مصاحبه میذاری جدیدشو بذار نه مصاحبه 20 سال پیششو :دی
Printable View
مصاحبه میذاری جدیدشو بذار نه مصاحبه 20 سال پیششو :دی
برنامه «ماه عسل» یکی از پربیننده ترین برنامههای تلویزیون در ماه مبارک رمضان است و شاید به همین دلیل برخی اشکالات گل درشتش توی چشم میزند و عامل این شوخی با تهیه کننده و مجری آن است!
{ مجری در حالی که پاهایش را سه برابر عرض شانه باز کرده با همین حال به دوربین نزدیک و نوک پنجه قدم بر میدارد و پلاتو میگوید؛ او یک پیراهن زرشکی با کت صورتی و شلوار سرمهای خالدار پوشیده است:}
- مردم برنامه ما همینه! الکی پیامک ندین، تو سایتها و روزنامهها هم شلوغش نکنین. شما نگرفتین دیروز ما چی میخواستیم. اون خانوم برگشت گفت من بدبختم منم گفتم همه خانوما بدبختن. من منظورم همه خانوما نبود بعضی خانوما بود که اونجا توی اون کانتکست میشد همه خانوما. حالا شمام دیگه شلوغش نکنین. هی زنگ نزنین و...الهی فداتون بشم، امسال میخوایم دم افطار دور هم باشیم. یه کم اشک بریزیم و آه بکشیم و یاد بدبختیها و قسطها و کرایه خونه و...بیافتیم و نهایت یا سنگ کوب کنیم یا از فشار غصه و اشک، فشارمون بیافته و دست آخر متنبه شیم!
{بعد از پخش موسیقی}
مجری: خب خانوم خیلی خوش اومدین. تعریف کنین ببینیم داستان زندگی شما چیه؟
خانم: من در یک خانواده بیچاره متولد و بزرگ شدم. ولی الان پاک پاکم.
مجری: یعنی چی بیچاره ؟ توضیح بدین.
خانم: یعنی بدبخت.
مجری: یعنی چی؟
خانم: یعنی فلاکت زده، یعنی نکبتی، یعنی داغون. یعنی آواره. یعنی گشنه، یعنی کثیف...یعنی(بغض مهمان میترکد)
مجری: خانم من اصراری ندارم شما همه چیز رو بگین ها. اونایی که فکر میکنین مردم قبل افطار بشنون و حال میکنن و حالشون جا میاد و دیگه دور خطر و خطا نمی رن رو بگین. والا بعدا نگین احسان گفت بگو...خب بعدش؟
خانم: پدرم معتاد بود. همین اعتیادش ما رو بدبخت کرد.
مجری: معتاد بود یعنی چی؟ بدبخت کرد رو هم توضیح بدین.
خانم: یعنی هروئین و تریاک میکشید.
مجری: دو تاشو با هم؟
خانم: بعله.
مجری: چجوری اونوقت؟
خانم: نشون بدم؟
مجری: نه نه نه! منظورم اینکه آیا ممکن هست اصلا هروئین و تریاک؟
خانم: بله. زوج و فرد میکرد.
مجری: اونوقت جلوی شما؟
خانم: بله.مجری: چجوری اونوقت؟
خانم: نشون بدم؟
مجری: نه خانم. من اصراری ندارم که شما همه چیزو بگین و نشون بدین. ولی اگه بگین که برنامه جذابتر میشه و ما بیشتر فحش میخوریم و من میام میگم این همه فحش به خاطر دیده شدن برنامهاس و خیلی هم خوبه. خب بعدش؟
خانم: من و مادرم مجبور بودیم بریم براش کار کنیم.
مجری: چه کاری؟ دقیقا میشه توضیح بدین؟ البته در جریان هستید که ما در ماه عسل اصلا اصراری نداریم شما توضیح بدین.
خانم: میرفتیم تو خونههای مردم کار میکردیم ولی بیشتر دزدی میکردیم تا پول اعتیاد بابا رو دربیاریم.
مجری: دزدی؟ واقعا؟ میشه توضیح بدین؟ البته داستان اصرار نداشتن ما سرجاشه!
خانم: نه چه اشکالی داره. شما که دیگه آبرو واسه من نذاشتین بذارین منم کامل بگم مردم حال کنن!
مجری: خب میگفتین. پس با مامان به بهانه کار تو خونههای مردم، میرفتین سرقت و جیب ملت رو خالی میکردین و منجلاب فساد توی خونه رو باهاش پر میکردین.
