-
عشق جنون است و جنون چیزی جر خرابی و پریشانی فهمیدن و اندیشیدن نیست. اما دوست داشتن در اوج معراجش، از سر حد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد. عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند و دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد. عشق تنها یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق. عشق در دریا غرق شده است و دوست داشتن در دریا شناکردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. عشق خشن است و شدید و در عین حال پایدار و سرشار از اطمینان. عشق همواره با شک آلوده است و دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر. از عشق هرچه بیشتر بنوشیم، سیراب تر می شویم و از دوست داشتن هرچه بیشتر، تشنه تر. عشق هرچه دیرتر می پاید کهنه تر می شود و دوست داشتن نوتر. عشق نیرویی است در عاشق که او را به سوی معشوق می کشاند و دوست داشتن جاذبه ای است در دوست که دوست را به دوست می برد. عشق تملک معشوق است و دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست. عشق رو به جانب خود دارد، خودخواه است و خودپا و حسود، و معشوق را برای خویش می پرستد و می ستاید اما دوست داشتن رو به جانب دوست دارد، دوست خواه است و دوست پا و خود ر ا برای دوست می خواهد و او را برای او دوست می دارد و خود در میانه نیست. آری...که دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز، خود را تا سطح بلندترین قله عشق های بلند، پایین نخواهم آورد
-
روی خاک زانو بزن. بعد بنشین روی پاشنه ها و خم شو تا جایی که سرت به زانوهایت برس د. دستها را عقب ببر. در حالت جنینی قرار می گیری. حالا کاملا خود را از هم اندیشه ها و تنشها رها کن. آرام و عمیق نفس بکش . کم کم احساس می کنی که دانه ای کوچک هستی که در آسایش زمین خفته است . همه چیز گرم و خوشایند است و تو به خوابی آرام فرو رفته ای. آرام و عمیق ... و عمیق ... حال خودتی و خدای خود ( پائولو كوئیلو )
-
اگرعشق معنا شده دربیان دوستت دارم اگر عشق سر چشمه گرفته از محبت تو اگر عشق نهاده شده در سراپا وجود تو اگر عشق وجود دارد در نگریستن به تو اگر به پایان می رسد فاصله ها با فکر تو اگر... و هزار اگر دیگر.. می خواهم تا ابد در رخ زیبایت بنگرم و به تو بیاندیشم و از محبت عشق تو سیراب شوم تا بدانند عاشقم
-
آن زمان كه دوستمان می داشتند ، دوستشان نداشتیم. آن زمان كه قدرمان را می دانستند ، قدرشان را ندانستیم و آن زمان كه ما را گرامی می داشتند ، گرامیشان نداشتیم . و حال كه به قدر وارزششان پی بردیم آنها هستند كه ما را ترك خواهند گفت . زیرا كاسه صبر هر چه قدر هم كه بزرگ باشد سرانجام روزی لبریز خواهد شد.
-
عشق، تن به فراموشي نمي سپارد مگر يك بار براي هميشه. جام بلور، تنها يك بار مي شكند. مي توان شكسته اش را، تكه هايش را نگه داشت، اما شكسته هاي جام، آن تكه هاي تيز برنده دگر جام نيست. احتياط بايد كرد. همه چيز كهنه مي شود و اگر كمي كوتاهي كنيم عشق نيز... بهانه ها جاي حس عاشقانه را خوب مي گيرند
-
تنهایی را دوست دارم چون تنها عشق من شد بعد از آنکه هیچکس احساس نکرد تنهایم، و من صمیمانه ترین نجواهایم را در تنهاترین لحظات عمرم، تنها با عشقم زمزمه می کنم.
آرام اشک میریزم تا سکوت این خلوت عاشقانه نشکند گاه دلتنگ با دوست بودنم و گاه به جای آنانی که برایم دل نسوزاندند برای خودم دل می سوزانم.
در خلوت تنهایی ام برای دل خویش می نویسم، نوشته هایی که شاید یادگاری باشد از روزهایی که همدمی نبود مرا تا سر بر شانه هایش گذارم و ناگفته ها برایش بازگویم.
به کلبه ی تنهایی من خوش آمدید و سپاس که موجی از نور به این خلوت ارزانی داشتید. صمیمانه ترین درودهای مرا پذیرا باشید و امید آنکه از گشت و گذار در این کلبه ی محقر راضی باشید
-
آه کشیدم تا تورا برایم فرستاد
گاهی دلم می خواد بدانی حال من چگونه است اما بدان که من همیشه حال تو را میدانم
اغلب دلم برایت تنگ می شود هر لحظه یک بار تنفست می کنم . جای تعجب نیست
یک دیوانه دارد باهات حرف می زند خودت قضاوت کن که اول دیوانه نبود و حالا خوشحال است که تو دیوانش کردی .
