هواي باغ از من ميگذشت
و شاخ و برگش در وجودم ميلغزيد.
آيا اين باغ
سايه روحي نبود
كه لحظهاي بر مرداب زندگي خم شده بود؟
Printable View
هواي باغ از من ميگذشت
و شاخ و برگش در وجودم ميلغزيد.
آيا اين باغ
سايه روحي نبود
كه لحظهاي بر مرداب زندگي خم شده بود؟
الان تصحیح میشه ! ! !
دی ، روز خوشم بود ، تو هم
آزاد شدی از بند جدایی ، منم
آرام شدم از درد جدایی .
پست متفرقه نديد
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
يك سفره مأنوس
پهن
بود
چيزي وسط سفره، شبيه
ادراك منور:
يك خوشه انگور
روي همه شايبه را پوشيد.
تعمير سكوت
گيجم كرد.
دقیقه های مرا تا کبوتران مکرر
در آسمان سپید غریزه اوج دهید
و اتفاق وجود مرا کنار درخت
بدل کنید به یک ارتباط گمشده ی پاک!
كوه از خواب سنگين پر بود.
ديري گذشت،
خوابش بخار شد.
طنين گمشدهاي به رگهايش وزيد
پناهم بده، تنها مرز آشنا، پناهم بده.
سوزش تلخي به تار و پودش ريخت.
خواب خطاكارش را نفرين فرستاد
و نگاهش را روانه كرد.
انتظاري نوسان داشت.
نگاهي در راه مانده بود
و صدايي در تنهايي مي گريست.
تبسم كرد از پيشم برفت×××عاشقي را در دلم بنهاد رفت...
تو از کجا و امید وصال او ز کجابدامنش نرسد دست هر گدا حافظ
ظفر چيست كز من گريزد همي
عدو كيست با من ستيزد همي
يه عالمه حرف نگفته دارم×××عاشقي رفته باز زيادم...