تمنا ميكنم با حال زارم×××خداوندا تو خود بنما نظارم...
Printable View
تمنا ميكنم با حال زارم×××خداوندا تو خود بنما نظارم...
مايه اميد مدان غير را
كعبه حاجات مخوان دير را
خواهش مرهم ز دل ريش كن
هرچه طلب ميكني از خويش كن
نه طلب خویش کنم راهی نیست×××عاشقی آن نبود خود خواهیست...
تو اي گمكرده راه زندگاني
نداده فرق، پيري از جواني
« تو پنداري جهاني غير از اين نيست ؟»
« زمين و آسماني غير از اين نيست ؟»
« چنان كرمي كه در سيبي نهان است »
« زمين و آسمان او همانست »
گمان داري جهان هست و خدا نيست ؟
در اين كشتي اثر از ناخدا نيست
رهت روشن، ولي چشم تو تاريك
تو در بيراهه، اما راه، نزديك
من و تو، قطره درياي جوديم
من و تو، رهرو شط وجوديم .
رسيم آنجا كه در آغاز بوديم .
به نعمت بر سرير ناز بوديم
پایینی درست هستش
مرا با خود مکن آوای دیگر ×××دلم را با خدایم بگذارو دیگر...
دلا ای همنشین عشق اعظم***بگو تا میتوانی از گنه زم...
مگر که عاشقی را کرده ای خواب*** بدان خوابی که باشد از دل آب...
خداوند حکیم زندگی بخش***بداده هر کسی را نوای عاشقی کش...
شب سرگذشت ما را
از پيش چشم مي گذرانيد
ما نيز مي گذشتيم
زنجيرهاي ثانيه بر خواب هاي ما
و قيچي طلايي
در خاوران مهيا مي شد
صبحي كه مي رسيد به تنهايي تو بود
دل را چونان عاشقت کرده ام×××نمازم به نام جان کرده ام...جانم تویی ای خدا...
آری منم اما
دوش را به سحر به چه سان پیمودی ؟
صبح را به چه گون به شام آوردی ؟
همه گویند مدح وستایش از من
تو به خود بنگر که چه پیشم آوردی ؟ !
-----------------------------------------------
يادم آمد روزهاي عاشقي×××دل بدادن به خدا عاشقي...