حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه/ مصطفی مستور
مجموعه از 6 داستان کوتاه که المان اصلی آن مربوط به زنان جامعه ی ايران است که نويسنده خود در ابتدای کتاب اين مجموعه را به همين قشر تقديم کرده است. داستان اول روايت کشته شدن زنی را روايت می کند و در داستان دوم روايتی از يک خيانت و جدايی بررسی ميشود. اما داستان سوم با نام چند روايت متعبر در باره ی کشتن که به همراه داستان بعدی بی شک از نظر من جزو بهترین های اين مجموعه است داستان تلخی است در مورد روزنامه نگاری که پس از مواجه شدن با قاتلی که فرزندان خود را کشته دست به خودکشی ميزند. قاتلی که به اين دليل اين کار را انجام داده تا فرزندانش در اين دنيای کثيف گرفتار نشوند و روزنامه نگاری که به اين دليل خودکشی ميکند که ديگر طاقت اين همه سياهی موجود در اين دنيا را ندارد. داستان چهارم با نام سوفيا داستان سه نوجوان است که يک فرد ساده ای را با تلفن هايی از يک باجه تلفن گمراه می کنند و ادای زنی عاشق پيشه را در می آورند و.... داستان پنجم داستان خيلی جالبی نبود اما داستان پايانی نيز در جای خود داستان جالبی بود داستانی که چت دو دختر و پسر جوان را که با هم آشنا می شوند را بيان می کند.
من گنجشک نیستم/ مصطفی مستور
داستان در مورد مردی است که پس ازدست دادن فرزندش در دوران حاملگی همسرش دچار تشويش ذهنی و روحی شده است. ضربه ای که او از اين حادثه خورده است به شدت در او تاثير گذاشته است و او را روانه مرکز درمانی ای کرده است. مرکزی که او همچنان در آن در فکر کابوس ها و افسوس های از دست دادن طفلش است. طفلی که برسر نرسيدن اکسيژن از دنيا رفته و مرد داستان ما در جايی چنين شرايط روحی خود را پس از اين حادثه روايت می کند:" از سردخانه ای بيمارستان مهر تا جعبه ی پلوپز توشيبا تا گورستان و اکسيژن و گورکن و سياهی جنینی سقط شده و کومه ای بی سنگ و باز اکسيژن و انگشتان کوچک آن که توی گور می گذاشتمش و کابوس های مکرر آن زندگی هنوز نيامده اما تباه شده، آن حفره ی کوچک که انگار تکه ای از خودم، از افسانه را، در آن می گذاشتم. و درماندگی. درماندگی. درماندگی. و در ماندگی در برابر چيزی که نمی بينی اما سخت به آن محتاجی. چيزی که هستی ات عميقا به آن وابسته است و اين را نمی دانی مگر آن که از تو دريغ شود: اکسيژن. و طوفان شدت می گيرد. با افسانه. مثل کسی که دچار تهوع شده باشد خم شده بود روی ظرف شويی و سرش را تا نزديک شير آب پايين آورده بود. پيشانی اش را چسبانده بود روی شير ظرف شويی. داشت عق می زد. دست هايش را گرفته بود زير شير آب. تاجی نود درجه می چرخد. با جارو و پنجره و چهار پايه. طوفان عبور می کند، چشم هايم خيس شده اند. لابد از سر درماندگی. و من انگار بخواهم از هجوم درماندگی پناه بگيرم دلم می خواهد چشم ها را بگذارم روی بهترين جای اين هستی نامربوط. روی انگشتانی که از شستن ظرف ها خيس شده اند و حالا نيستند. دقيقه ای بی حرکت می مانم و نمی دانم چرا انگار منتظر شنيدن صدای هولناکی مثل صدای کوبيدن دو ماشين در بزرگراه يا صدای گوش خراش جيغ زنی يا صدای انفجار بمبی باشم، گوش هام را تيز می کنم اما هر چه گوش می دهم، هر چه صبر می کنم، چيزی نمی شنوم"(ص 57).