خانم: بله. مامان کار میکرد و من دزدی میکردم. گاهی هم با پسرای خونه ها دور هم جمع میشدیم ...
مجری: یعنی چی؟ دقیقا این دور هم جمع شدنه چی بود؟
خانم: خب به هر حال اونا یه کارایی داشتن و من هم پول میخواستم. یه معامله دیگه.
مجری: خب بگذریم دیگه ایناش خوب نیست. تو خونه خودتون چی میشد؟
خانم: تو خونه م من و مادرم کار میکردیم و بابام میکشید.
مجری: یعنی چی دقیقا؟
خانم: {با بغض} مامان مث سگ کار میکرد. بابا هم مث اسب میکشید. منم مث خر تو گل گیر کرده بودم. اون ما رو میزد و سرمون بلا میاورد. آخرشم که خودش منو و مامان رو معتاد کرد...بغض مهمان میترکد}
مجری: بلا میاورد دقیقا یعنی چی؟ ...بله تذکر دادن که دیگه ادامه ندیم...خانم درباره پدر و مادر اینطوری حرف نزنین. خودتون حالا مهم نیس ولی به هر حال. گفتین پدرتون شما رو معتاد کرد. نچ نچ نچ نچ...واقعا؟ چطوری؟
خانم: نشون بدم؟
مجری: نه خانوم. اصلا از پدرتون بگین؟ دوستش نداشتین؟ از کی فهمیدین که معتادتون کرده؟
خانم: پدر؟ کدوم پدر؟ مرتیکه...
مجری: نه دیگه نشد. درسته شما معتاد شدین و گند زدین به حیثیت خانواده و خانومها و از گوشه خیابون جمعتون کردن ولی دیگه درباره پدرتون اینطوری حرف نزنین. من مجبورم همین جا حرف شما رو قطع کنم.من دو تا مهمان دیگه هم دارم؛ فری دست قیچی: رییس باند قاچاق اعضای بدن در تهران که بچههای مردم رو میگرفته و میکشته و اعضاشون رو قاچاق میکرده. امشب قراره بیاد دقیق توضیح بده چجوری دلش میاومده دختر 7 ساله رو مثله کنه و کلیه اش رو بفروشه. حالا این هیچی از این کاراش فیلم هم گرفته قراره اونا رو هم نشون بدیم تا درس عبرتی بشه برای همه.و سهراب. سهراب یکی هست مث شراره. اونم گرفتار یه پدر عوضی بوده که بهش مواد داده و معتادش کرده و بعد الان ایدز گرفته و رفته خواستگاری و بهش جواب منفی دادن. پری روز داشته خودکشی میکرده بچه های ما دیدنش اوردنش اینجا. قراره بگه چرا خودکشی کرده و دیگه خودکشی نکنه... این «بدپدری»، بد دردیه مردم. من قربون تون برم از پای تلویزیون تکون نخورین برنامه ادامه داره تا قبل از افطار.{مجری با همان پاهای سه برابر عرض شانه باز شده به سمت دکور بر میگردد...}
محسن حدادی - خبرآنلاین
چه با آب و تاب شروع کرد : یه وقتایی چشمون لواشک ترش یا ملچ مولوچ میبینه چه جوری دهن آدم آب میفته الانم اونجوریم :n23:
تصورش سخت بود : اشکای خوشحالی مامانی که چندین دقیقه بند نمیومد ....
