آدمگاي آرزو ، ماهياي خاطره
ديگه صدايي نمي ياد از شيشه ي پنجره
ديگه كسي نيس كه باش هزار و يك شب بگم
رفت اوني كه از اولم همش قرار بود بره
ديگه براش نمي خونم ، لالايي بي لالايي
انگار راخت تر مي خوابه با نغمه ي جدايي
Printable View
آدمگاي آرزو ، ماهياي خاطره
ديگه صدايي نمي ياد از شيشه ي پنجره
ديگه كسي نيس كه باش هزار و يك شب بگم
رفت اوني كه از اولم همش قرار بود بره
ديگه براش نمي خونم ، لالايي بي لالايي
انگار راخت تر مي خوابه با نغمه ي جدايي
يك روز باد بي نشان
آهسته و پاورچين
بر سر شاخه هاي شكسته ام وزيد
و بذر آفتاب را
بر مزار دلم پاشيد
دلم آفتابي شد
شگفتم دراقليم عشق
زمستانم بهاري شد
غافل كه جام سرد تقدير
از گرماي عشق ترك خواهد خورد
بيادت هست ؟
تمام آنچه بود یادم هست
آنروز بارانی
آفتاب تموز
سوز سردستان
تمام آنچه بود یادم هست !
و ترک چین خورده ی رویایت را
آن نیز یادم هست !
تا رها سازم سرودم را
عشق را آيينه كردم
در دل آيينه تصويري ندانم از كجا
روييد
جان شكفت از شوق ديدار و سرودم را
در شكوه سبز آينه رهاتر كرد
در تب و تاب نسيان اين سالها
تنها صداي قلم بود
كه خواب مردمكان تاريخ را
آشفته مي ساخت .
توشه ی عشق رهایی است
نصیحت وار میگویم
که پیر دلی ام رویین روی .
يكي خوب خلق و خلق پوش بود
كه در مصر يك چند خاموش بود
.....
خادم زاده كجا بودي بابا ؟!!
داوری را به سالک بخش و حکمت را بگیر
در حضور حاضران خاموش میباش ای مرید
-----------------------------------------------------
شرمندم سولاریس جان یه کم سرم شلوغ بود ، مرسی که یاد ما بودی .
در اوراق سعدي نگنجد ملال
كه دارد پس پرده چندين جمال
لنگ لنگان قدمي بر مي داشت
هر قذم دانه شكري مي كاشت