مرگم اگر نزديك شد راهم به عشقم باز شد
Printable View
مرگم اگر نزديك شد راهم به عشقم باز شد
دختر دانش طلب مكتبي
وين همه رعنايي و شيرين لبي
شب شده و شيفته اي بي قرار
رفته پي دل به سر كوي يار
سايه صفت در بن ديوار او
مانده در انديشه ي ديدار او
و آن بت عاشق كش عابد فريب
فارغ ازين منتظر ناشكيب
آمده بنشسته لب پنجره
فتنه به پا كرده ازين منظره
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــ
كاشك يك ذره بيشتر از شعر را مي نوشتيد
شعر قبلي را نفهميدم اخه
دلم را چه شد عاشق شدي×××به نام خدايت جان شدي...
یورش چکاوک بر باد
عطر یک ساقه سبز سبزی !
و قیام خورشید
در ورود هر روز
همه اثبات خداست !> >! >!
تو مي داني صدف هاي دو چشمت
در اين درياي هستي بي نظيرند
دو افسونگر دو عاشق كش دو مجنون
دو تا صياد مست وشير گيرند
دشت بی فرهگیه ما
هزره تموم علفاش
شب از ستارگان پیشی می گیرد
گستره ی کبودی که از انکار بر می خیزد
.از حذف
.از نبود هر بودی که بود را نبود میکند
بود بود بود هست
تاریکی پیچک وار به چپرها پیچید به حنا ها افراها
پایان شبی ما در خواب یک خوشه رسید مرغی چید
آواز پرش بیداری ما: ساقه ی لرزان پیام
مائیم و یک دل خراب دیوانه ی تو
مائیم و یک جام شراب پیمانه ی تو
در حسرت دیدار تو نماندیم هرگز
بازا که دگر باز بگوئیم افسانه ی تو .
با سلام
منو با خودت ببر هر جا دلت خواست
دیگه چیزی نمی خوام این آخریشه