خنده !!!!!!
با پسرخالهه رفته بوديم دنبال رينگ برا ماشين باباش . برميگرده به يارو ميگه آقا از اين رينگها كه ماشين جلويي ميره اون عقبي ميچرخه ندارين !!؟!!!!!
نقل قول:
نوشته شده توسط سینا2006
!!! تاييد ميشه !!!
!!! خواهشا دوستان يه مقدار بيشتر مراعات كنن !!!
این تایپک تنها تایپکی بود که سه روز فقط نشستم از اول تا اخرش رو خوندم.کلی حال کردم.من قبلا خودم یه سوتی نوشته بودم ولی یکی این یکی دیگه
چند سال پیش بود.یه روز رفتم تو کلاس دیدم یکی از کتابام نیست.میزا رو دونه دونه گشتم ببینم کدوم نامرده.بالا خره پیداش کردم
رفتم سراغش گفتم نامرد فلان فلان شده....
یهو یکی از وستام صدام زد من هم پشتم به در کلاس بود بدون اینکه نیگاش کنم گفتم بنال بعد شروع کردم به زدن اون نامردی که کتابم رو ورداشته بود دیدم یه بار دیگه دوستم صدام میزنه باز گفتم بنال اقا یه چند بار دیگه این دوستمون صدام زد هی من می گفتم بنلا اخر سر عصبانی شدم برگشتم گفتم چته مگه سادیسم ......یهو اینجوری شدم :weird:
اخه اون بدبخت می خواست بگه ناظم اومده تو کلاس
هیچی دیگه اون روز اسممو گذاشتن بنال.
کتکای ناظم هم به کنار.
تا اخر اون روز کفری بودم
سووووووتي دادم
از اونجايي كه من خيلي پسر سربزيري [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] هستم و همچنين خجالتي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه روز با خواهر رفته بودم دكتر [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتي وارد مطب شدم ديدم كسي نيست توي مطب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه با خواهر هرچي منتظر دكتر شديم خبري نبود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ديدم در يكي از اتاقها يه خورده بازه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] پيش خودم گفتم احتمالا دكتره اونجاست كه صداي من رو نميشنوه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
همين كه پا شدم و رفتم سراغ اتاق و در رو باز كردم !!!!!!!!!!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه چييييييزاييي ديدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] كه اون لحظه ميخواستم زمين دهن واكنه من رو قورط بده [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وااااااي دكتره داشت واسه يه دختره آمپول ميزد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا من كه بدجور هول شده بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] اومدم از اتاق خارج شم همچين شونم خورد به ديوار كه هنوزم درد ميكنه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خب ديگه اين آخر عاقبت فضوليه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانم هاي فروم ببخشيد ديگه نميشد ازش سانسور كنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سلامنقل قول:
نوشته شده توسط WooKMaN
خیلی جالبو بود رامبد
شانس آوردی ضایع نشد و گرنه دیگه خواهرتون باهاتون بیرون نمی یومد
اخه همچین بلایی سر پسر خالم اومد دیگه دختر خالم باهاش بیرون نمیده
حالا اصل قضیه یادم نیست باید ازش بپرسم بعد تعریف میکنم
دوستان سلام. دیشب و امشب سوتیهاتون رو خوندم و کلی حال کردم. تصمیم گرفتم به پی سی برگردم حالا دو تا سوتی تر و تمیز...
کلاس پنجم دبستان بودم که با عموم و خونوادش رفتیم قم خونه ی خاله ی عموم"یعنی همون خاله ی بابام"
رفتیم بازار و اونموقع هم بچه بودیم یه چاقو ضامن دار دیدم خوشم اومد و خریدم گزاشتم تو جیب پیرهنم.
این خاله هه که از اون مذهبی های بد بد بود خیلی اهل نجس و پاکی بود. تو خونشون 2 تا دستشویی داشت یکی تو حیاط و یکی تو خونه. ما هم برای مراعاتش میرفتیم دستشویی تو حیاط. خلاصه از بازار که برگشتیم ما هم این چاقو تو جیبمون بود رفتیم دستشویی. داشتم بلند میشدم که یدفه چاقو افتاد تو کاسه ی دستشویی و مستقیم رفت تو چاه. حالا ما رو بگی مونده بودیم تو کف چاقوه. بی خانواده اومده بودم سفر. سرراهی هم که از مادرم گرفتم به فنا رفت.
