تاوان آنچه دادم همین حال کنون است
گمراه شدم
بیراه شدم
گرم هشیار نیز شدم
تاوانم همین حال کنون است .
Printable View
تاوان آنچه دادم همین حال کنون است
گمراه شدم
بیراه شدم
گرم هشیار نیز شدم
تاوانم همین حال کنون است .
تو خسته چون پرنده پيري
رو مي كني به گرمي بستر
با پلك هاي بسته لرزان
سر مي نهي به سينه دفتر
گريند در كنار تو گويي
ارواح مردگان گذشته
انها كه خفته اند براين تخت
پيش از تو در زمان گذشته
هميشه از روزنهاي ناپيدا
اين صدا در تاريكي زندگيام رها شده بود .
سرچشمه صدا گم بود :
من ناگاه آمده بودم
من به نام خویش نامدم
من به شناسه ی نا شناس
من به حیله ای ساده
من به سادگی آب
من به سکوت یک خالق
ناگهان امده ام اینجا !
آسمان پر شد از خال پروانههاي تماشا.
عكس گنجشك افتاد در آبهاي رفاقت.
فصل پرپر شد از روي ديوار در امتداد غريزه
باد ميآمد از سمت زنبيل سبز كرامت.
شاخه مو به انگور . مبتلا بود.
آدمي عشق خدا رابشناس باز×××كافري را مسلماني بشناس باز...
زخم شب ميشد كبود.
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را ميسود
نه صداي پاي من همچون دگر شبها
ضربهاي بر ضربه ميافزود.
تا بسازم گرد خود ديوارهاي سر سخت و پا برجاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگهاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
ياد باد آن روزگاران ياد باد×××روز وصل دوستان ياد باد...
دادار بود و ما بودیم وسر عشق بود
درس سلوک بود و داغ هجر بود و . . .
خوب بود .
دنيا به خدا ارزش كاه ندارد×××اي رهروه عشق پايدار بمان...