آه ! با من ِبیتو کوچهها همه سردند
نيستی چه میدانی؛ با دلم چهها کردند؟
سادهلوحیام را باش؛ هر کسی که میآيد
با خودم میانديشم: اين يکی تويی شايد!
کوچهای که يادت هست، بیعبور دلگير است
خواب ديدهام يکشب میرسی ولی دير است ...
Printable View
آه ! با من ِبیتو کوچهها همه سردند
نيستی چه میدانی؛ با دلم چهها کردند؟
سادهلوحیام را باش؛ هر کسی که میآيد
با خودم میانديشم: اين يکی تويی شايد!
کوچهای که يادت هست، بیعبور دلگير است
خواب ديدهام يکشب میرسی ولی دير است ...
تو اي بسته پرو بال . تو پرواز ما باش
همه قيل و همه قال . همه گنگ و همه لال
لب لعل اي نگار دريغ از ما مدار
كه مهمان توام امشب به يك ساغر شراب
با ماه و پـرويـن سخني گويم
وز روي مه خـود اثـري جويـم
مگذار که رخسار تو کائینه حسنست
از آه جگر سوختگان زنگ بگیرد
بی نرگس مخمور تو در مجلس مستان
هر دم دلم از بادهی چون زنگ بگیرد
پایان جان چطوری؟
ديروز هاي کسي را دوست داشتيم
اين روزها دلتنگيم...
اين روزها تنهاييم
تنها
تمام عمر ما به همين سادگي گذشت
تا درون سنگ و آهن تابش و شادی رسید
گر تو را باور نیاید سنگ بر آهن بزن
بنگر اندر میزبان و در رخش شادی ببین
بر سر این خوان نشین و کاسه در روغن بزن
عقل زیرک را برآر و پهلوی شادی نشان
جان روشن را سبک بر باده روشن بزن
خب دوستان از من شب خوش
نگهدار فرصت كه عالمي دمي است
دمي پيش دانا به از عالمي است
سعدي
سلام آقا جلال حال شما؟ ما خيلي مخلصيم
شب خوش از ما نيز
تو که اسیر هوسی
ترسم به دادم نرسی
ياد اور اين خسته را کاين مرغ پر بسته را ياد بهاران خوش است
مرغي که زد ناله ها هر نفس در قفس
عمري زد از خون دل نقش گل در قفس ياد باد
داد داد عارف با داغ دل زاد
داد اي دل عارف با داغ دل زاد
ديروز بود شايد هم امروز
مي گذشتم از گذر زمان, از كنار خيال,از كنار درياي محال
پرواز مي كردم مي گذشتم از آرامش
به سياهي مي رسيدم و دوباره مي گذشتم و هم چنان در پي محبت بودم
در پي فرداي بهتر
و اي كاش.................
نمي گذشتم.
من از این دل به عذابم دل ز من پر از شکایت
گریه هام خیلی زیاده می تونه باشه حکایت
کاش دست سردم را لمس کند تا جانی گیرم
هر چند خسته از شب تارم
کاش دست سردم را بگیرد...
هرچند به ما میگن گم شو!
سلام فرانک خانوم شبت بخیر
وقتي که ديگر نبود
،
من به بودنش نيازمند شدم ،
وقتي که ديگر رفت ،
به انتظار آمدنش نشستم ،
وقتي که ديگر نمي توانست مرا دوست بدارد ،
من او را دوست داشتم ،
وقتي که او تمام کرد ،
من شروع کردم ...
وقتي او تمام شد... من آغاز شدم ،
و چه سخت است تنها متولد شدن ،
مثل تنها زندگي کردن است ...
مثل تنها مردن !!
شما سروری کجا؟کجا
نقش ماه
که پیچ و تاب می خورد
بر پهنه ی دریا
چرخه ی سیال خیال را
به نسیم می سپارم
و ترانه ی خزه آلودم را
با ته نشین یادی
برای خواب مرغان دریایی
زمزمه می کنم
سلام پاکر جان
خوبی ؟
ما گدايان خيل سلطانيم
شهربند هواي جانانيم
بنده را نام خويشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنيم
گر برانند و گر ببخشايند
ره به جاي دگر نميدانيم
چون دلارام ميزند شمشير
سر ببازيم و رخ نگردانيم
دوستان در هواي صحبت يار
زر فشانند و ما سر افشانيم
مر خداوند عقل و دانش را
عيب ما گو مکن که نادانيم
هر گلي نو که در جهان آيد
ما به عشقش هزاردستانيم
تنگ چشمان نظر به ميوه کنند
ما تماشاکنان بستانيم
تو به سيماي شخص مينگري
ما در آثار صنع حيرانيم
هر چه گفتيم جز حکايت دوست
در همه عمر از آن پشيمانيم
سعديا بي وجود صحبت يار
همه عالم به هيچ نستانيم
سلام فرانک خانوم
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..
سلام بچه ها...منم اومدم...