2-3 ساعت گذشت و دیدم اینجوری نمیشه. رفتم تو دستشویی "عقلم نرسید پلاستیکی چیزی بکشم رو دستم" دستم رو مستقیم کردم تو چاه. خلاصه داشت حالمون بهم میخورد که چاقو رو پیدا کردم و درش اوردم ولی متاسفانه چاقو شده بود پر از .. رفتیم چاقو رو تو حوض شستیم ولی مگه میرفت...
ما هم دیدم اینجوری نمیشه باید این چاقو رو پاک کرد.
رفتیم تو آشپزخونه " به عادت خونه ی خودمون که همیشه یه مسواک پشت ظرف شویی برای تمیز کردن کفش و ... بود" و دیدیم یه مسواک اونجا گزاشته خلاصه برش داشتیم و افتادیم به جون چاقو تا خوب خوب پاک شد فقط یک کم بو میداد که اونم بعد چند روز حل شد. خلاصه تو این دو سه روز یه شب دیدیم این خاله ی بابای ما مسواک به دهن وارد شد.
خلاصه کلی خندیدیم
فعلا بابام واسه 1.5 ماه رفته مسافرت خونه هتله.2-3 روز پیش ماشینه رو برداشتم برم خشکشویی یه شلوار داشتم رفتیم و با کلی کلاس گزاشتن رفتیم در صندوق رو باز کردیم و شلوار رو برداشتیم و خلاصه مث دکتر مهندسا وارد خشکشویی شدیم شلوار رو انداختیم رو دخل"ببخشید اگه اشتباه می گم" خلاصه دیدیم بله. لباس زیرمون هم تو شلواره. شانس اوردم یارو رفته بود طرف ماشین های لباسشوییش و تابلو نشدم. سریع برش داشتم و انداختم زیر بغلم بعد که هولهولکی برگشتم نشستم تو ماشین کلی خودم رو بخاطر تنبلی لعنت کردم
30 نا جان مرسي اين يكي خيلي با حال بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط 30naa
مرسی سوتی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط 30naa
دو ساعت خندیدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آقا رامبد جاش تو پسته اوله [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اوووكي انجام شد ! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط Monica
(مونيكا خانم آواتار جديد مبارك [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شما هم ؟؟؟؟ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
مرسی سینا....خیلی با حال بود
چند روز پيش ها رفته بودم خونه يكي از آشنايان ...به طور مجردي...
يه دختر كوچولو داشت .../نميدونم چند ماهش بود فقط ميدونم كه توپول بود
از در كه رفتم تو ديدم به! چقدر اين دختر خوردنيه ....منم حسااااااس. ...شروع كردم از نك شصت پاش تا فرق سرش قربون صدقش....
خلاصه ديالوگها گفته شده ...
عمو جون بيا بقلم ببينم ...
به به چقدر اين زهرا خانوم ماهه ...چقدر اين زهرا خانوم شيرينه ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
لپاي زهرا خانوم رو بايد گاز بگيرم :laughing: ...
دستام رو غنچه كردم ...دماغش رو گرفتم ...به به ...چه مماخه خوشمزه ايي ... :puke:
خلاصه ما از روي گردن اين دختر بچه به بوسيدن و شهوت راني پرداخته و پشبند هر بخورمت يه زهرا خانوم ميگفتم .... :happy:
نزديكاي شام رسيده بود كه بنده آخرين جملم رو ادا كردم ...
واي چه روناي توپولي داره اين زهرا خانوم :rolleye:
در همين حين يه دفعه آشناي محترم بلند گفت ...
زهرا خانوم ....نميخواي شام رو برداري بياري...
بله ...جاااااان ......هااااااان .....آاااااااا ا....كي .......زهرا خانوم كيه ....
اقا خلاصه ....بنده از همون موقع ورود همسر محترم اين خانوم رو مورد لطف قرار داده بودم .
به قولي قربون صدقه خانوومه ايشون ميرفتم...
فاطمه و زهرا به هم شبيهن ديگه ....
خدايش اون شب مگه من ميتونستم حرفي بزنم
ای ول اکس بوی.....اسمتم نمیدونم....ولی خیلی با حال بود
شما هر چي دلت ميخواد مارو صدا كن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
x-boy جان تو خود نمره بیستی !!!!!!!!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط x-boy
يکي از دوستان تعريف مي کرد تو پادگانشون (نيروي هوايي بودن) يه آخونده رو آورده بودن واسشون حرف بزنه
اينم بحثو مي کشونه به جنگ اسرائيل و فلسطين و اينکه امريکا هيچ .. نميتونه بخوره و ....