من گنجشک نيستم روايت انسانی است که در يک خلسه روحی کامل به سر ميبرد و دوست دارد دنيايی که در آن زندگی می کند هر چه زودتر به پايان برسد چون ديگر اميد و لذتی برای زندگی در اين دنيا ندارد
ويران می آيی/ حسين سناپور
زن و مردی پس از دو سال همديگر را دوباره ملاقات می کنند. زن و مردی که به دليل فعاليت های سياسی، روزگار آنها را از هم جدا کرده بوده است. حالا اين دو در کنار هم ياد و خاطره دوران دانشجويی، فعاليت های سياسی و... را زنده می کنند. من به شخصه به هيچ وجه از کتاب خوشم نيومد و به شدت برايم کتاب خسته کننده بود و شايد فقط به دليل نام نويسنده بود که کتاب را تا انتها خواندم. از معدود بخش های کتاب که از آن خوشم اومد بخش های کوتاهی بود که کاراکتر زن داستان مورد بازجويی و آزار و اذيت بازجوها قرار می گرفت و البته بخش های مربوط به قبرستان کتاب
شب ممکن/ محمد حسن شهسواری
نويسنده اي تصميم دارد با مصاحبه با افراد مخلتف رمانی بر اساس زندگانی دختر و پسری که روزگاری همديگر را دوست می داشتند بنويسد. داستان شب ممکن بازگو کننده روايت های مختلف از افراد مختلف موجود در داستان است افرادی که هر کسی با روايت های خود نوع چينش و مسير داستان را تغيير می دهند. فصل اول و دوم کتاب را خيلی دوست داشتم اما متاسفانه کتاب بعد از فصل دوم بشدت افت و خيز ميکند و نه ديگر اون شور و هيجان موجود در فصل يک در آن تکرار ميشود و نه آن حرف های موشکافانه اجتماعی نويسنده در غالب يکی از کاراکترهای داستان و اين روند کسل کننده و مايوس کننده تا پايان داستان با خواننده همراه است. يکی از بخش های جالب فصل دوم زمانی رخ ميدهد که يکی از کاراکتر های داستان در حال نوعی ارتباط دادن بين دنيای زندگی فيلسوف نامدار غرب شوپنهاور و زندگی کنونی ايرانيان است. هجو اعمال انسان ها بشدت در اين نقطه کتاب به اوج خود ميرسد جايی که نويسنده بيان ميکند که فيلسوف نامدار تا زمانی که اسم و رسمی نداشت کسی به او اعتنايی نميکرد و زنان به دليل قيافه نه چندان خوشايند او ازش دوری ميکردند اما پس از معروف شدن همگان گرد او جمع ميشوند و نويسنده به زيرکی اين داستان را با شرايط کنونی زنان ايرانيان پيوند ميزند. زنانی که به دليل مشکلاتی که در حال حاضر گريبانگيرشان است نميتواند راحت و به سليقه خود لباس بپوشند و اين علاقه سرکوب شده در ميهمانی های شب تبديل به نوعی عقده گشايی شده است.
روی ماه خداوند را ببوس/ مصطفی مستور
تم کلی داستان روی ماه خداوند را ببوس در مورد خدا و وجود يا عدم وجود آفريدگار است که در داستان سعی شده با سه داستان از کاراکتر های مختلف به اين قضيه رسيدگی کند. يونس برای تز دکترای جامعه شناسی اش بايد در مورد علت خودکشی دکتر پارسا که در زمينه فيزيک کوانتوم دکترای تخصصی داشته اس تحقيقی انجام دهد. پارسايی که هيچ دليل قانع کننده ای برای خودکشی او وجود نداشته و شايد با رسيدن به حدی از پوچی بوسيله علم بر زندگی خود خط تمامی گذاشته است. يونس البته از طرفی ديگر نيز خود با پوچی ای که گريبان مورد تحقيق خود را نيز گرفته است دست و پنجه نرم می کند او که در آستانه ازدواج با دختری مذهبی به نام سايه است خود درگير همين مساله فکری وجود یا عدم وجود خدا شده و به خاطر همين مساله نيز رابطه اش با نامزدش به سياهی گرديده است. در داستان کاراکتر ديگری به نام مهرداد وجود دارد که دوست ساليان دور يونس بوده است که 9 سال پيش برای ادامه تحصيل و ازدواج با دختری به نام جوليا از کشور خارج شده و هم اکنون به ايران بازگشته. مهرداد نيز در زندگی خود با بحران ساير کاراکترهای اصلی ديگر داستان درگير است. همسر او به بيماری سرطان مبتلا است و به زودی از دنيا خواهد رفت او هم در کشمکش با مرگ همسرش و بی مادر شدن فرزندش مواجه است. در کل يکی از روان ترين رمان های فارسی بود که خونده بودم و به شدت به دلم نشت طرح سوالاتی در مورد وجود خدا از طرف نويسنده بسيار زيبا و دلنشين بود و البته جواب های او به اين سوالات نيز دلگرم کننده بود با اينکه نويسنده سعی نداشت که به صورت فلسفی يا علمی خدا را اثبات کند بلکه ميخواست از طريق عشق وجودی انسان ها به وجود بودن آفريدگار برسد.
