زندگی انتظارو هوس و دیدن و نادیدن نیست
زندگی چون گل سرخی ست پرازخاروپرازبرگ وپرازعطرلطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطروبرگ و گل وخار هرسه همسایه دیواربه دیوار همند............
زندگی انتظارو هوس و دیدن و نادیدن نیست
زندگی چون گل سرخی ست پرازخاروپرازبرگ وپرازعطرلطیف
یادمان باشد اگر گل چیدیم
عطروبرگ و گل وخار هرسه همسایه دیواربه دیوار همند............
جوابِ دوستت دارم مرسي نيست،،
جوابِ دلم برات تنگ شده مرسي نيست،،،،،
اگه دوستم نداري هيچي نگو،،،
يه مرسيِ بي ربطت مغزِ منو به ديوار ميکوبونه...
.
.
.
مرسي واقعا مرسي از مرسيهايِ تکراريت.....
مـُـرور میــــ ــــــــکنـَم ..
خاطِراتِــــمـــان را
امـــــا مَگر ..
کـُپـــی برابـَـر اَصـــــــل میشــَـــوَد ؟!
چندیست ز یاران قدیمی خبری نیست
ازآن همه خوبی ومحبت اثری نیست
چشمم به در و گوش به گوشی و دلم تنگ
در کوچه تنهایی ما رهگذری نیست . . .
شب که می شود
نبودن هایت را
زیر بالشم می گذارم
و شجاعت خود را زیر سوال میبرم...
دوام می آورم تا فردا؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کلمات گـــــــــــاهی بار معنایی خود را از دست می دهند
این روزها "دوستت د...ارم" ها
دیگر قلب کســــــــــی را به تپش وا نمیدارد
و گونه کسی را سرخ نمیکند
می گویـــــــــم :
مشکل از دوست داشتن نیست
مشکل از تکـــــــــرار است
روزي ما دوباره كبوترهايمان را پرواز خواهيم داد
و مهرباني دست زيبايي را خواهد گرفت؛
روزي كه كمترين سرود بوسه است
و هر انسان براي هر انسان برادريست.
روزي كه ديگر درهاي خانهشان را نميبندند
قفل افسانهايست؛
و قلب براي زندگي بس است...
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو بخاطر آخرين حرف دنبال سخن نگردي...
روزي كه آهنگ هر حرف، زندگيست
تا من بخاطر آخرين شعر رنج قافيه نبرم...
روزي كه هر لب ترانهايست
تا كمترين سرود، بوسه باشد...
روزي كه تو بيايي، براي هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود...
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايمان دانه بريزيم...
و من آن روز را انتظار ميكشم...حتي روزي كه ديگر نباشم....
باور نمی کنم
دستی
که تكه های خودش را می ساخت
به اندازه ی تمام این برف ها
برای دستِ گرم دختران شهر
دلش آب شده باشد
باور نمی کنی
آنقدر سرد شده باشی
كه رسیدنم به دریا یا مرداب
برایت فرقی نداشته باشد
آهای آدم برفی سنگدل
این روزها
نكند چشم هایت را با دكمه بسته اند
نمی بینی ؟
دخترانی حسود
چگونه سنگی را
كه مدام به سینه شان می كوبند
به رودخانه ای پرتاب می کنند
که سرچشمه ی نگرانی هایش تو بوده ای ... /.
گمان ميكردم،
زمان بــــگذرد
عوض مي شوي
زمان بــــگذرد
عوض مي شوم
زمان بــــگذشت
عوض نشدي
زمان بــــگذشت
عوض نشدم
اي زمـــــان!
کاش همیشه
در کودکی می ماندیم
تا به جای دل هایمان
سر زانو هایمان
زخمی میشد ..