داستانها دارم
از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو
از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو
بي تو مي رفتم، تنها ، تنها
و صبوري مرا
كوه تحسين مي كرد
Printable View
داستانها دارم
از دياران كه سفر كردم و رفتم بي تو
از دياران كه گذر كردم و رفتم بي تو
بي تو مي رفتم، تنها ، تنها
و صبوري مرا
كوه تحسين مي كرد
دارم از تو برای تو میخونم
سکوت لحظه های تلخو بشکن
نذار اینجا تکو تنها بمونم
نذار اینجا تکو تنها بمونم
من منتظرت شدم ولی در نزدی
بر زخم دلم گل معطر نزدی
گفتی که اگر شود می ایم اما
مرد این دل و آخرش به او سر نزدی
یک چند در آن خواب خوش بی خبری ماند
زان پیش که پرسیدند : (( از آنجا چه خبر ؟ )) رفت .
خواندند رفیقان قدیمی که (( کجایی؟ ))
تا دید که پایش بگشودند ، به سر رفت ...
تن این مزرعه خشک
تشنه ي بزره دوبارست
شب پر از حظور تلخ
جای خالی ستارست
مزرعه دزدیدنی نیست
فردا میلاد بهاره
دیگه اين مزرعه هرگز
ترسی از خزون نداره
شب خوش دوستان
هيچ چيز تكرار نمي شود
و عمر به پايان مي رسد:
پروانه
بر شكوفه يي نشست
و رود به دريا پيوست ...
دریا را می شکافد
کوه ها را می درد
مردی که می آید برای تو
به خاطر تو
زمین را در می نوردد
اما عشق او را کشته است
تو دیگر بر او خنجر نزن
فرانک خانوم نوشته ای از من خوندی؟
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره
نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه
حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه
آره توي دفتر و کتابه
گویی سر جدا کنم
خون خود بریزم بر زمین
این جان چه ارزشی دارد پیش تو
ای آرام من
تقدیم به آقا محمد که امیدوارم ناراحت نشده باشه!
هر که را با خط سبزت سر سودا باشدنقل قول:
نه ديگه زنها ظريفن نه تو مردامون غروره
نه ديگه دلي صبوره تو شباي بي ستاره
حالا اينجا ته بن بست
همه چي رنگ سرابه
حرف عاشقانه گفتن توي دفتر وکتابه
آره توي دفتر و کتابه
پای از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم
داغ سودای توام سر سويدا باشد
تصویری خشن
عشق را می خشکاند
خنجرت بدتر از این نمیزند
سلام صاحب باغ معرفت saye عزیز
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه
....
عذر میخوام که اینو میگم
ولی شما فکر کنم این جارو با یه تاپیک دیگه اشتباه گرفتین
اگه اسم تاپیک رو نگاه کنین نوشته مشاعره !
ممنون میشم اگه رعایت کنین
در می زنندنقل قول:
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از اين دايره بيرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخيزم
داغ سودای توام سر سويدا باشد
کسی
کسانی
که تنهایی شان بر دوش و
فراخ حوصله شان تنگ
من خسته ام
لبالب از میل عمیق فروشدن در خویش
در می زنند
کسی
کسانی
کلید قفلهای جهان را
به آب های رفته سپردم
من خسته ام از گشودن درهای بی دلیل
از دیدن و
شنیدن و
گفتن
...
فکر کنم دارم همین کار رو میکنم
به هر حال معذرت میخوام!
عجیبه !نقل قول:
من که پستای شما رو دیدم
شعر دیدم ولی مشاعره نبود
به هر حال موفق باشید
نقل قول:
دعوتتون میکنم یه بار دیگه هم بخونید!!!
نقل قول:
من خسته ام از گشودن درهای بی دلیلاز دیدن وشنیدن وگفتن
نشستن در سياهي ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هر که عاشقه پايش به راهه
برادر بي قراره.برادر شعله واره.برادر دشت سينه اش لاله زاره
شب و درياي خوف انگيز و طوفان
من و انديشه هاي پاک پويان
برايم خلعت و خنجر بياور
که خون ميبارد از دلهاي سوزان
برادر نوجونه.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه
تو که با عاشقان درد آشنايي تو که هم رزم و هم زنجييرمايي
ببين خون عزيزان را به ديوار بزن شيپور صبح روشنايي
برادر بي قراره.برادر نوجونه،برادر شعله واره.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه
ولی پی سی این طوری بد نیستا
فکر کنم ایراد از چشمای منه !نقل قول:
دعوتتون میکنم یه بار دیگه هم بخونید!!!
چون همنوزم که هنوزه ........
بگذریم
...
.....................
هر کو عمل نکرد و عنایت امید داشتنقل قول:
نشستن در سياهي ها گناهه
تفنگم را بده تا ره بجويم
که هر که عاشقه پايش به راهه
برادر بي قراره.برادر شعله واره.برادر دشت سينه اش لاله زاره
شب و درياي خوف انگيز و طوفان
من و انديشه هاي پاک پويان
برايم خلعت و خنجر بياور
که خون ميبارد از دلهاي سوزان
برادر نوجونه.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه
تو که با عاشقان درد آشنايي تو که هم رزم و هم زنجييرمايي
ببين خون عزيزان را به ديوار بزن شيپور صبح روشنايي
برادر بي قراره.برادر نوجونه،برادر شعله واره.برادر غرق خونه.برادر کاکلش آتش فشونه
دانه نکشت ابله و دخل انتظار کرد
...