استخوان خوک و دست های جذامی/ مصطفی مستور
رمان در واقع داستانی از زندگی چندين روز انسان هايی را که درون يک آپارتمان سکونت دارند را روايت ميکند آدم هايی که در برج سر به فلک زده اي هيچ ارتباطی با هم ندارند و دنيای بيگانه آنها بسيار شبيه بهم است دنيای افراد در هم پيچيده از مشکلات انسانی که هر کدام سعی دارند پای خود را از اين مشکلات بيرون بکشند. مردی که با مادر خود زندگی ميکند و از فرط کتاب خواندن به مرز جنون رسيده و هر روز در بالکن خود انسان های درون پياده رو و خيابان را مخاطب حرف های خود قرار می دهد و آنها را به دليل اين زندگی نکبت بارشان سرزنش ميکند. يا پدر و مادری متخصص در زمينه پزشکی که تنها فرزند 10 ساله شان مبتلا به سرطان است و چند ماهی بيشتر به زندگی اش نمانده است و پدر و مادر کودک در گردابی از سردرگمی و غم به سر می برند و يا ....رمان روايط افراد جالبی را قرار هم قرار داده بود اما تعدد بيش از حد اين کاراکترها کمی باعث بی نظمی برخی از کاراکترها شده بود و کاراکترها به اندازه کافی پخته نشده بودند اما پايان داستان پايانی زيبا و دلنشين بود جايی که کاراکتری حذف و به جای آن امیدی به زندگی به کاراکتری ديگر داده ميشود. در کل کتاب برای يک بار خواندن کتاب خوبی بود اما متاسفانه همانطور که قبلا هم گفتم به دليل تعدد کاراکتر افت و خيز داشت.
يوسف آباد، خيابان سی و سوم/ سینا دادخواه
کتاب اگر اشتباه نکنم اولين داستان بلند سينا دادخواه است. به عنوان کار اول اگر به اون نگاه کنيم کتاب بدی نيست با اين که شايد در نگاه اول 20 يا 30 صفحه اول کتاب و اون نوع روايتش شايد کمی برای خواننده خسته کننده باشد اما پس از مدتی اين خستگی و ريتم برای خواننده از بين ميرود و خواننده راحت با کتاب ارتباط برقرار می کند. داستان در مورد چهار نفر به نام های سامان، ندا، ليلا و حامد است که کتاب بصورت 4 فصل از زبان اين کاراکتها روايت ميشود. سامان جوانی بيست و چند ساله است و در فکر و رويای اين است که به يکی از مشهورترين عکاسان جهان تبديل شود و از طرفی دلش در گروی دختری به نام نداست. ندايی که نسبت به استاد خود يعنی حامد يک علاقه ای خاص پيدا کرده و از طرفی دوست دارد با سامان ارتباط نزديک تری پيدا کند. و در همين حينم ليلا هيچ گاه از عشق و علاقه اش نسبت به حامد اين عاشق پيشه قدييش کم نميشود. دو انسانی که پايبند روابط های عرفی جامعه نيستند و با يکديگر زندگی آرامی به همراه کودکان خود سپری میکنند.
يعقوب کذاب به نويسندگی يورک بکر و ترجم علی اصغر حداد
کتاب يعقوب کذاب سر گذشتی تلخ و تاريخ انسان هايی است که به دليل عقايد و افکار خود بايد همانند يک حيوان زندگی کنند و بدتر از يک حيوان نيز کشته شوند.