شاهین کوچولو انشاا... که بزرگ شد جواب این اشکارو میده
--------------
خونواده هایی هستن که واسه داشتن بچه آرزو میکنن که کاش داشته باشن و یه سری هم هستن که با وجود داشتنشون یه سری خبرهای ناگواری ازشون درز میکنه که بچه دو سه ساله رو زیر بار کتک تا آستانه مرگ بردنشون
دوزار معرفت دوزار انسان بودن سخت نیست : ولی این آدمان که سختش میکنن
اخرش اشکمون در اورد البته این بار اشک ذوق بود
پدر و مادری که 23 سال پیش فرزندی رو از پرورشگاه به خونه اوردن و با اینکه معلول بود 23 سال ازش به بهترین شکل نگهداری کردن ولی فوت کرد و لی بازم اقدام کردن که فرزندی بگیرن ولی این بار ندادن ولی به همت برنامه ماه عسل تو این برنامه زنده دوباره بچه ای دیگه رو بهشون هدیه داد
واقعا صحنه قشنگی بود :n12:
دوستان من ندیدم میشه یکی بگه جریان چی بود:n16:
امشب هم بسیار زیبا بود ولی اشکمون رو در آورد و دلمون حسابی ریش ریش شد :n14:
دلم خیلی واسه میلاد می سوزه (یادش بخیر برنامه قبلی میلاد رو به خوبی یادمه الان شاید بهترین جای ممکن باشه) دلم واسه شاهین واسه پدر و مادری که میلاد رو بزرگ کردن واسه فاطمه و واسه خیلیای دیگه می سوزه .... البته به قول مجری امشب آخرش قشنگ بود و شاید یه قسمت از اشکامون اشکای شوق هم بود و یه جورایی با یه لذتی تموم شد
اگه فرصت دیدنش رو داری فردا صبح ساعت 7.15 تکرارش رو میگذاره و یا اگه نمی تونی اون موقع ببینی دانلودش کن ، تعریف کردن توی چند خط خیلی فرق می کنه تا خودت ببینی :n06:نقل قول:
این ماه عسل یه برنامه سیاه که فقط بیینده ها رو افسرده و غمگین میکنه... موضوعات کلیشه ای و تکراری و غمناکی در این برنامه هست که نتیجه اش فقط انرژی منفی و مخرب توی زندگی ملت هست. کم خودمون غم و غصه داریم...به جای اینکه 4 تا برنامه شاد و مفرح بسازن ....البته مردم هم مثل اینکه غم وغصه رو دوست دارن! :n21:
لطفا کسی نیاد پست منو نقل قول کنه...این نظر شخصی منه...
به نظر من حرکت دیشب زیاد خوب نبود !
یعنی چی یه بچه رو زوری به اینا داد !
اینا هم اگه خوششون نمیومد ازش هم که دیگه نمیتونستن چیزی بگن !
اگه میخواستن خب خودشون میرفتن یکی رو زود تر از اینا میوردن دوباره !
برنامه رو نمیبینید چرا اظهار نظر میکنید ؟نقل قول:
خوبه تو خود برنامه پدر و مادر گفت هم موقع زنده بودن میلاد و هم بعد فوت میلاد دوباره مراجعه کردیم که بچه بگیریم از پرورشگاه ولی دیگه بهمون ندادن
به زور کسی بچه نداد به اونا
ده دقیقه از برنامه رو میبنن بعد میان میگن چرا فلان شد چرا اینطور شد
میلادی دوباره برای «ماه عسل»
برنامه «ماه عسل» شب گذشته با ایجاد تلاطم در احساسات مخاطبان خود، کودک بیخانمانی را صاحب خانواده کرد و نشان داد که یک برنامه ساده تلویزیونی میتواند اتفاقات بزرگی را رقم بزند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] برنامه «ماه عسل» شب گذشته با ایجاد تلاطم در احساسات مخاطبان خود، کودک بیخانمانی را صاحب خانواده کرد و نشان داد که یک برنامه ساده تلویزیونی میتواند اتفاقات بزرگی را رقم بزند.
بعضی اوقات میتوان با کلماتی ساده اتفاقات بزرگی را رقم زد. اتفاق زیبایی که شاید در جامعه مرسوم باشد ولی ذهن خیلیها درگیر آن نباشد.
مثلا شب گذشته گردانندگان برنامه «ماه عسل» در مقابل دیدگان میلیونها مخاطب بعد از ماهها تلاش، به آرزوی چندساله خانوادهای پایان دادند و با آنها فرزندی را همراه کردند تا شب شادی در زندگی پرغصهشان خلق شود.
کمتر کسی از مخاطبان برنامه ماه عسل سال 90 ، میلاد را فراموش کرده است. فرزند معلولی که پدر و مادری با تواضع پا روی آرزوی چندین ساله خود گذاشتند و او را انتخاب و نگهداری کردند.
میلادی که بعد از 23 سال زندگی در کنار این خانواده به دلیل بیماری از جمع مهمانان ماه عسل جدا شد. میلادی که تنها با نگاهش به همان پدر و مادر می گفت اجرتان با خدایی است که لحظه لحظه سختی نگهداریاش در پیشگاهش ثبت میشود.
روز یکشنبه در برنامه ماه عسل بازهم همان پدر و مادر در برنامه حاضر شدند اما با چند اتفاق. اولین و مهمترین آن فوت میلاد پسر خوانده خانواده بود که بعد از چندین سال نگهداری از بین آنان جدا شد.
