هر يكي محنت زدا، خاطر نواز
شيوه ي جلوه گري را كرده ساز
Printable View
هر يكي محنت زدا، خاطر نواز
شيوه ي جلوه گري را كرده ساز
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
ترا تا آخر جانم حبيبم×××خدايا اي همه عشقت نصيبم...
ملامتم به خرابي مكن كه مرشد عشق
حوالتــم بخرابــــات كــــرد روز نخســت
تا هستم اي رفيق نداني كه كيستم...روزي سراغ وقت من آيي كه نيستم...
من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت .
تويي خداي عشقو عاشقي×××منم گداي زشت عاشقي...
يادم مياد ديدن من برات يه عادت شده بود
تو ميومدي و من بي اعتنا به بودنت اسير دست لحظه هاي بي خود بودم
اما حالا نوبت توست اسير دست لحظه هاي بي خودي
.....دير اومدي اسير درياي غمم
من خداي ذوق و موسيقي, خداي شعر و عشق
من خداي روشني ها, من خداي آفتاب
بيتوته اي زير پلك چشمانت
بنا كرده ام
و با مردمان چشمت
به زندگي نشسته ام
پس هيچ گاه چشمانت را
به گريه وا مدار
زيرا در يك چشم بر هم زدن
سقف آرزو ها بر سرم
آوار خواهد شد