جو ميگيرتش ميگه : ما اراده کنيم واسه فلسطين نه يکهزار هواپيما، نه يکميليون هواپيما بلکه يک فــــــــــــــــــــــــ ــــــــــرونــــــــــــ ـــــــــــــد هواپيما مي فرستيم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام
از همتون ممنونم ، خیلی باحال بودن.
فقط یه خوده دارید کم لطفی میکنید ، تا قبل از بن شدن دوستان ، روزی 10-20 تا سوتی میگفتید ، ولی حالا ...
راست ميگه!!!!!!!!!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يادمه راهنمايي كه بودم منو گذاشته بودن انتظامات حياط كه هر وقت زنگ ميخوره بچه ها رو بفرستم سر كلاساشون كه ديگه كسي توي حياط باقي نمونه ...
حياط مدرسه يه ديوار داشت كه اون ديوار هم يه سوراخ !
بچه ها هر وقت كه فوتبال بازي ميكردن توپشون كه گه گاهي ميوفتاد توي اون سوراخه ، خم ميشدن و ميرفتن توي اون سوراخه و توپه رو در مياوردن و اين ديگه يه چيز عادي شده بود ...
يه روز من كه اومدم حياط رو پاك سازي كنم و خلاصه بچه ها رو بفرستم سر كلاساشون طبق معمول توي سوراخه رو هم يه سركي كشيدم تا ببينم كسي اون تو نباشه ...
يهو يكي رو ديدم كه دولا شده بود و خب من صورت طرف رو نديدم !
آقا چشمتون روز بد نبينه آنچنان لگدي به ... طرف زدم كه پاهام درد گرفت از بس محكم بود !!! بعد داد زدم آهاي يالا برو سر كلاست ... زنگ خورده !!!
بعدش يهو ديدم يه يارو با يه سبيل كلفت برگشت و منو نگاه كرد !!! واي خدا اون روز از ترس مردم و زنده شدم !!! نگو اوني كه كوبونده بودم به اونجاش لوله كش بوده كه داشته اون تو كار تعميراتي ميكرده !!!
آقا...يه چيز بگم...داغ داغ.
ديشب پسر عمه ام ميخوايت از اهواز بياد تهران كه امروز بياد فرودگاه,استقبالم.ساعت 3:30 رفت تو فرودگاه.
ساعت 5:00 پرواز داشتن.
آقا...اين تا ساعت 7:30 نشست بهشون گفتن كه هواپپيما نقص فني داره.احتمال كنسلي هم هست.
اينها هم با همه مسافرها...تا سعات 1:30 شب تو فرودگاه بودن.!!!(آدم بد شانس به اين ميگنا!!!)
حالا امروز داداشم زنگ زده به من,جريان رو گفت,تازه گفت مثلا‘‘ اين ميخواست ما رو غافل گير كنه كه يهويي بياد تهران,ولي عمه زنگ زد و گفت اين ساعت 10:30 قرار هست پرواز كنه.......
(البته تا الان هم پروزا نكرده).برين تو نخ شانس!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!(اينقدر دارم ميخندم كه نگو..)
بچه هاي..اين شايد آخرين سوتي من واسه امروز باشه.ايشاا...تهران ميبينمتون.من خيلي مشتاقم 2 نفر رو ببينم بيرون از خونه....
يا حق ;)
سلام..
آقا..يه شب جاتن خالي,من و همين پسر عمه ام تا خشتك خورده بوديم..اصلا‘‘ رو فضا بوديم اسيدي!!!!
يهو زد به سرمون بريم بالا پشت بوم...يه قليوني هم بزنمي كه تكميل كنه همه چيز رو ديگه.!!!!!!
خلاصه رفتيم بالا,تلو تلو ميخورتيم فطير!!!!!!!!!!!!!!!!!(اختمال سقوط هم بود!!).خلاصه,دنبال يه چيز ميگشتم
كه ذعال ها رو روشن كنيم,ديدميه شيشه الكل نصفه اونجاست..!!!
آقا,چشمت روز بد نبينه,من هم كه تو حال عادي نبودم,,,,كبريت رو زدم,به جاي اينكه بندازم زو ذغالها,...
انداختمش تو الكل...يهو فقط ديدم دستم داغ شده,ساعت 2 شب,داد و بيداد,..پسز عمه ام اونور رو فرش نشسته بود و :blink: منو مگاه ميكرد و ميخنديد.