اتفاق دوم از برنامه سال 90 آغاز شد که خانوادهای دیگر با دیدن پدر و مادر صبور میلاد فرزندی معلول را برای فرزندخواندگی انتخاب میکنند. قسمت اول مهمانان پدر و مادر فاطمه معلول بودند که از تاثیر برنامه ماه عسل در سال 90 برای خود گفتند. تاثیری که فرزند معلولشان در کنارشان خندان و به قول خودش آزاد و شاد زندگی میکرد. در قسمت دوم برنامه پدر و مادر میلاد به جمع میهمانان حاضر میشوند.
پدر و مادری که به گفته خودشان با نام میلاد معروف و صاحب خانهای هر چند کوچک اما پر از امید شدند. از کنار این کار بزرگ به خانه خدایی دعوت میشوند که هزاران دیده منتظر آن است و هزاران نشان خوب از سوی پروردگاری که میلاد تنها با نگاهش توانست شکرگذارش باشد.
پدر و مادر میلاد از تلاششان برای سرپرستی فرزندی دیگر در زمان حیات میلاد گفتند و نتیجه ندادن این تلاش . بعد از فوت میلاد هم گویی گامهایشان در کنار تمنایشان بیپاسخ ماند. آنان از آرزوی داشتن فرزندی دیگر در کنار خود میگفتند و خبر از اتفاقی بزرگ و نگاه خداوندی مهربان به خود را نداشتند.
احسان علیخانی برنامه یکشنبه شب ماه عسل را به گونهای پایان داد که هر مخاطبی با چشمان اشک بار خود شیرینی تلخی داستانهای شنیده شده اش را چشید.
در میان گفتوگو، احسان علیخانی از مهمانی دیگر خبر داد. مهمانی که هیچ کدام از مهمانان حاضر از آن خبر نداشتند. شاهین 8 ساله. شاهین بیآنکه بداند در آغوش مجری برنامه آرام گرفت. احسان از آرزوهایشاهین پرسید. شاهین با کلام معصومانه خود گفت: دوست دارم پدربزرگها و مادربزرگها سلامت باشند. بعد از آن گفت آرزو دارد در خانهای به همراه پدر و مادرش زندگی کند.
در این بین دوربینها توان انعکاس چشمان اشک آلود مادری با دل شکسته و پدری با یاد میلاد را شاید نداشتند اما بدون شک چشمان مخاطبان همان لحظه لحظه تصاویر را با تمام وجود حس کردند. لحظهای که علیخانی پسرک را فرشتهای از جانب خدا برای خانوادهای که سالیان سال نگهداری فرزند خوانده معلول خود را به هر فرزندی ترجیح دادند. چند دقیقه پایانی برنامه تنها با تصاویری از گریههای بسیار مادر و پدر به اذانی ختم شد که شاید شیرین ترین اذان برنامه ماه عسل بود.
به گزارش فارس، کامران نجفزاده سفیر طلایی کودکان و سالمندان یکی از مخاطبان پرشمار برنامه ماه عسل بود. او که خود در بحث برنامههای خاص در بین مخاطبان صاحب نام است می گوید قانون حمایت از کودکان بی سرپرست بعد از 50 سال در 28 مهر 87 تصویب شده و بعد از ایراداتی که شورای نگهبان وارد کرد در پینگ پونگ مجلس با این شورا گرفتار شده حالا تنها یک بند آن ماده تا مصوب شده و تکلیف این قانون روشن شود.
اگر این اتفاق بیافتد بحث فرزند خواندگی که ریشههای دیرینی نیز دارد دیگر آنقدر دشوار نیست که بسیاری از خانوادهها در میانه راه پشیمان شوند. برنامه دیشب یک آرمان شهر بود که شاید اشک بسیاری از خانوادههایی که سالها در انتظار سرپرستی فرزند هستند را درآورد. باشد که ماه عسل پنجرهاش به سوی این آرمان شهر همیشه باز بماند.
بعد از نقدهای غیر منصفانه و بیمحابای برخی از اهالی رسانه شاید این نقطه عطف نشان از توانایی ماه عسلی است که شاید تنها با تهیه کنندگی علیخانی و تیم آن انتظارات را هر ساله بیشتر از سال قبل میکند.
من برنامه رو کامل دیدم استاد ! ( شما که حرفای استاد احسان رو اینقدر با دقت گوش میکنی ایشون میگه زود قضاوت نکن ، پس تو هم ندونسته حرف نزن ! )نقل قول:
این حرفی رو که میگی نشنیدم ، احتمالا دقت نکردم !
