-
نخبه به تعبیر امروزی
نخبه یعنی آن که درهرماجرا.... اولویت دارد او از ابتدا
نخبه یعنی آن که دارد اسکناس.... گرچه باشد هیکلش زشت و قناس
نخبه یعنی بنز و جاگوار داشتن.... دیگران را کره خر پنداشتن
نخبه یعنی بهر کارت هوشمند.... یک شبه تاکسی کند بنز و سمند
نخبه یعنی هرکه وامش بیشتر.... لاجرم پست و مقامش بیشتر
نخبه یعنی آن که چون شهرام بود..... مثل او لوطی گریش از وام بود
نخبه یعنی آن که با شام و نا هار .... می ستاند رأی های بی شمار
نخبه یعنی آن که در جعل دلار.... کلـّّه اش را خوب می گیرد به کار
نخبه یعنی آن که آب و نان خویش .... می خورد با نرخ های روز پیش
نخبه یعنی رند چون «جاوید » باش.... باد از هر سو وزد( میره باهاش
-
عشق آتشین
گفتم به عيال بنشين پهلويم... تانكته ي تازه اي برايت گويم
در زندگيم اگرچه مفلس بودم... اين را ه درازبي ثمر پيمودم
خوشحالم از اينكه بعد مرگم ديگر...اوضاع شما شود یقیناً بهتر
البته اگر شانس شود ياورتان...با ضربه مغزي بروم از برتان
هرعضو من از برايتان چون گنج است... يك گنج بدون ماليات و رنج است
با پول فروش هريك از اعضايم... ازفرق سر و تا به كف پاهايم
درهاي خوشي به رويتان باز شود... اين فصل خزان بهار شيراز شود
چون جمله فروش رفت اعضاي بدن... لازم نشود گوركن و پول كفن
اين گونه زپول قبرآسوده شويد... وجهي زبراي سنگ طبعاً ندهيد
با قلبم و معده و سفيدي و كبد... شش دانگ آپارتمان به نامت بشود
با هر دوی كليه ها و يك دانه طحال... ماشين بخر و زدرد پا هيچ منال
با چشم ودودست و مري و هردوتا پا... اوراق مشاركت بخريا ويلا
بامعده و روده ام بدهكاري ها... پرداخت بكن كه در عذابم آن جا
مربوطه عيال چون که این گفته شنید... اوضاع که بر وفق مراد خود دید
يك خنده تلخ بر لبش آمد وگفت...تا كي بدهي به همسرت وعده ي مفت
صدچاقوي تو يكي ندارد دسته...گرديده ام از وعده ي بي خود خسته
آيا شود اين وعده ي توگردد راست ...بيچاره زنت رسد به آن چه مي خواست
گرراست شود عزاي تو گرم كنم... گرچه زوصيتت كمي شرم كنم
يك مجلس ختم آبرومند و خفن... برپاي نمايم كه بگي ايول زن
هروقت دلم براي تو تنگ شود... يا خواست كه خاطرات كم رنگ شود
قطعاً بروم سراغ پيوندي ها... آن ها كه خريده اند اعضا از ما
با ديدنشان كمي دلم شاد شود... از خوبي و مهرباني ات ياد شود
«جاويد» از اين گفته ي زن حيران شد... از شدّت عشق او به خود گريان شد
با سكته ي قلبي و سپس سنكوپ ، مُرد... اعضاء بدن به دردشان هيچ نخورد
-
عید سعید مبعث مبارک باد
مــحــمّـد آخـريــن پــيــغــــــــمر حـــق // همان ختم رُسل معصوم مطلق
مـــقــــرر شـــد ز ســـوي حــّي اعـلي // به فرمان خداوند تعالي
رهــا ســـازد عـــرب را از تــبـــاهـي // ز رنج ونكبت وجهل و سياهي
چــــو جـبـــرائــيــل آمـد سوي احـمـد // نمود ابلاغ امر حیّ سرمَد
بخوان، چون حق تورا پـيـغمبری داد // تورا در بین امت سروری داد
زتو پر نور این عالم نــمــــــــــوده // تو راپیغمبر خاتم نموده
ز انــوارش دلـــت پــر نـــور گــشتـه // سرت از مهر او پر شور گشته
تـو كـه هــرگز مــــعلــم را نــديـــــدي // به علم و معرفت حق را نويدي
تــو نـــاجــي بــشـر از شرک و پستی // ز جهل و نخوت واز بت پرستي
ز بـُـن بـــر كــن خــدايان درو غــيــن // بزن بر ريشۀ بُتهاي چوبين
بـــشـــر را ســـوي فرمــان الهی // روان کــن تـــا در آیـــد از تــبــاهی
کــتـــاب تـــو فـــــرا راه بــشــر شــد // ز اعجازش همه عالم خبر شد
مــلائــك جــمــله بـا تسبيح وتـكريــــم // به ختم اوصيا كردند تعظيم
مـحــمّـد اين چنين منصـوب حق شــد // رسول خاتم و محبوب حق شد
مــحـــمّــد نـــام «جــاويــد» زمــانــــه // محمّد گوهر و دُرّ يگانه
-
چشم نرگس
« پیش لبهایت دهان غنچه آب افتاده است»// در کمند موی تو صد پیچ و تاب افتاده است
چشمهای نرگست چون ساغر خَمّار بود// گويیا در جام چشم تو شراب افتاده است
آن چنان از دیدن رویت جوان شد قلب من// که دل وامانده ام یاد شباب افتاده است
دریَم چشمان تو مَردُم بسان گوهری// آرمیده در صدف ، درقعرآب افتاده است
هرچه کردم تا که شاید در دلت مأوا کنم// نقشه های من همه نقش برآب افتاده است
