-
باید می گذشتم پیش از آنکه عادت نگذارد فراموشت کنم
عادت به بودنت،دیدنت،شنیدنت،...
و مهم تر از همه عادت به دوست داشتنت
باید می گذشتم
یادم هست که می گفتند "زمان زود می گذرد"
یادم هست که می گفتند "از دل برود هر آنکه از دیده رود"
اما اینجا زمان متوقف شده است ،گویی پنهان است
شاید ساعتها خوابیده اند
و من می دانم
دلم برایت تنگ شده است
دل من تنگ شده است ...
برای آن روزها،روزهایی که هیچگاه باز نمی گردند..
-
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم
ديدی آن ترک ختا دشمن جانست مرا
گر چه عمری به خطا دوست حسابش کردم
منزل مردم بيگانه چو شد مردم چشم
آن قدر گريه نمودم که خرابش کردم
شرح داغ دل پروانه چو گفتم با شمع
آتشی در دلش افگنده و آبش کردم
غرق خون بود و نمی مُرد زحسرت فرهاد
خواندم افسانه شيرين و خوابش کردم
دل که خونابه ی غم بود و جگر گوشه ی دهر
بر سر آتش جور تو کبابش کردم
زندگی کردن من مردن تدريجی بود
آنچه جان کند تنم عمر حسابش کردم
فرخی یزدی
-
با نگاهت آتش می زنی
با دستت خاموشی
چه کار است ..؟!
نگاه مکن ..
-
گاهی آنقدر واقعیت داری
دستهایم
هوا را در آغوش می گیرد ...
-
از زندگانی ام گله دارد جوانی ام،
شرمنده ی جوانی از این زندگانی ام،
دارم هوای صحبت یاران رفته را،
یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام...!
-شهریار-
-
من از این راه ازین حادثه ها خسته شدم
از همه مردم و از شهر شما خسته شدم
مردم از فرط غم و هیچ ندانست کسی
من ازین دوری و این فاصله ها خسته شدم
وای بر من که به دنیای شما آ مده ام
دیگر از زندگی " از آب و هوا خسته شدم
خنده ها بر لبشان است و خنجر در کف
من ازین حقه و نیرنگ و ریا خسته شدم
با نگاهش همه دنیا به تو می بخشد و لیک
می ستاند همه عمرت ز جفا خسته شدم
دردها رانده به این خسته ی تنها و غریب
من ازین اشرف مخلوق خدا خسته شدم
من سراپای وجودم همه ترسید از مرگ
کاش می شد که بمیرم به خدا خسته شدم
-
ممنون ازهمگی دوستان
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمیشنوند ، چه تلخ است قصه ی عادت
.
-
بگذار مجنون باشم بی لیلی
شیرین باشم بی فرهاد
آتش باشم بی گدازه
دریا باشم بی موج
سقوط کنم از آسمان
افول کنم از جهان
گم شوم در گرداب
محو شوم در مرداب
ولی باشم زنده ولی باشم لبریز مهر ولی باشم با معنی !
-
زندگانی
آمدن، افتان و خیزان
در به در دنبال تاکستان خوشبختی دویدن
چیدن یک خوشه از آن یا نچیدن
این تمام زندگانی ست.
-
دیگر نمانده برای دلم نای زندگی
گیر است در این خیانت تو ، پای زندگی
تو در کتاب فلسفه ام چه می کنی آخر؟!
گلبرگ خشکیده من !!لای زندگی
یک چشم به ساعت و تقویم یک چشم به تو
مشغول خواندنم ، خواندن روزهای زندگی