در امتداد حادثه خسته به بن بست رسيدم
بزار جونم برات بگه که چي ديدم چي نديدم
اينکه ميگم ترانه نيست
کابوس کودکانه نيست
رنگ و رياي آدما
حقيقته افسانه نيست
پوشاليه وجودشون
حقيقته دروغشون
حتي خدا گول ميخوره
از ظاهر سجودشون
واژه عشق و عاطفه نقش تو قصه ها شده
شکستن دل رفيق دفع قضا بلا شده
دروغ ديگه يه عادته
برادري حکايته
افتاده رو لگد زدن
اينم يه جور شهامته
ولی جدا مثل اینکه پی سیم هک شد
هیچکس نفهمید تو دلم چه دردیه..زیاد یا کم
غصه های این دل چه جوریه.. درده یا غم
هیچ کس نفهمید واسه چی پرپر میزنم
چه جوری از غریبی من تو خودم زار میزنم
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به ذکاتم دادند
همت حافظ و انفاس سحر خیزان است
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
...
داديم به يک جلوه ی رويت دل و دين را
تسليم تو کرديم هم آن را و هم اين را
می ديد اگر لعل تو را چشم سليمان
می داد در اول نظر از دست نگين را
از دل خاک سرد آیینه
ناگهان پیکرش چو گل رویید
موج زد دیدگان مخملیش
آه در وهم هم مرا دید
...
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه رو با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
مست گشتم ز ذوق دشنامش
یا رب آن می بهست یا جامش
طرب افزاترست از باده
آن سقطهای تلخ آشامش
بهر دانه نمیروم سوی دام
بلک از عشق محنت دامش
آن مهی که نه شرقی و غربیست
نور بخشد شبش چو ایامش
شوید غبار نیل ز بال و پر سپید
لبهای جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید
در هم دویده سایه و روشن
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید
همپای رقص نازک نی زار
مرداب می گشاید چشم تر سپید
دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
در شب جاوید ,
زی شبستان ِ غریب ِ من
__نقبی از زندان به کشتنگاه__
برگ زردی هم نیارد باد ِ ولگردی,
از خزان جاودانِ بیشه خورشید.
بر نمی گردد این رود
به مخفی خواب خویش
بر نمی گردد این قافله این بدقول این دقیقه ها
برنمی گردد این
از هر چه رفته که رفته است
کبوتر کلمه سکوت ثانیه ها
دختر هی دختر
تا مرگ سرگرم سراغ تو از گرفتن پروانه و گندم است
همین سطر مانده به لااقل را لا اقل
(بر) لبش می گذرد :
((وه چه نزدیک و چه دوری از من !))
مرد, تنها در خویش,
بیصدا می گرید;
خیره در چشم خیالی که به او می خندد
می کشد آهی و لب می بندد
و چه دوری و چه نزدیک به من
پرده نازک اشک
جلو پنجره ی چشم زن آویخته است.
خداحافظ پی سی ورلد (تا یکی دو هفته دیگه ;) (
تا بود نسخه عطري دل سودازده را
از خط غاليه ساي تو سوادي طلبيم
چون غمت را نتوان يافت مگر در دل شاد
ما به اميد غمت خاطر شادي طلبيم
بر در مدرسه تا چند نشيني حافظ
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
منم آن جغد شوم
من آن جغدم که شب و روز چشم
در راهم
چشم در راه توم
از دوری تو کنم ناله هرشب
ناله هایم از دل شکسته ام است
یه یاد روزگارانی که منوتو................
به یاد روگار معصومیت............
روزگارانی که من وتو شاد وشادباهم بودیم
ای کاش..............
جزتو آرزویی ندارم در این تاریکی شبم
بی تو این زندگی را نخواهم
یا بمیرانم ویا جانی تازه ده مرا.
اي عشق از ماندن بگو
اقرار كن اقرار كن
يا مرگ خود را در دلم انكار كن
انكار كن
سلام سلام
نوای ناله غم اندوته ذونه
عیار قلب و خالص بوته ذونه
بیا سوته دلان با هم بنالیم
که قدر سوته دل دل سوته ذونه
سلام پایان
تبریک مژگان خانم
هر كه شدت حلقه ي در زود برد حقه ي زر
خاصه كه در باز كني محرم دروازه شود
مولانا
خوبيد دوستان ؟
آقا جلال شما چطوري؟
دلم از زمین گرفت
دلم از خزان گرفت
دلم از نبودنت گرفت
دل من ــ دل نبود
واژه خواستنی بود محال
جام عشقی بود تهی!
يا رب تو آن جوان دلاور نگاه دار
كز تير آه گوشه نشينان حذر نكرد
حافظ
دانه
طی راهش
گل می شود
هر بودنی
در مسیر خود
دگرگون می شود
کرم ابریشم
پروانه صفت درک جهان خواهد کرد
پروازی تا ته بودن خود خواهد کرد
عشق و شوری از مرگ می شکفد
چون شراره های آتش از باد
آنجا که می تپد دل عاشق
در خوف از دست دادن یار
روز وصلم به تن آرام نباشد جان را
که دمادم کند اندیشه شب هجران را
آه اگر عشوه گریها زلیخا سازد
غافل از حسرت یعقوب مه کنعان را
آن چه بيرق بود باد بي مروت برد
در ميان آذرخش و تندرو توفان
كه همه سيماچه ها راشست
از تبار استقامت قامت مردي
مانده بر جا در دل ميدان
زير اين باران رگباران
آه! اي تنهاترين تن ها!
كه همه ياران تو را بدرود كردند و
به راه خويشتن رفتند
عقده هاشان را عقيده نام دادند و
ز ((ما))ها سوي ((من)) رفتند
-----
مرسی جلال جان
خوشحال شدم