به هر حال بازم میگم خیلی کار مسخره ای بود !
همین جوری احسان خان بچه رو پسندیده داده به این خونواده !
اینا میتوسنستن پشت صحنه این کارو بکنن !
دیگه استاد احسان به خاطر تبلیغات برنامه و خودش هم که شده از این کارا میکنه !
نقل قول:
مهندس از این به بعد دقتت رو بیشتر کن که اظهار نظر الکی و غلط نکنی
شما هم سعی کن مودب تر باشی ! و زود هم قضاوت نکنی !نقل قول:
مهندس فکر نمیکنم لفظ بی ادبانه ای به کار برده باشم که نیاز به اظهار نظر جدید و توصیه کارشناسانه شما باشمنقل قول:
برانگیختن احساسات به چه قیمت؟! / نگاهی به برنامه ماه عسل یکشنبه شب
کودکان همواره موجودات محبوبی برای تبلیغات و پروپاگاندا بوده اند. موجوداتی برای رسیدن به اهداف متعدد و مختلف. از برانگیختن احساسات توده ها تا اندوختن هرچه بیشتر سرمایه. از سکانس معروف بچه خوابیده در کالسکه فیلم رزمناو پاتمکین تا ساخت صابونی که از یک جنین کودک شبیه سازی شده است؛ همه چیز باید دست به دست هم بدهند تا در جهان امروز سرمایه، احساسات و عواطف عوام را تحریک کند و آن ها را به سمت اهداف از پیش تعیین شده بکشاند.
برنامه یکشنبه شب ماه عسل نیز از این قاعده مستثنی نبود. زن و مردی که سال ها قبل کودکی را به فرزندی پذیرفته بودند در حالی مهمان این برنامه شدند که آن کودک دیروز و جوان یکی دو سال قبل را به واسطه بیماری از دست داده بودند. حالا عوامل برنامه ماه عسل دست به دست یکدیگر داده و در انتهای برنامه، کودکی دیگر را در آغوش این مادر و پدر دلسوخته قرار دادند. در حالی که پسرک به شدت هاج و واج به نظر می رسید، مادر اشک می ریخت و پدر ظاهرا چندان راضی به نظر نمی رسید!
برای این سناریو دو حالت عمده می توان در نظر گرفت. یا کل ماجرا پیشاپیش هماهنگ شده بود و پدر و مادر و فرزند در جریان امور قرار داشتند و یا تمامی داستان، سورپرایزی بود که عوامل برنامه ماه عسل برای آنها و مخاطبانشان ترتیب داده بودند. در هر دو حالت و در هر دو سناریو، این اتفاق را باید رخدادی غیر اخلاقی، غیر انسانی و حتی غیر قانونی دانست. بیایید هردو شکل ماجرا را بررسی کنیم.
فرض اول این است که والدین و فرزند ارائه شده به آنها در جریان امر قرار نداشته اند. در این صورت چه ظلمی بالاتر از این که بدون اجازه، مشورت و هماهنگی، چند نفر انسان را در قالب یک خانواده درآورد؟! آیا چنین رویکردی به مفهوم نظام خانواده، نگاهی عمیقا فاشیستی و ابزاری نسبت به معنا و جوهره وجودی انسان نیست؟! در این صورت چه تفاوتی میان دست اندرکاران این برنامه و نازی های پروژه لبنزبورن اس اس ها وجود دارد؟! پروژه ای که در آن تنها به تولید هرچه بیشتر نسل آریایی می اندیشید و واژه هایی چون پدر، مادر و فرزند تعریفی دیگر می یافت! توجه کنیم به دیالوگ پایانی مجری برنامه که خطاب به پدر و مادر حیران برنامه می گوید: "مبارکتان باشد!" انگار کفشی، کلاهی، پیراهنی، چیزی به مهمانان برنامه هبه کرده اند و حالا به ایشان مبارک باد می گویند. درست است که همواره در برخورد با قدم نورسیده می گوئیم، قدمش مبارک باشد؛ اما در چنین سناریویی که برنامه ماه عسل رقم زد، ذکر جمله "مبارک باشد"، مخاطب را بیشتر به سمت استفاده ابزاری از کودکان هدایت می کند تا امری معنوی و وابسته به حوزه اخلاق.از سوی دیگر بهزیستی برای فرزندخواندگی شرایط مشخص و پیچیده ای دارد. در این صورت چگونه شرایط و قوانین موجود، رعایت شده و پرونده این فرزند خواندگی در عرض چند ثانیه بسته شده است؟!
