شب لالایی اش را گفت
اما به خواب نرفتم
هنوز
در جایی
بیداری
با کسی…
Printable View
شب لالایی اش را گفت
اما به خواب نرفتم
هنوز
در جایی
بیداری
با کسی…
از مدادم
3 سانت مانده
از شب
3 ساعت
و برای از تو نوشتن
مجال اندکی باقی است
جاذبه ی چشمانت
مرا به خود جذب می کند
تو آهن ربایی؟
یا دل ربا ؟؟؟
فرزندان آدم
با دختران کِه ازدواج کردند ؟؟؟!!!
ما حلال زاده ایم؟؟؟
هيچگاه ويتريني نداشتهام
تا دلم را در آن به نمايش بگذارم
در قامت يک فروشنده دورهگرد عاشق تو شدم
از اين روست که تمام خيابانهاي شهر
عشق مرا ميشناسند
رد گام هایت را که می گیرم
از تو دور تر می شوم !
گویی کفش هایت را بر عکس پوشیده ای ...
يک نيمکت کنار خيابان، دو تا سکوت...
اين زندگي کشيده به اين جا چرا ؟سکوت
من رانگاه کن به تو هم فکر ميکنم
پس فکر ميکند به خودش بي صداسکوت
اين ماجراي تلخ خيابان و عشق هاست
يک روز سرد توي خيابان دو تاسکوت
هر يک شبيه آن يکي آبي ، بنفش، سرخ
ـ هرچند بود منشاء اين رنگ هاسکوت ـ
در هم قدم زدند و به هم فکر! فکر! فکر!
آخر رقم زدند سر آغازرا : سکوت!
يک ماه بعد : هردو به هم خو گرفته اند
چون کودکي به مادر و چون کوه ؛ با سکوت
شش ماه بعد روي پل عابريبلند
من دوست دارمت! مثلا تا کجا؟ سکوت
در روز هاي بعد يکي فکر ميکند:
عشق اشتباه بوده و گر نه چراسکوت؟
يکسال بعد: ما به هم اصلا نمي خوريم
يک نيمکت کنار خيابان دو تاسکوت
دفتر خاطرات به چه کارم می آید؟
وقتی که شب ها
به این امید می خوابم
که فردا
امروز یادم نباشد
روزی که خورشید
از غرب طلوع کند
گل رز
بوی شقایق دهد
و زمین
از تسلط خدا خارج شود!
از تو دل خواهم کند . . .
کسی نمی گوید
اکبر و اصغر (دب اکبر و دب اصغر)
شبها
کنار ماه و مهتاب و ستاره
چه می کنند؟
و ابرها
چگونه بارور می شوند؟
و باران
این زنا زاده
فرزند کیست؟
به راستی که تنها خورشید
باکره است . . .