بکر در اولین رمان خود به سراغ جنگ جهانی دوم و ارودگاه های نسل کشی نازی ها رفته. کتاب يعقوب کذاب در مورد فردی است به نام يعقوب انسانی که تا بيش از اين جنگ تنها فکرش رستورانی ساده و درست کردن کتلت هايی لذيذ بوده است اما با آغاز جنگ دچار اين سرنوشت می شود سرنوشتی که در آن تمام هم کيشان او دچار ياس و نا اميدی شده اند اما در اين بين يعقوب سعی دارد با گفتن دروغ هايی در مورد شکست های آلمان ها چيزی را در اين قشر زنده کند چيزی که خيلی وقت است در اين ميان وجود ندارد و آن اميد است
کتاب رو توصيه می کنم به شدت زیرا با اين کتاب هم می خنديد و هم گريه خواهيد کرد
يونيايتد نفرين شده به نويسندگی ديويد پيس ترجمه ی حميد رضا صدر
يونايتد نفرين شده درباره حضور چهل و چهار روزه ی پرتنش و نافرجام برايان کلاف،مربی نام آشنا و جنجالی انگليسی در باشگاه ليدز يونايتد است.
کتاب خيلی خوبی بود و بی شک خوندنش با اين که کتابی کمی حجيم است توصيه ميشه. ديويد پيس به خوبی تونسته بود اون چهره جنجالی کلاف رو در کتاب بيان کنه.نجواها ايی که کلاف با خود هميشه تکرار ميکرد از جمله نکات خواندی و جالب کتابست و البته اون تنفر کلاف چه در مقام بازيکن در مقابل ليدز يونايتد چه در مقام مربی در روبروی اين تيم و چه در مقام سرمربی گری اين فيلم خيلی زيبا بود.
بادبادک باز/ خالد حسينی/ مهدی غبرايی
خالد حسينی افغانی که بيشتر عمر خود را خارج از مهين خود گذرانده است با رمانی بادباک باز توانسته تا حدی ,زيادی مردم جهان را که پس از حوادث 11 سپتامبر علاقه ای زيادی به شناخت اين کشور داشتند را با این خطه علایق و فرهنگ آنان آشنا کند. بادباک باز بدليل همين تب بود که در همان سال سومين رمان پر فروش آمريکا شناخته شد. ترسيمی بيش از سه دهه از افغانستان ، سه دهی که همه اش در تب و تاب های جنگ های داخلی و خارجی و البته منبع جالب برای تروريسم گذشته است.
بادباک باز رمانی خوبی است رمانی است که آدم را با احساسات عاطفی دو دوست و همبازی آشنا می کند و در همين بين دنيای کودکانه وضع مردم افغان را قبل و بعد از به روی کار آمدن مجاهدين و طالبان نشان می دهد. مجاهدين افغان که با پيروزی بر حکموت کمونيستی قدرت را به دست گرفتند به زودی به جان يکديگر افتادند و کشورشان را وارد يک جنگ داخلی و قبيله ايی کردند و تلفات بسيار آنان باعث شد که حزب طالبان از جنوب بسمت پايتخت مرکزی حرکت کنه و اکثر کشور به جز نقاطی از شمال کشور را در اختيار بگيرد.طالبان به سر کار آمد و حتی مردم افغان که از جنگ و خونريزی خسته شده بودند شروع به پايکوبی و جشن گرفتند اما اين خوشی به زودی رنگ باخت و دولتی به سر کار آمد که با هيچ چيز سر خوشی نداشت. حسينی در رمانش به زيبايی فضای موجود بين مردم افغان را در اين حوادس ترسيم می کند.
رمان بادباک باز در مورد دو دوست، دو همبازی و دو دلداده است. يکی نوکری صاف دل و مهربان که اولين کلامش بر زندگی، کلمه يار محبوبه خود امير بوده و ديگری ارباب زاده ايی که اولين کلمه اش بابا بوده است. حسن يک انسان وافادار و عاشق است او همه چيش حتی عصمت و آبروی خود را به پای دوست خود امير می ريزد اما امير که در واقع ارباب حسن است و با او دوسته صميمی است تاب اين همه فداکاری را ندارد پس بنا می کند که اين دوستی را به هر شکل از بين ببرد گرچه اين شکل نابودی دوستی خود به قيمت بی خانمان کردن حسن و پدرش بينجامد. نيمه اول دوستان در مورد روابت بين حسن و امير است. نيمه ايی که به شدت تلخ است در گوشه ايی ما انسانی را می بينيم که حاضر است همه زندگی اش را برای دوستش بدهد اما در مقابل دوسته او کاری در مقابل اين همه فداکاری و از خود گذشتگی انجام نمی دهد. نيمه دوم داستان حکايت مسافرت امير و پدرش به آمريکا و زندگی مهاجران افغانی و تشکيل زندگی مشترک امیر است. زندگی آرام و ساکتی که امير دنبال آن است و خود را در موج فراموشی رها کرده تا خاطرات تلخ روزهايی که نسبت به حسن روا دشته است را فراموش کند اما يک اتفاق، و یک تلفن از افغانستان زندگی او را تغيير می دهد و او مجبور می شود برای جبران اتفاقات گذشته به افقانستان برود افغانستانی که حال صاحب حکومتی عجيب و غريب طالبان شده است. او می رود که دوست خود را بازيابد اما کسی ديگر و چيزی ديگر منتظر اوست.