منم نامردي نكردم,شيشه رو قل دادم طرفش....!!!!!!!!!!!!فقط ديدم يكي داره فحش ميده و داد ميزنه.!!!!!!!!!!
اينقدر اينور اونور رفت كه نگو.حالا من اومدم اون آتش رو خاموش كنم....شيلنگ لب رو گرفتم رو پسر عمه ام..!!!!!
خيسش كردم اساسي!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!خلاصه ما به هزار بدبختي,اون آتپ رو خاموش كردم...نصف اين ايزوگامهاي بالا پشت بوم سوخت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تازه...خواسم نبود,آب رو روي ذعالها هم ريختم.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!
هيچي ديگه,اون شب قليون نيكشيدي...هيچي,نزديگ بود بابام يه حال هم به جفتمون بده!!!(كه خدا رو شكر نداد.).
آقا...اين ديگه آخريش بود...ما رفتيم كه بيام(پس من اومدم!!!)
يا حق ;)
خیلی ردیف بود.از بس که خندیدم دارم دل درد می گیرم.دمت گرم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
نوشته شده توسط Man Hunter
نميدونم چرا پس از خوندن این مطلب ، یاد دعوای خودم و 3 تا از دوستام با یکی از انتضامات مدرسه افتادم که حسابی لهش کردیم !نقل قول:
يادمه راهنمايي كه بودم منو گذاشته بودن انتظامات حياط كه هر وقت زنگ ميخوره بچه ها رو بفرستم سر كلاساشون كه ديگه كسي توي حياط باقي نمونه ...
حياط مدرسه يه ديوار داشت كه اون ديوار هم يه سوراخ !
بچه ها هر وقت كه فوتبال بازي ميكردن توپشون كه گه گاهي ميوفتاد توي اون سوراخه ، خم ميشدن و ميرفتن توي اون سوراخه و توپه رو در مياوردن و اين ديگه يه چيز عادي شده بود ...
يه روز من كه اومدم حياط رو پاك سازي كنم و خلاصه بچه ها رو بفرستم سر كلاساشون طبق معمول توي سوراخه رو هم يه سركي كشيدم تا ببينم كسي اون تو نباشه ...
يهو يكي رو ديدم كه دولا شده بود و خب من صورت طرف رو نديدم !
آقا چشمتون روز بد نبينه آنچنان لگدي به ... طرف زدم كه پاهام درد گرفت از بس محكم بود !!! بعد داد زدم آهاي يالا برو سر كلاست ... زنگ خورده !!!
بعدش يهو ديدم يه يارو با يه سبيل كلفت برگشت و منو نگاه كرد !!! واي خدا اون روز از ترس مردم و زنده شدم !!! نگو اوني كه كوبونده بودم به اونجاش لوله كش بوده كه داشته اون تو كار تعميراتي ميكرده !!!
نقل قول:
نوشته شده توسط Man Hunter
شهريار جان مرسي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ماااااااااااااااااااااااا ااچ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چند وقت پيش تلفن زدم به پسرعمم که دعوتش کنم
زد و خودش نبود مادرخانومش بود
منم در حين صحبت کردن داشتم از پنجره خونه روبرويي رو (عجب دختريه ) ديد ميزدم گفتم: تشريف بياريد خوشحال ميشيم طرف: چشم حتما ميايم ... بنده گفتم: خدمت از ماست !!! طرف يه مکثي کرد که چرا اينو گفتم ربطي نداشت منم مثلا اومدم درستش کنم بازم گفتم حتما شما هم تشريف بياريد خوشگل(خوشحال) ميشيم
ديگه ري.. بودم اوشون هم از پشت گوشي ميخنديد و ميگفت مثل اينکه حواستون جاي ديگه هست نه !
امان از چشم هيز و همسايه دختر :evil:
ساليان پيش رفته بوديم بوف واحد زعفرونيه ملت رفتن بالا من موندم پايين که
سفارش بدم اونا بلومبونن تو صف بودم يکي از اينا زنگ زد به من گفت فلان چيز
رو هم بگير ( اين گوشي بنده يکبار رفته بود زير ماشين بعضي موقعا کاراي قشنگي
ميکرد) داشتم به اين بابا ميگفتم چيز ِ ديگه اي نميخواي و..... که يهو مبايله
شروع کرد به زنگ زدن خلاصه اونجا ضايع شديم رفت همه ميخنديدن
اقا ما يه شرکت کامپيوتري اشنا داريم
ما امروز تو شرکت به اين اشناي نياز داشتيم
اقا ما از شرکت زنگ زديم به اين شرکت فروش قطعات کامپيوتري...بعد هر چي فکر کردم ديدم اصلا فاميليش رو يادم نيس...
