دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما
سلام دوستان
محمد چطوري ؟خوش مي گذره؟ صندلي منظورمه !!!! بشينم پاشي؟:27:
فرانك خانوم امضاتون يه جورايي ناميدي درش ديده ميشه كاملا برعكس امضاي قبلي
Printable View
دوش از مسجد سوي ميخانه آمد پير ما
چيست ياران طريقت بعد از اين تدبير ما
سلام دوستان
محمد چطوري ؟خوش مي گذره؟ صندلي منظورمه !!!! بشينم پاشي؟:27:
فرانك خانوم امضاتون يه جورايي ناميدي درش ديده ميشه كاملا برعكس امضاي قبلي
اظهار عشق را به سخن احتياج نيست
چندانکه شد نگه به نگه آشنا، بس است
شعرشو دوست دارم پایان جان وصف حالم نیست
توانگران چو علم برکنار دجله زنند
مگر دریغ ندارند آبی از درویش
اگر تو زهر دهی همچو شهد نوش کنم
به حکم آنکه ز دست تو نوش باشد نیش
شتاب كن؛ شتاب كن ربابه
ماه كامل چارده
برخاك پاك تو چهره بگشوده ست
ز چهره بركش حجب آن جامة اهورائی
كه میزبانت خزانه دار بهشت موعود است
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس
ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
در خلوص منت ار هست شکی تجربه کن
کس عیار زر خالص نشناسد چو محک
..
کتابی خلوتی شعری سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانی است
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانی است
ترک ما سوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند
ناله عاشقان خوش است بنال
لبخنده تو جانمو
مغلوب رویا میکنه
انگار جهان وامیسته و
ما رو تماشا میکنه
بانوی موسیقی و گل
شاهپری رنگین کمون
به قامت خیال من
مخمل مهتاب بپوشون
حروف متنوع می دهید اقا جلال
ناگهان پرده برانداخته ايي يعني چه؟
مست از خانه برون تاخته ايي يعني چه؟
سلام بر همه ي دوستان عزيز
هر نکتهای که گفتم در وصف آن شمایل
هر کو شنید گفتا لله در قائل
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
سلام پایان عزیز
بده متنوع باشه فرانک خانوم؟
اما لحظه اي رسيد
لحظه پريدنو رها شدن
ميون بيم و اميد
لحظه اي كه پنجره بغض ديوارو شكست
لحظه آسمون سرخ ميون چشاش نشست
نه خیلی هم خوبه
سلام
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده ي گزند مباد
حافظ
درد ، آوار
بیاد التجا در این شب دلگیر
من از غم های پنهانی
به یاد قصه های شاد
و از سرمستی این آب آتشناک دانستم
که هوشیاری
سرت خوش
جام را دریاب
به آینده، هر چند شیرین و دلپسند، اعتماد مکن
بگذار گذشته از دست رفته به خاک سپرده شود
عمل کن - عمل در زمان زنده حال
قلب در درون و خدا بالای سر توست!
زندگی مردان بزرگ جملگی به ما یادآور می شود
که ما نیز می توانیم چون آنان برجسته و شاخص باشیم
و هنگام عزیمت (از این دنیا) رد پاهایی بر شن های زمان به جا گذاریم.
" برگرفته از کتاب: اندیشه های ماندگار _ وین دایر "
محک همه پلیدیهایی
از دوزخ می ایی
تو را با زیبایی چه کار !
به مرگت ناخرسندم
به روشنیت دلبسته ام
که روزی زندان خودباختگی را واگذاری
و عاشقانه
دل به انسان سپاری
یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
اوضاع احوال؟
مردمي كرد و كرم لطف خدا داد بمن
كان بت ماه رخ از راه وفا باز آمد
حافظ
اگر مورد خطاب سوال بنده هم بودم بايد عرض كنم:خدا رو شكر
دل زود باورم را به كرشمه اي ربودي
چو نياز ما فزون شد تو بناز خود فزودي
به هم الفتي گرفتيم ولي رميدي از ما
من و دل همان كه بوديم و تو آن نه اي كه بودي
من از آن كشم ندامت كه ترا نيازمودم
تو چرا ز من گريزي كه وفايم آزمودی
پایان کم پیدایی؟
يا بخت من طريق مروت فروگراشت
يا او به شاهراه طريقت گرر نكرد
گفتم مگر به گريه دلش مهربان كنم
چون سخت بود در دل سنگش اثر نكرد
سلام بچه ها
من برم سوالها رو جواب بدم میام
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشتهء سخن در آورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گر چه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
توانگرا دل درويش خود بدست آور
كه مخزن زرو گنج درم نخواهد ماند
حافظ
آقا جلال عزيز شما زير پاتونو نگاه نميكنيد.ما هستيم خدمتتون:11:
در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
ان قد ندمت و ما ینفع الندم
ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم
شما رو چشم ما جا دارید.
من در پيش كو به كو افتادم
دل به عشقش دادم
خانه بر دوشم من خانه بردوش
شب ها مرغ لب بسته منم
دل شكسته منم
تا سحر بيدارم
بر نخيزد از من هاي و هويي
چشمتون بي بلا شما سروري
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم.......
خيلي قشنگ بود آقا جلال ممنون
معرفت نيست در اين قوم خدارا سببي
تا برم گوهر خود را بخريدار دگر
چرا هيچ كس امشب نيست آقا جلال؟
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک در آصف نرسد فریادم
حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که دربند توام آزادم
از حافظ باید ممنون بود!
نمیدونم. داره حوصله ام سر میره. حالم هم گرفته...