آن وقت ها می گفتند او در باران آمد و من از آن وقت تا وقتی تو آمدی انتظارت را می کشیدم بی آنکه بدانم گم شده ام کیست و دیروز هر چه نگاه به پنجره ریختم او نیامد و یا نه دیوانگی ست ببخش ،تو نیامدی .
می دانم قرارنبود که بیایی و چه زیبا می شود کسی وقتی بیاید که قرارنیست . راستی آن چیزهایی که سال ها پیش بردی حالا کجاست؟
این گونه نگام نکن دلم را می گویم . تنهایی گاهی سبب می شود که در دامنه های زندگی اتراق کنی و بار تحملت را بر شانه های کوه بگذاری تا حستگی ات کمی در برود.
راستی چه حکمتی است که من بیشتر غروب ها دلم برایت تنگ می شود نه فکر کنی که خورشیدی نه عزیزم خورشید شب ها می رود و گل های آفتاب گردان را به حال خودشان می گذارد.
اما جالب ست که تو مهتاب هم نیستی که روزها هم بروی، در حقیقت تو هیچ وقت نمی روی که قرار باشد بیایی. اولین باری که رفتی هنوز این معما را نمی دانستم اما آن وقت که با لحن فریادی یت مانع چکیدن اولین تگرگ اشکم شدی فهمیدم رفتن نوعی ماندنست و تو رفتی که بمانی وماندی آنقدرماندی و از آن سوی دور دستها ی مدیترانه برایم خواندی که من با تو و بی تو برای تو نوشتم .
آن قدر پاسخ گذاشتی و گذشتی که آخرش نه بخاطرمن راستش به خاطرکه، شاید به خاطرخودت برگشتی و همین مثل آن یک دانه عکست که کنار دیوان حافظ وروی طاقچه خود نمای می کند کلی غنیمت است .
بمان اما این بار نه دیگر از آن ماندن هایی که رفتن دارد این بار به زبان عامیانه بمان ، به زبان همه که وقتی تنها می شوند ماندن کسی را زیر لب با صاحب آسمانها در میان می گذارند ، یک بار هم به خاطر کسی که یک عمر برایت مرد بمان .
اما لا اقل بگو بنویس نقاشی کن یا اشاره کن به خاطر او مانده ای ، منت چشمان تو هم عالمی دارد مافوق عالم رویا.
-
دوست دارم عشق با صداقت را دوست دارم احساس خواستن را دوست دارم دل پر درد را دوست دارم درد شریک را دوست دارم زیبا یی حقیقی را دوست دارم سکوت حق را دوست دارم محبت بی منت را دوست دارم مهربانی بی پایان را دوست دارم ارامش زحمت کشیده را
دوست دارم عاطفه ی بی دریغ را دوست دارم ارزوی ناکام را دوست دارم خواسته ی اجابت شده را دوست دارم رویای شیرین را دوست دارم وفای همیشگی را دوست دارم خوشی تقسیم شده را دوست دارم لبخند عمیق و ساده را دوست دارم همسفر عشق را دوست دارم همراه پایدارو پا به پا را دوست دارم دوستی جاودانه را دوست دارم پلک های نجیب را دوست دارم انگشتان یاری رسان را دوست دارم جاودانگی را دوست دارم معبودم را دوست دارم...
-
وقتی که عاشق چشمات شدم تازه فهمیدم که زیبایی چیست وقتی که تو را در قلب کوچکم جای دادم تازه صدای ضربان قلبم را شنیدم وقتی که دست در دستان تو نهادم تازه معنای گرمی را درک کردم لحطه ها و ثانیه هایی را که با تو سپری می کنم بیشتر پی به معنای زندگی می برم
هنگامی که به یاد تو هستم می فهمم آرامش چیست و هرگاه به جدایی می اندیشم کنار خود سایه مرگ را می بینم
-
آسمون چشای من بی تو تنهای تنهاست... این همه ستاره اما ... بگو ستاره من کجاست؟ شب با تموم ستاره هاش تاریکه تا وقتی تو بیای... شبم سحر نمیشه اگه یه وقتی تو نیای! بی تو عزیز قلبم دنیا برام سیاهه... فرقی نداره شب و روز... همه لحظه هام تباهه