رمان بادباک باز را از دست ندهيد. خالد حسينی به زيبايی صحنه های کشتار هزاره ها(قوم و قبيله ايی شيعه) به دست طالبان، صحنه تجاوز به امير، صحنه سنگسار به دست عوامل طالبان و نمايی زيبا از جنگ را به ما نشان داده است. متاسفانه هر چقدر رمان خوب بود در مقابل فيلمی که از اين کتاب ساخته شده است نا اميد کنند و مايوس کننده است پس سعی کنيد به جای ديدن فيلم بادباک باز کتاب آن را حتما بخوانيد.
مردی بالای صلیب/ میکا والتاری/ ذبیح ال.. منصوری
کتاب اثری تحقيقی پيرامون مسيحيت و ظهور حضرت عيسی است و محتوای آن برشالوده استنتاجی استوار است که نويسنده از انجيل های چهار گانه( مرقس، لوقا، متی و يوهنا) به دست آورده و بر مبنای اسلوب داستان نويسی روايی، آن را از زبان روايتگر بيان داشته است. بنابر روايت سر گذشت، راوی يک شهرواند رومی از خانواده اي سر شناس به نام مزن تيوس است، که خود ناظر و شاهد عينی رويداد های آخرين روز حيات جهانی عيسی مسيح بوده است. راوی، پس از فراقت از تحصيل برای تکميل متالعات و بهره گيری از کتابخانه بزرگ اسکندريه به مصر سفر می کند و مشاهدات خود را نيز ضمن نامه هايی به نامزد خود در شهر روم به تفصيل شرح می داده است. راوی پس از مشاهده مرگ عيسی شروع به تحقيق و پرس و جو در مورد عيسی و مکتب و ديدگاه های او نسبت به زندگی می کند و نسبت به اين پيامبر علاقه آشنايی کسب می کند بنابر اين زندگی خود را در طی اين دوران به گزراندن بافرادی که با عيسی رفت و آمد داشته اند يا اينکه مورد محبت او قرار گرفته اند ميپردازد و .... کتاب، کتاب بدی نبود به خصوص مقدمه کتاب مقدمه ای جامع و زيبا بود اما از نظر داستانی کتاب رو من نپسنديدم.
مادر هند کتابی به نويسندگی ويجت کانا و ترجمه احمد جم
به هيچ وجه داستان رو دوست نداشتم يک جوری شعار خالص بود از اون داستان هايی که ما تو کشورمون از افرادی که سمتی دارند بسيار ميشينييم افرادی که می خوان به زور به همه درس اخلاق بدند و اين درسشونم جز با شعار دادن انجام نمیدهند
مادر هند که من به خاطر ديدن فيلم سينماييش جذب ديدنش شدم به هیچ وجه کتابی نيست که اگر نخوانيدش چيزی رو از دست بدهيد داستان مادری است که يک تنه و تنها به جنگ و مبارزه با ظلم و استعمار می رود جالبه بدونيد که اين کتاب يکی از کتاب های محبوب در ميان مردم هند بوده است اما بی شک کتابی است فاقد ارزش ادبی
شطرنج در برابر آينه / ماسیمو بونتمپلی / مترجم: ماندانا قهرمانلو / انتشارات: افراز
داستان کسی است که خاطرهی زمانی رو برایمان بازگو میکنه که هشت سال بیشتر نداشته
و توسط والدینش در اتاقی به عنوان تنبیه حبس میشه
در اون اتاق با شطرنجی مواجه میشه که در آينه کنارش تصویر شطرنج مشخصه
ناگهان شاه در آینه به صحبت پرداخته و این کودک وارد دنیای آینه میشه
اتفاقهای متعددی براش میفته
و در نهایت ...
