-
از كنار تو سر در نميآورم
اين مسير من نيست
بي تو در تلخي كافهاي مينشينم
و رفتنت را
پير ميشوم
آغوشم
از نبودنت پر
تنم
از عبور تو رها
و اين تنها منظرهايست
كه اين جاده با خود ميآورد
اما
صداي تو
رگ تنهايم را ميزند
با خيال تنت
تن به ملافهها ميدهم
خالي تر از بوي تو
مست ميشوم
به پاي برگشتنت ميافتم
اين جاده برنميگردد
نميآيد
نميرسد
ساعتها بدون تو پلك ميزنند
به شكل انتظار
دوستت دارم
و اين تنها آدرسياست كه از تو دارم
-
آه از این دل آه از این جام امید
عاقبت بشکست و کس رازش نخواند
چنگ شد در دست هر بیگانه ای
ای دریغا کس به آوازش نخواند
-
پيش چشمهاي تو
دريا آب ميشود
آبها كه از آسياب مي افتد
هنوز كسي به اين شعر تن در نداده است
چه كنم
به سرم زده
از خودم
هفت قدم
تا تشيع تني وازده
بروم
كه زير سلولهايش
درد به خانه رسيده
چه كنم
هنوز
سرم از بوي تو خالي نشده
تو صدايي
كه از برگشتنت
بيرون نميزنم
خلوتهايم شلوغ مي شود
پوست مي اندازد اتاقم
بيچاره ي تو ميشود اين شهر
چطور از مرزهاي تو بگذرم
وقتي در مسير تو رها ميشود اين تن
چه كنم كلماتم
روبه روي نگاه سرد تو بخار ميشود
-
هر چند که در کوی تو مسکین و فقیرم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربنک تر از باده بهاریم
خکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم
از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم
بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
ایینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم
هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پک ضمیریم
از شوق تو بی تاب تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش تر از مرغ اسیریم
آن کیست که مدهوش غزلهای رهی نیست ؟
جز حاسد مسکین که بر او خرده نگیریم
-
از عشق که میگی دیوونم می کنی
به سوی زندگی روونم می کنی
از عشق که می گی حرفات شیرینه
هر یک کلمش به دلم میشینه
حرفای قشنگ می زنی
به دلم داری چنگ می زنی
به پای غم کهنه ی دل
با حرفات داری سنگ میزنی
میدوونم نمی دونی
میدوونم نمی دونی
زود به بن بست می رسه عاشقیا
وقتی که هجوم آورد خستگیا
عزیزم فردا پشیمون نشیا
با همه عشقا و دلبستگیا
با همه عشقا و دلبستگیا
-
لبت « نه » می گوید و پیداست می گوید دلت « آری»
که این سان دشمنی ، یعنی که خیلی دوستم داری
دلت می آید آیا از زبانی این همه شیرین
تو تنها حرف تلخی را ، همیشه بر زبان رانی
نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را
که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیّاری
تو را چون آرزوهایت همیشه دوست خواهم داشت
به شرطی که مرا در آرزوی ِ خویش نگذاری
چه زیبا میشود دنیا برای من اگر روزی
تو از آنی که هستی ، ای معما ! پرده برداری
محمد علی بهمنی
-
گفتم " چَشم "
و هر چه " بلاي" ِ نبودن بود
به چشمانم كشيدم
مي دانم
آنقدر ، كه نگران ِ سپردنم به باد بودي
يادت رفت ، بگويي "بي بلا " ....
-
حضور تو کافی است تا همه جا بی مکان شود
آمدن تو کافی است تا همه ی لحظه ها بی زمان شود.
-
وقتی که تو را دوست می دارم
بارانی سبز می بارم
بارانی آبی
بارانی سرخ
بارانی از همه رنگ.
از مژگانم گندم می رویید
انگور
انجیر
ریحان و لیمو.
وقتی که تو را دوست می دارم
ماه از من طلوع می کند
و تابستانی زاده می شود
گنجشگان مهاجر باز می آیند
و چشمه ها سر شار می شوند.
وقتی به قهوه خانه می روم
دوستانم
گمان می کنند که بوستانم!
-
وقتی عاشق شدم
سرزمین خدا دگرگون شد
شب درون تن پوش من خوابید
و خورشید از غرب سر زد.