قرص رویت از پس روبنده ات رخشان بود// گويیا ابری به روی آفتاب افتاده است
آمدم شاید که سیرابم کنی از باده ات // تشنۀ عشقم که دردام سراب افتاده است
وای که چشم خُمارت برده از« جاوید »عقل// دردوچشمت گويیا جادوی خواب افتاده است
«مصرع تضمین از زنده یاد رهی معیری است»
-
شعر طنزی به مناسبت پایان جلوس بر صندلی واقعاً داغ پی سی ورلد:
حالا که شده وقت دَدَر رفتن ما
این صندلی داغ سپردم به شما
ممنون زهمه سپاس از تک تک تان
امید که هرگز ننوازد کک ِتان
از بودن در کنارتان شاد شدم
یک هفته ای از بند غم آزاد شدم
حالا که شده زمان پایان جلوس
جاوید زند به صورت یاران بوس
-
بیا از چین بیاریم
می ترسم عاقبت روزی بریم ما..... زن و اولاد را از چین بیاریم
برای آن که از شادی نمی ریم..... یه کم غمباد را از چین بیاریم
به روی دستمون تریاک مونده....بریم معتاد را از چین بیاریم
نفوس ما اگه کمبود داره .... دوصد نوزاد را از چین بیاریم
برای دخترون کنج خونه ....بریم داماد را از چین بیاریم
چرا منت کش استاد باشیم.....میشه استاد را ازچین بیاریم
برای مهرورزی با اراذل.... بریم جلاد را از چین بیاریم
میشه با بدحجابان مهر ورزید.... اگر ارشاد را از چین بیاریم
دیگه میدان آزادی قدیمی ست.... بیا شهیاد را ازچین بیاریم
برای کنترات کندن کوه .... میشه فرهاد را از چین بیاریم
هلال احمر ما ناز داره ..... بریم امداد را از چین بیاریم
برای درک حسُن هم جواری.... بیا بغداد را از چین بیاریم
برای ارتقاء دیپلماسی.... سفیر چاد را از چین بیاریم
سخن در گوش مسئولین نمی ره..... بریم فریاد را از چین بیاریم
برای طنز های داغ «جاوید».... بیا تا باد را ازچین بیاریم
-
رباعیات طنز
هرچند که سنّ تو رود بالاتر// آن چهرۀ دلفریب تو گیراتر
گویا که چنان قالی کرمانی تو// هرچند که پاخورد شود زیبا تر
****************
از شيطنت كودك اين دور و زمان// ابليس شده خفيف و زار و نالان
در رندي و مكر و حيله و دوز و كلك// انداخته لنگ پيش آنان شيطان
-
تک سوار
گویند که تک سوار آید جمعه.... آن رایحۀ بهار آید جمعه
درخانۀ امن عشق احرام به تن.... آخِربه سر قرار آید جمعه
تا پوزۀ دجّال بمالد بر خاک.... با دلدُل و ذوالفقار آید جمعه
با سیصد و سیزده نفر همدل و یار.... با موکب راهوارآید جمعه
آن کس که دلش مخزن اسرار خداست.....چون پرده روَد کنار آید جمعه
آن حُسن حصین دین احمد ،مَهدی.... با شوکت واعتبار آید جمعه
«جاوید» به انتظار دل خوش کرده ست.... آن دلبرغمگسار آید جمعه
آن کس که در این هجوم نامردی ها.....آرد به دلش قرار آید جمعه
چون سرمه به چشم می کشد خاک رهش....آن گاه که تک سوار آید جمعه
میلاد نور مبارک
-
دبی
«آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست».... در دبی بار خدایا به سلامت دارش
چون که آویزۀ گوشش بشود گفتارم..... نشود بار ِ دگر رفتن آن جا عارش
دور از چشم همه گر برود نایت کلاپ.... باید از کف ندهد از سر شب افسارش
روسیان را ننوازد که به یک غمزه کنند ..... طفلکی را پکر و شیفته وبیمارش
یا به آن دخترایرانی صادر شده هم..... اعتنایی نکند تا نشود سر بارش
یا که از هول حلیمی نپرد داخل دیگ.... تا به اورژانس نیافتد الکی او کارش
گر جمیرا برود چشم بباید درویش.... بکند- تا که مناظر ندهد آزارش
با مایو نیز نخوابد به کنار ساحل... تا نسازند در آن معرکه گی ها ((gay کارش
( دی تو دی) هم نرود چون همه جنسا بدلی ست.....گرچه گرم است شب و روزبسی بازارش
جنس چینی ست ولی مارک یو اس ای (usa) دارد....هوش باید که در آرد سَر از این اسرارش
آخرین گفتۀ« جاوید» چنین است به او..... « برحذر باش که سر می شکند دیوارش»
-
چند رباعی
برسنگ زدم شكستم اين جام غرور/ كردم زديار مهر صد بار عبور
گفتم غزلي زباغ سرسبز اميد/ خواندم بر ِِدل تاكه شود اهل شعور
*********************
گلچين زمان بَرَد گل خوشبوتر// قیچی اَجَل بُرَد گل خوشروتر
اين جبرزمان را نَبُوَد راه ِگريز// آماج بلا آنكه بُوَد نيكوتر
*******************************
ای عشق ببین گلو گلو فریادم.//جز نام تو رفته نام ها از یادم
درجان و تنم پنجه در انداخته ای// ترسم بکنی زبیخ وبن بنیادم
*************