چند روز پیش با پسر عمه رفتیم بازار ولیعصر
یه دیدم پسر عمم میگه ایول blu-ray ,TDK داده بیرون !
گفتم کو؟
بعد دیدم یه DVD9 !!!!!!!!!!!
Printable View
چند روز پیش با پسر عمه رفتیم بازار ولیعصر
یه دیدم پسر عمم میگه ایول blu-ray ,TDK داده بیرون !
گفتم کو؟
بعد دیدم یه DVD9 !!!!!!!!!!!
دمت گرم چه حالی از اونا گرفته شده :27::27:نقل قول:
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــ:27:
امروز یه دوری زدم متفرقه این جا به یاد گذشته ! همونی که بود هست
خوش گذشت.:27::27:
نقل قول:
این جریان رو 2 روز بعد که خونه شخ دعوت بودم ، اون بهم گفت . کلی اونجا بهش خندیدیم .
نه اتفاقاً خیلی هم دمش سرد ! بچه مردم آبروش میرهنقل قول:
خداييش دم اين پسره گرم ... چه تاپيك باحالي زده ... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
انصافاً بعد داستانیش خیلی جالب بود!نقل قول:
درود...یه سوتی داشتم که می خواستم خدمتتون عرض کنم. یک ماه پیش با بابام رفتیم بیمارستان که اونو بستری کنن ( به قول خودش میخواستن رگای قلبشو سیخ بزنن).از اون جایی که همراه کسیو راه نمیدادن این بود که توی لاوی بیمارستان منتظر شدم که بابامو بیارن توی بخش بعدا برم بالای سرش.چند دقیقه ای نشستم یهویی احساس دست به آب بهم دست داد.ناگزیر به سمت توالت بیمارستان راهی شدم.وختی رسیدم دیدم دوتا توالت داره بالای هر دوتاشم نوشته W.c منم که دیگه چشمام جایی رو نمیدید رفتم توی یکی از این توالتا و درم بستم. با خیال راحت کارمو انجام دادم و اومدم توی دستشویی که دستتامو بشورم یهویی دیدم در باز شد و یه زن نسبتا میان سال خواست بیاد تو که یهویی با دیدن من نزدیک بود بیهوش بشه، سریع با جیغ پرید بیرونو درو بست.منو میگی؟؟؟یه نیگاه تو آینه به خودم کردن گفتم شاید قیافم ترسناک شده باشه ولی تغییری حس نکردم. از زیپ شلوارمم که مطمئن شدم درو باز کردم که بیام بیرون که دیدم یه دختره تی به دست پشت در ایستاده.اولش فکرکردم میخواد تی رو روی سر من حروم کنه ولی بعدا متوجه شدم مستخدم اونجا بوده.با عصبانیت بهم گفت : آقا شما اینجا چی کار میکنین؟ با خونسردی گفتم مگه شما میرین دستشویی چه کار میکنین؟ بهم گفت : یعنی شما تابلوی بالای درو ندیدین؟یه نیگا که به بالای در کردم اینجا بود که ترانه زیبای پت و مت توی ذهنم شروع به نواختن کرد. روی یکی از تابلوها عکس یه آدم کشیده بود که فیگورش شبیه یه مرد، اون یکی تابلو هم عکس یه آدم بود که با دامنی که پاش بود فیگورش شبیه یه زن بود. یه نیگاه به دختره کردم و با پر رویی تمام گفتم توی ولایت ما وختی میخوای بری دست به آب خیلی واضح و خوانا با اسپری مشکی بزرگ روی دستشوییا نوشتن (مردونه) ، ( زنونه) تازه وقتیم داری کارتو میکنی با اشعار زیبایی که روی در توالت نوشته سرگرم میشی. اینو گفتم و در حالی که صدای جیر جیر دندونای دختر رو که از عصبانیت به هم فشار میداد میشنیدم صحنه رو ترک کردم.
این سوتی داغه داغه .
مال یه ربع پیشه .
رفیقم شماره یه نفر که اسمش ارد هست رو می خواست .
کلی اینور و اونور کرد و به 100 نفر زنگ زد و بلاخره بعد 2 ساعت شمارشو پیدا کرد .
وقتی شمارشو تو گوشیش زد و باهاش تماس گرفت رو گوشیش نوشت "ارد"
یه بار داشتیم از فوتبال بر می گشتیم می خواستیم بریم یه دست گیم نت هم بزنیم .... دیدیم اونور خیابون یه گیم نت هست به یکی از دوستان گفتیم برو ببین چندتا سیستم داره و وضعیتش به چه شکله ... گیم نت چون رو به آفتاب بود یه پرده زده بود روی شیشه اش و درش یه کم اون طرف تر بود .... دوستمون پرده رو ضد کنار دید پشتش شیشه هست و گفت: بسته هست! بریم یه جای دیگه!:27: ...... بعدش هممون از ته دل بهش خندیدیم ... بدبخت ضایع شد رفت ... بعد از این که خودش هم فهمید چه سوتی ای داده کلی خندید:27::27:
یعنی قبلا داشته شماره رو [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
داییم میخواست پسرش رو توی یه مدرسه ثبت نام کنه که توی منطقه اشون نبود بعد آدرس خونه ما رو داده بود که یعنی ما این جا زندگی میکنیم . بعد قرار بود بیان بازدید . پسر داییم هم یه سری از کتاب هاش رو گذاشته بود توی اتاق منا که یعنی بگه این جا خونه ماست !! بعد یارو یه نگاه کرد و گفت مشکلی نیست و داشتن میرقتن که من داد زدم : ایمان کتاب هات رو نمیبری !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
داییم میخواست پسرش رو توی یه مدرسه ثبت نام کنه که توی منطقه اشون نبود بعد آدرس خونه ما رو داده بود که یعنی ما این جا زندگی میکنیم . بعد قرار بود بیان بازدید . پسر داییم هم یه سری از کتاب هاش رو گذاشته بود توی اتاق منا که یعنی بگه این جا خونه ماست !! بعد یارو یه نگاه کرد و گفت مشکلی نیست و داشتن میرقتن که من داد زدم : ایمان کتاب هات رو نمیبری !!
بعدش چي شد؟
خوب بعدش چی شد ؟ کار دستشون دادی ؟نقل قول:
داییم میخواست پسرش رو توی یه مدرسه ثبت نام کنه که توی منطقه اشون نبود بعد آدرس خونه ما رو داده بود که یعنی ما این جا زندگی میکنیم . بعد قرار بود بیان بازدید . پسر داییم هم یه سری از کتاب هاش رو گذاشته بود توی اتاق منا که یعنی بگه این جا خونه ماست !! بعد یارو یه نگاه کرد و گفت مشکلی نیست و داشتن میرقتن که من داد زدم : ایمان کتاب هات رو نمیبری !!