یه جورایی من رو به یاد جهانهای موازی انداخت
داستان ابتدا خوب پیش میرفت اما بتدریج کم و کمتر تونستم ارتباط خوبی با متن پیدا کنم
به نظرم داستان تنها داشت به جلو میرفت و میتونستم به راحتی حدس بزنم که چه در انتها خواهم خواند
امتیازم به کتاب:
4 از 10
منِ او / رضا امیرخانی / انتشارات افق (پیشتر توسط انتشارات سوره مهر)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خانوادهی فتاح از خانوادههای ثروتمند و مذهبی تهران قدیم هستند، حاج فتاح بزرگ خانواده و مالک کورهی آجرپزی است و نوههای پسریش علی و مریم تنها ثمرههای زندگی اوست. داستان بر محور علی و علاقهی او به مهتاب دختر خدمتکارشان به پیش میرود. با درونمایههای عرفانی، مذهبی و اجتماعی در ادامه.
فصلهای کتاب به صورت سوم شخص و اول شخص (یکِ من، یکِ او، دوی من...) روایت میشود.
منِ او شروع خوبی داره، با نثری ساده و صمیمی در داستانپردازی هم امیدوارکننده است، فضاسازی با دقت انجام شده اما هر چه بیشتر به پیش میره منطقش به سمت شعارگرایی سوق پیدا میکنه. عشق به شکلی اغراقآمیز و مصنوعی شاخ و برگ پیدا میکنه. رفتن به اروپا به این دلیل که در زمان کشف حجاب در داشتن حجاب آزاد نیستی از آن تناقضهای جالبی است که حرفهای حاج فتاح رو بدون توجه به زمانش برجسته کند.1 کتاب به هیچ وجه جهان شمول نیست و وقتی عشق آن به دورهای از تاریخ معاصر و اتفاقات سیاسی الصاق شده باشه باید بخشی از جذابیت خود رو فدای تاریخنگاری مورد تایید کرده باشه.
نویسنده برای فرار از تناقضات و خلا و سرگردانی در اتفاقات داستان بارها خلاقیتهایی رو در روایت به کار بسته که به جز نامگذاری فصلها مابقی شکلی نچسب دارند و تنها برای پوشاندن ضعفهای روایت داستان هستند، حتی تیکهپرانی به خود نویسنده هم در همین جهت به چشم میخوره. حضور درویش مصطفی و هفتکور، ردیف آجرهای کوره، کلیسا، انقلابیون الجزایری، بخش تشییع شهید و ... سعی شده با کمک نمادها و نشانهها در ابعاد داستان پیوند ایجاد شود اما بیشتر فرم کلی را مغشوش کرده. پایان ضعیف کتاب که برای ناکام نماندن داستان در تلاشه با شعارزدگی خود جای دفاع باقی نگذاشته. با این حال کتاب در داشتن نظرات موافق و مخالف در کنار هم اینقدر موفق بوده که چاپ سی و ششم را هم پشت سر بگذاره .
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
+
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سفر به انتهای شب / لويی فردينان سلين | مترجم: فرهاد غبرایی / انتشارات: جامی
سلاخ خانهی شمارهی پنج / کورت ونهگات جونیر
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلاخ خانهی شمارهی پنج یا جنگ صلیبی کودکان: رقص اجباری با مرگ
(Slaughterhouse-five or the children’s Crusade: a duty-dance with death)
کورت ونهگات جونیر / علی اصغر بهرامی / انتشارات روشنگران و مطالعات زنان / ۲۶۳ صفحه
«بیلی پیل گریم» در اواخر جنگ جهانی دوم به عنوان دستیار کشیش از امریکا به میدان جنگ اروپا اعزام و اسیر میشود. در زمان دیگری توسط ساکنان سیارهای ناشناخته به اسم «ترالفامادور» ربوده میشود. روایت مالیخولیایی او با سفر در ابعاد مختلف زندگیش درهم میآمیزد. همه چیز داستان بر محور ترسیم جنگ بنا شده و نویسنده هم شرایط بیلی را تجربه کرده، البته به غیر از درگیریهای ماورایی بیلی در بعد چهارم!