شاید این غم را مدتیست دارم
می شمارم دقایق را تا شاید
برسد به پایان این شکنجه گاه لحظه ها
چه خوش است درد را با دوستی درمان کردن
هر چند شاید این درد چندی بعد پایان یابد
آقا محمد و فرانک خانوم ممنون
نقل قول:
می دونی یاری ندارم
چی بگم که غیر غصه
دیگه دلداری ندارم
دیگه دلداری ندارم..
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه ی حافظ
که زخم تیغ دلدارست و رنگ خون نخواهد شد
سلام اقا محمد گل
خوبی؟
سلام اقا حمید
دو تا چشمون سياهت مثل شب هاي منه
سياهي هاي دو چشمت مثل لبهاي من
وقتي باغ زرد ميشه پلييز مياد
بارون ميشه
سيل غم آباديم رو ويرونه كرده
هواخواه توام جانا و ميدانم که ميداني
که هم ناديده ميبيني و هم ننوشته ميخواني
قربانت.زیاد خوب نیستم
یه نفر از بس بزرگه خونشون گم می شه توش
اون یکی اتاقشون واسه همه جا نداره
بابا می خواد واسه دخترش عروسک بخره
انتخابم می کنه ، پولشو اما نداره
خدا نکنه . چرا؟
هنوزم در پي اونم
كه ميشه عاشقش باشم
مث درياي من باشه
منم چون قايقش باشم
من بيشمار مرغ گرفتار ديده ام
اما يکی چنان تو اسير قفس نبود
من سرگذشت تلخ فراوان شنيده ام
اما به تلخکامی تو هيچکس نبود
سرک می کشم هر روز در خانه ات
اما هنوز دری نمی گشایی
جز تو کسی را ندارم
لطفی نمی کنی؟!
آقا محمد خدا بد نده بروز نمیدی؟!
داریم از تو به زمان ِ گذشته حرف می زنیم
و قلب مان از این خطا به درد می اید
و چهره ی تو را در آینه می جوییم.
من واقعا شکسته ام...
بيشتر از آنکه تصور کني خيانت ديده ام
وبيشتر از انکه باور کني قلبم را شکسته اند
اما تو نه خيانت کرده اي نه قلبم را شکستي
تو جگرم را آتش زدي
زبانم ميگويد به اميد روزي که روزگارت سياه تر از پر کلاغ
تيره تر از غروب
و غمگين تر از دم جدايي باشد.
اما دلم مي گويد ! اما دلم ميگويد ! به اميد روزي که
ديدگانت زيبا تر از بهشت
بر لبانت لبخنده
و صد هزار پري کنيزت باشد.
چیزی نیست.ولی دعا کنید
دیدم اهریمن شب در شب کشتن خویش
آنقدر می زده بود تا اهورا شده بود
رفته بودم به برش پیرهن پاره کنم
یوسف از فرط جنون چون زلیخا شده بود
معذرت ميخوام
در دل ات ترانه ای خواهی شنید
که با هم در میدان می خواندیم...
ملامتگو چه دريابد ميان عاشق و معشوق
نبيند چشم نابينا خصوص اسرار پنهاني
فرانک چشم بندی میکنند!!!
یک روز از هم می درم این پرده تزویر را
یک روز می پیچم به هم سررشته تقدیر را
آیینه دل بشکنم تا وقت دیدار رخش
صد بار حک سازم به دل تکرار این تصویر را
در حلقه دیوانگان تیرخرد بهر نشان
پیچید دور گردنم این حلقه زنجیر را
او گفت خاطرت هست به تو نگاه کردم
آن شب به خاطر تو کلی گناه کردم
گفتم چطور زیبا چیزی شده مگر ؟ گفت
قدری شبیه اویی من اشتباه کردم
ماژیک در دست.
چشمان ِ سنگ نگاه می کنند
اما بیهوده.
هنوز هم میان نام های ناپدید شد گان
واژه ی عشق را می نویسی
یکی بعد مدرسه توپ چهل تیکه می خواد
مامانش میگه اینا گرونه اینجا نداره
یه نفر تولدش مهمونیه ،همه میان
یکی تقویم واسه خط زدن رو روزا نداره
همیشه از ساعت ها و قطار ها می گفتی
و از ایستگاه های کوچک زیر باران
ناگاه خواستی جهان را به شگفتی واداری
با شاعری جوان بگریزی، خدا می داند به کجا
دل ضعیفم هر چند در مقابل تو ارزشی ندارد
اما با جسارت تمام به تو هدیه اش می کنم
شاید ذره ای از وجودت آرام گیرد
تقدیم به آقا محمد گل
اينجا که رسيدی مکن احساس غريبی
اين کلبه ناچيز تعلق به تو دارد
داریم از تو به زمان ِ گذشته حرف می زنیم
و قلب مان از این خطا به درد می اید
دیشب شب رویای تو بود و تو نبودی
در گوش من آوای تو بود و تو نبودی
دل زیر لب آهسته تمنای تو می کرد
در حسرت ایمای تو بود و تو نبودی
سلام
طفيل هستي عشقند ادمي پري ارادتي بنما تا سعادتي ببري