در این بازی
همیشه برنده
منم
در دو دست تو
همیشه گل بوده
هر دو دست من
پوچ...
سینا بهمنش
Printable View
در این بازی
همیشه برنده
منم
در دو دست تو
همیشه گل بوده
هر دو دست من
پوچ...
سینا بهمنش
میگویم: سلام
کسی جوابم نمیدهد
پس خدانگهدار میگویم!
شاید از سر اتفاق
کسی دستهایش تکان بخورد
کدام گوشه ی قلبم را
به تو بدهم
تا دلت را خط نیاندازد
که تمام دلم
خط خطی ست…
نیت می کنم وصدایت می کنم
با جواب ِ تو فال می گیرم
اگر گفتی "بله"
روز خوبی خواهم داشت
اگر گفتی "جانم"
تمام خوبی ها را برای تو می سازم.
فردا نه رنگ تو را دارد
نه هوای
هـای های چوپانی
گلهاش زار ميزند برای گرگ...
فردا مثل من است
گوشهیی نشسته
از ترس گرگ،
راست ميگویم.
دير شده نازنين
پرستوها رفتهاند
و ديگر
براي هيچ كس دلتنگ نميشوم
دلتنگي نيست
تنگدليست
اين كه غربال ميكند
همهمان را اينروزها
مثل کيوسک زرد تلفن
آرزو دارم
سر چهارراه بايستم
نه اينجا
ته کوچهای بنبست.
کامليا هاشمی
پرده را کنار میزنم
رنگش پريده
میداند
من مثل او عادت نمیکنم
که در شهر من
پرده با پنجره
پنجره با ديوار
ديوار با هيچ
فرقی نمیکند
سارا محمدی
مرگ اگر آید از این در گویم
برو و از در دیگر بازآ
سر برون آر زهر روزن و در
تا بینم ز همه سوی ترا
اینکه می خندد در این شب تار
اینکه آن دور ستادست بپا
سایه ی مرگ جهان ست و من است
اینکه می خواند پیوسته مرا
من تورا دوست تر از جان دارم
ایکه می خندی از دور به من
مرده ام من، تو که يی، پیشتر آی
روی بنماي در این گور به من
من ترا دوست تر از جان دارم
باز، باز آی و مرا در بر گیر
مثل این است که .... شاید ..... افسوس
تو زمن سیری و من از جان سیر
از شب نهراسید که شب آرام است
در شب دل هر طالب خلوت رام است
در صبح به جز نور کدامین لطف است
در روز که بر نوع بشر چون دام است
گر در شب تاریک یکی سرقت کرد
در روز دو صد دزد به هر یک بام است
گر روز به دنبال گهر می کردی
رو مسلک نو گیر که فکرت خام است