نگاه ونهگات به جنگ پر است از جزئیات هوشمندانه و طنزآمیز که به تلخیهای اون کنایه میزنه. بیان ظریف و نکتهپرداز نویسنده از شرایط و آثار جنگ مثل پاراگراف اول فصل سوم6 بارها در طول خوندن کتاب آدم رو متوقف میکنه. نتیجهی همهی حماقتهای انسانها مرگ لحظههایی است که به کشتن داده شدهاند. «بله، رسم روزگار چنین است!» در طول کتاب هر وقت جملهای خبری درباره مرگ چیزی یا کسی گفته شده بلافاصله از این جمله استفاده شده . به عقیدهی ترالفامادوریها نفس یک لحظه به همان صورت شکل گرفته است و قابل تغییر نیست، اونها تمام زندگی خود رو در آن واحد میبینند و در لحظهای که دوست دارند متمرکز میشوند. بیلی هم با وجود سفر در زمان هیچگاه تلاشی برای تغییر شرایط نمیکنه ؛« از میان چیزهایی که بیلی قدرت تغییر آن را نداشت؛ گذشته، حال و آینده بود.» با این وجود چیزی که بیلی هیچگاه نمیدونه و ازش وحشت داره اینه که موقعیت بعدی که در زمان تکرار خواهد کرد کدومه. بیلی در تمام حضورش در جنگ هیچگاه دست به اسلحه نمیزنه فقط در انتهای جنگه که هفت تیری در خرابهها پیدا میکنه ؛« از مشخصههای پایان جنگ یکی همین بود، بی بروبرگرد هر کس میخواست صاحب اسلحه شود امکان آن را داشت.» یکی از عالیترین بخشهای کتاب جاییست که (فصل چهارم، صفحه ۹۹) بیلی فیلمی دربارهی جنگ رو ابتدا از آخر به اول میبینه و به پایان خوشی در منشأ انتهای فیلم میرسه!
با وجودی که نویسنده کمی کنایهآمیز در فصل اول کتاب در مورد داستانش اینطور میگه:
«قرار نیست انسان پشت سر خود را نگاه کند. من هم صد البته دیگر این کار را نمیکنم.
کتابی که میخواستم دربارهی جنگ بنویسم، تمام شده است. کتاب بعدی کتاب سرگرم کنندهای است.
این یکی، کتاب موفقی از کار درنیامد. جز این هم انتظار نمیرفت. آخر این کتاب را یک ستون نمک نوشته است.»
اما من همهی لحظههایی که با این کتاب به کشتن دادم دوست داشتم. بله، رسم روزگار چنین است.
پستهای مرتبط:
بخشهایی زیبا از کتاب:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
،
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پاراگراف ابتدایی کتاب:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
معرفی نمایش نامه شیطان و خدا ژان پل سارتر
عرض ادب به کاربرای عزیز
متاسفانه به نظر میرسه تایپیک های ادبیات زیاد فعال نیستند...!
نمایش نامه ای که میخوام بهتون معرفی کنم خدا و شیطان نام داره که جرو بهترین آثار ژان پل سارتر محسوب میشه (شاید بعد از تهوع. شایدم بهتر از اونه )
اسم کتاب ایهام داره به خیر و شر
داستان در مورد سردار جنگی به نام گوتز است که باید بین نیکی و بدی راهی رئ انتخاب کنه
حادثه در قرن 16 در کشور آلمان رخ میده. یعنی زمانی که مذهب مسیحیت به اوج خودش رسیده بود. چه از نظر قدرت و چه از نظر سو استفاده از مردم
کتاب 292 صفحه بود که تو 2 روز خوندم! بسیار کتاب عالیهه که بر پایه تفکرات اگزیستانسیالیسم نوشته شده
بازیکنان حاضر در صحنه
اسقف اعظم
چند سردار جنگ
یک زن بد...!
یک کشیش
یک پیامبر
و چند نفر دیگه
[IMG]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[/IMG]
جملاتی از کتاب
وقتی که پیروزی را شرح بدهند معلوم نمیشود که فرقش با شکست کدام است
خشونت برازنده ی کسانی است که چیزی ندارند تا از کف بدهند
وقتی که پولدار ها باهم میجنگند فقیر ها باید کشته شوند
برای عشق و محبت هنوز زود است. ما حق آن را با خون ریختن میخریم!
بدی ظاهرا همه را ناراحت میکند و اول از همه همان کسی را که بدی میکند
اگر تو مرا دوست بداری لذتش را تو میبری نه من. گمشو. نمیخواهم که از من استفاده بکنند!
دنیا سراسر بی عدالتی است. اگر قبولش کنی شریک جرم میشوی و اگر عوضش کنی جلاد میشوی
کتاب جملات عالی زیاد داره پیشنهاد میکنم خودتون بخونید :n26: