-
يه شعر خيلي زيبا
باران و چتر و شال و شنل بود و ما دو تا...
جوی و دو جفت چکمه و گِل بود و ما دو تا...
وقتی نگاه من به تو افتاد، سرنوشت
تصدیق گفته های «هِگِل» بود و ما دو تا...
روز قرارِ اوّل و میز و سکوت و چای
سنگینی هوای هتل بود و ما دو تا
افتاد روی میز ورقهای سرنوشت
فنجان و فال و بیبی و دِل بود و ما دو تا
کمکم زمانه داشت به هم میرساندمان
در کوچه ساز و تمبک و کِل بود و ما دو تا...
...
تا آفتاب زد همه جا تار شد برام
دنیا چهقدر سرد و کسل بود و ما دو تا،
از خواب میپریم که این ماجرا فقط
یک آرزوی مانده به دِل بود و ما دو تا...
نجمه زارع
-
هیچ شهری آنقدر بزرگ نیست
که نتوانی پیدایم کنی
من پشت تمام پنجره ها ایستاده ام
برای هر ستاره ای که به زمین سقوط می کند
غصه می خورم
-
سلام رفیق
خسته نباشی
ایشالا یه تاپیک خوب از آب در میاد
تا اینجاش هم خوب بود
-
غربت معصوم
غربت معصوم نگام یه روزی با تو خو گرفت
یه روزی این تن صبور از پیرهن تو بو گرفت
معجزه های چشم تو،به خاک عشق منو نشوند
ولی نبودی ببینی،سفر،قلبموسوزوند
سکوت زیبای نگات منو به بیراهه کشوند
نهایت احساسمو،به شهری بی صفارسوند
نمی دونم کدوم صدا،منوآورد به راه دور
نمی دونم کدوم نگاه،نشونی بود به شهر نور
کدوم ندای بی وفا،اسم وفارو حک می کرد
به قامت سربی شب،نگاهت عشقوترک می کرد
مهمون قلب من شده،هق هق تنهایی و شب
وداع آخرنگات،اشکی شده به روی لب
بگو برام قصه بگو از دلی که وفا نداشت
جوونه ی نگاهشو تو باغ قلب من نکاشت
کاش می دونستم تو دلت چی میگذره،چی میگذره
قلب و نگاه تو واسه دل کی می پره
کاش می دونستم عشق تو به قلب کی سر می زنه
کاش می دونستی این هوا قلبمو داره می شکنه
تموم راه عشقمون،تمومه این نیاز سرد
به دل می گم غصه نخور ،حادثه بود این همه درد
-
از زلال نگاهت
ماهي ميگيرم
وآهو شكار ميكنم
از وسعت نا تمامش
و مات و گيج
حل ميشوم
در مذاب كلامت
سايه روشن حضورت
آسماني ام ميكند
و سجاده ي عاشقي ام
تر ميشود
از شبنم پاك گونه هایت
دستم كه بر پنجره ميلغزد
ياس وجودت بي تابم ميكند
بگو
تا كي جاده را
در پس پرده اشك و آه
ديد بزنم...؟!
شراره گلی
-
سر میروم از حوصله از من که تا ابد ...
از دختری که حرص مرا در میاورد
از تهمتی که میخوردم مثل یک جذام
مرگی ادامه دار من و تخت و حال بد
خورشیدمان دچار شب اما همیشه نیست
چیزی نمانده است سری هم براورد
این کفه از گناه شما میرسد زمین
آن کفه اتهام مرا زجر میکشد
دستی دراز شد که نه این دست عشق نیست
دست شکسته ای که به دستم نمیرسد
عشق آسمان تیره و گرداب سنگهاست
تنها ستاره ای که نبود و نشد رصد
عیسی زبان بریده و دوزخ فذاهم است
بایدقبول کرد که مریم گناه ...
معصومه لمسو
-
آفتاب ابدی
طلوع می کند برفراز هرچه هست
سایه ها همه محو می شوند
و نور خیره کننده
کور می کند چشمان نابینای تو را
ای احمقی که همواره روشنایی را
پرستیده ای!
-
شك
من به پرواز شپش مشكوكم
من به بال حشره مشكوكم
من به فرياد دو ماهي در آب
من به اوج طيران ، مشكوكم
من به شك مشكوكم
من به مشكوكي شك ، مشكوكم
من به نيش زنبور
من به اخلاص عسل ، مشكوكم
...
شك من ميل به رفتن دارد
رفتن از روضه جان سوي جهان
-
يقين
در سر راه يقين
به سه راهي زمان برخوردم
كه دو راهش مرگ است
-----------------------
سلام
كسي ميدونه اين دو تا شعر (اين و قبلي) مال كيه
-
در این دنیای احمقانه
که معنای هر کلمه ای
با متضاد آن رنگ می گیرد
و مترادف بودن
مفهومی نا آشناست
زمانی آزاد خواهی بود
که ثابت کنی
اسیر نیستی!!!