مدامم مست ميدارد نسيم جعد گيسويت
خرابم ميكند هر دم فريب چشم جادويت
حالتون چرا گرفته؟:13:
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
آدمیزاده دیگه. یه روز برا خودش خوشه یه روزم ناراحت
مستان سلامت ميكنند
جان را غلامت مي كنند
مستي ز جامت مي كنند
مستان سلامت ميكنند
اي شادي جانان بيا
اي شاه تقواران بيا
مستان سلامت ميكنند
مستان سلامت مييكنند
مولانا
خوب اميدوارم هميشه سرخوش و سر حال باشيد
شب خوش
در آن بحری که خضرانند ماهی
در او جاوید ماهی جاودان آب
از آن دیدار آمد نور دیده
از آن بامست اندر ناودان آب
از آن باغست این گلهای رخسار
از آن دولاب یابد گلستان آب
از آن نخلست خرماهای مریم
نه ز اسبابست و زین ابواب آن آب
روان و جانت آنگه شاد گردد
کز این جا سوی تو آید روان آب
مزن چوبک دگر چون پاسبانان
که هست این ماهیان را پاسبان آب
-----------
سلام
به سرشك همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
كه چو سنگ تيره ماندي همه عمر بر مزاري
چو به زندگان نبخشي تو گناه زندگاني
بگذار تا بميرد به بر تو زنده واري
نه چنان شكست پشتم كه دوباره سر بر آرم
منم آن درخت پيري كه نداشت برگ و باري
شب خوش پایان
سلام مژگان خانوم. دیر کردین؟
یا مخجل البدر اشرقنا بلالا
یا ساقی الروح اسکرنا بصهبا
لا تبخلن و اوفر راحنا مددا
حتی تنادم فی اخذ و اعطا
دعنا ینافس فی الصهباء من سکر
بالسکر یذهل عن وصف و اسما
خوابی الغیب قد املاتها مددا
راحا یطهر عن شح و شحنا
----------
سلام شب بخیر.. خوب هستید؟
ببخشید شعر عربیه..
منم داشتم یه متن ترجمه می کردم واسه همین دیر اومدم
اهل كاشانم
روزگارم بد نيست
تكه ناني دارم، خرده هوشي، سر سوزن ذوقي
مادري دارم، بهتر از برگ درخت
دوستاني، بهتر از آب روان
و خدايي كه در اين نزديكي است
لاي اين شب بوها، پاي آن كاج بلند
روي آگاهي آب، روي قانون گياه
دیشب یکی رو آوردین خودتون جیم زدین؟!
همرهان آب حیوان خضریان آسمان
زندگی هر عمارت گنجهای هر خراب
آب یار نور آمد این لطیف و آن ظریف
هر دو غمازند لیکن نی ز کین بل ز احتساب
آب اندر طشت و یا جو چون ز کف جنبان شود
نور بر دیوار هم آغاز گیرد اضطراب
عرق جنسیت برادر جون قیامت میکند
خود تو بنگر من خموشم و هوا علم بالصواب
---------
نه بودم.. دیدم سرتون گرم شد.. دیگه رفتم
به سامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی نمیدانی مگر دردم
نه راه است این که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس تا خاک رهت گردم
امشب کلا خلوته.
مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب
ای جان و دل مهمان زنهار مخسب امشب
روی تو چو بدر آمد امشب شب قدر آمد
ای شاه همه خوبان زنهار مخسب امشب
ای سرو دو صد بستان آرام دل مستان
بردی دل و جان بستان زنهار مخسب امشب
ای باغ خوش خندان بیتو دو جهان زندان
آنی تو و صد چندان زنهار مخسب امشب
------------
اوهوم.. همه انجمنها خلوته... ملت امشب همه دیازپام خوردن
بس كن عزيز! فاجعه از جاي ديگر است
تحريمِ زندگي فقط از ننگِ سيب نيست
ميخوانم از نگاهِ پر از اضطراب تو
حتّي براي كشتنمان هم صليب نيست
نکنه همه فردا امتحان دارن!
تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا
و من لحظکم نجلی الفاد من الجلا
نعود الی صفو الرحیق بمجلس
تدور بنا الکاسات تتلو علی الولا
رحیقا رقیقا صافیا متلالا
فنخلوا بها یوما و یوما علی الملا
شرابا اذا ما ینشر الریح طیبها
تحن الیها الوحش من جانب الفلا
خوابی الحمیرا افتحوها لعشره
بمفتاح لقیاکم لیرخص ما غلا
یتابع سکر الراح سکر لقائکم
فیسکر من یهوی و یفنی من قلا
انا شدکم بالله تعفون اننی
لقد ذبت بالاشواق و الحب و الولا
لمولا تری فی حسنه و جماله
امانا من الافات و الموت و البلا
سقی الله ارضا شمس دین یدوسها
کلا الله تبریزا باحسن ما کل
----------
اسمایلی غش غش
چون درس و دانشگاه تموم شده احتمالا امتحان رانندگی دارن
بر لب آمد جان و رفتند آشنايان از سرم
شمع را نازم كه مي گريد به بالينم هنوز
آرزو مرد و جواني رفت و عشق از دل گريخت
غم نمي گردد جدا از جان مسكينم هنوز
روزگاري پا كشيد آن تازه گل از دامنم
گل بدامن ميفشاند اشك خونينم هنوز
"ل" گیر نیاوردم:41:
زلف برافشان و در آن حلقه کش
حلق دو صد حلقه رباینده را
روز وصالست و صنم حاضرست
هیچ مپا مدت آینده را
عاشق زخمست دف سخت رو
میل لبست آن نی نالنده را
بر رخ دف چند طپانچه بزن
دم ده آن نای سگالنده را
ور به طمع ناله برآرد رباب
خوش بگشا آن کف بخشنده را
عیب مکن گر غزل ابتر بماند
نیست وفا خاطر پرنده را
-
عیب نداره.. مجلس بی ریاست...ندید گرفته می شه