بعد پيش خودم فکر کردم خوب.. گوشي رو که برداشت يه جورايي با کلماتي مثل "جناب" و "قربان" و ... راش ميندازم بره!!
بعد تلفن رو برداشت....منشيه طرف بود!!
ما هم تو کف مونده بوديم...که يهو از دهنم پريد بيرون:
سلام خانم...صاحابتون تشريف ندارن؟؟
منشيه هم گفت: بله؟؟؟
..
اقا ما هم يهو تلفن رو قطع کرديم ..نگاه کرديم ديديم صاحاب شرکت خودمون پشت سرمون وايساده چپ چپ نگامون ميکنه!! [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
امروز رفته بودم خونه دوستم بعد که خواستم برگردم گفتم زنگ بزنه آژانس بياد اونم زنگ زد .وقتي ميخواست ادرس خونشونو بگه برگشت گفت : تهران خيابان ميرداماد و الي اخر . [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] حالا جالبيش اينه که شاکي شده ميگه شما چرا ميخنديدن خوب مگه چيه خواستم آدرس دقيق داده باشم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
چند سال پيش دوسته ما قرار بود از طرف مدرسه بره اردو به ما هم كليد كرد پاشو بريم ما هم گفتيم بريم.
خلاصه اقا روز موعود فرا رسيد و ما هم خودمونو قاطي بچه هاي مدرسه رفيقمون كرديم و رفتيم.
يه اقاي مسوول اردو بود من فاميلشو نميدونستم از بچه هافاميلشو پرسيدم گفتن اين موجيه من فك كردم يارو فاميلش موجيه تو اردو هم زرت و زرت بهش ميگفتم اقاي موجي به هواي اينكه فاميلش موجيه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يه بار داشتم با هش صحبت ميكردم كه بله اقاي موجي به نظر شما امروز فلان جا بريم بهتر نيس؟
ادوستمم كنارم بود بعد بهم گفت چرا بهش ميگي موجي؟
گفتم مگه فاميلش موجي نيس؟
دوسته ما هم در حال انفجار گفت نه بابااين يارو فاميلش فرمنشه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم كه ديگه حسابي خراب كرده بودم اومدم درستش كنم گفتم ببخشيد اقاي موجي [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] من فاميل شمارو اشتباه فهميده بودم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
يارو ام كه واقعااز نظر عقلي موجي بود گفت جان ؟چي كار كردين؟
گفتم هيچي بابا بي خيال
ایکس بوی جان دمت گرم.تاپیکو ترکوندی.خیلی ردیف بود. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه سوتی داغ.
خونه رفیقم بودم.تو خونه تنها بود و داشت با تلفن صحبت می کرد. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
منم حوصلم سر رفت و بلند به رفیقم گفتم با کدوم گوساله ای داری حرف میزنی.
رفیقم زد رو ایفون دیدم دوست دخترش بوده.دختره هم جد اباد ما رو به سیخ کشید.
خیلی ضایع بود ولی منم طرف رو مورد عنایت قرار دادم.شخصیت دختره رو به گند کشیدم.
من تو ضایع کردن دخترای پررو تبحر دارم و مثل همیشه شیطانی می خندیدم. [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
4 كرتم خوشم مياد دشمن سرسخت خانم ها هستينقل قول:
نوشته شده توسط MR.Punisher
اين خواهر من خيلي باحاله يه سوتي هاي قشنگي ميده
امشب برق خونمون رفته بود و يه شمع كوچيك روشن كرده بوديم تو اتاقمون
خواهرم از بيكاري نشسته بود جلوي ا ين شمعه بهش نگاه ميكرد و با هم حرف ميزديم يه كم هم حالش از جايي گرفته شده بود
همين طوري كه به شمعه نگاه ميكرد گفت:فيلتي اين شمعه چرا تموم نميشه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منم تعجب كردم گفتم چي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
دوباره گفت ----- اين شمعه ..اين همه وقت چرا نموم نميشه؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منم يه دونه زدم حالش جا بياد بعد گفتم: ----- نه فيتيله فيتيله مغزت تعطيله؟ شوخي...
خوش باشيد