اما در سناریو دیگر، همه چیز را هماهنگ شده تلقی می کنیم. با این حال بازهم در صورت مسئله تغییری حاصل نمی شود. این بار هدف، کلاهبرداری از مخاطب و بازی عوامانه و فاقد عمق و بینش لازم با احساسات مخاطب است. او باید غافلگیر شود و همه چیز را به صورت فرض اول شناسایی کند. در این صورت مخاطب برنامه، علاوه بر شوکه شدن باید سئوالات متعددی را نیز که در ذهنش به وجود آمده پاسخ دهد. این که پس فرایند اداری و قوانین فرزندخواندگی چه می شود؟ این که شاید اصلا این پدر و مادر تمایل دوباره ای به پذیرش فرزند جدید نداشته باشند. این که اصلا شاید این پدر و مادر و این پسر کوچک هیچ تمایل و احساسی نسبت به هم نداشته باشند. این که مگر کودکان اسباب بازی هستند که در چند ثانیه آنها را به دو نفر ببخشی و خلاص! و این که چرا با کودکان به مثابه ابزار و وسیله برخورد شده است. و آیا تلویزیون و رسانه مجاز است تا این چنین با احساسات و عواطف انسانی بازی کند، آنها را به نمایش بگذارد و از این طریق میزان مخاطبان خود را بالا ببرد؟
بدین ترتیب به نظر می رسد برنامه ماه عسل به رغم تلاش خود برای به تصویر کشیدن خصائل ناب انسانی، در پاره ای موارد، به افراط کاری روی آورده است. برخی احساسات عمیق انسانی تا زمانی عمیق و بی پیرایه می مانند که در حوزه شخصی فرد باقی بمانند. زمانی که این عواطف و احساسات رسانه ای شوند، به شدت سطحی و مبتذل می شوند و از ارزش و اعتبارشان کاسته خواهد شد. اتفاقی که در برنامه یکشنبه شب ماه عسل به وقوع پیوست.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آره برنامه دیروز خـیلی مسخره بود...آقاهه که دیگه مونده بود چی بگه!
اونا حالا یه حرفی زدن....زنه ندیدی چقدر ناراحت شد گریه کرد:n09:نقل قول:
خوبه تو خود برنامه پدر و مادر گفت هم موقع زنده بودن میلاد و هم بعد فوت میلاد دوباره مراجعه کردیم که بچه بگیریم از پرورشگاه ولی دیگه بهمون ندادن
آنچه در "ماه عسل" گذشت؛
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
عليخاني در برنامه شب گذشته خود با تلاقي دو زندگي از نوع آسماني طعم زندگي را به شاهين چشاند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به گزارش خبرنگار [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] شب گذشته در دوازدهمين روز از ماه مبارك رمضان، برنامه "ماه عسل" با اجرا و تهيه كنندگي "احسان عليخاني " در لحظات ناب استجابت دعا، ميهمان دلهاي زيبا و عرفاني مخاطبان هميشگي خود شد تا آنها را به همراه خود وارد دنياي مهمانان برنامه كند و درسي ديگر از زندگي را به آنها يادآوري كند.
"عليخاني "برگ دوازدهم از دفتر "ماه عسل" خود را اينگونه ورق زد: سلام،احوال شما چطوره ،اگر يك درصد جوياي حال من و رفقان باشيد خداروشكر همينكه شما هستيد خوبيم ،و اگر مشكلي هم باشد به عشق شما تحمل مي كنيم.
پس از پخش تيتراژبا صداي" فرزاد فرزين "،"عليخاني" با اشاره به برنامه شب گذشته گفت: ديروز خيلي ها اظهار كردند كه چرا قصه مهمانان كامل بيان نشد، ما دو تا نگاه را در برنامه مقايسه كرديم و مهمانان ما نظرها،سلايق و گله هايشان را بيان كردند برنامه ديروز تلاقي لبخندها و بغض ها بود.
*اميدواري "عليخاني" به برنامه "ماه عسل"
"عليخاني" با ذكر اين جمله مخاطبان را به ادامه برنامه دعوت كرد:بريم برگرديم من به امروز خيلي اميدوارم.
"عليخاني "در ادامه گفت:حال، سراغ دنياي امروز مهمانانمون بريم ،امروز دو قصه داريم كه يك نكته وصل فوق العاده و زيبا دارد ،لطفا "ماه عسل" امروز را از ابتدا تا انتها تماشا كنيد.
براي رقم خوردن يك اتفاق در برنامه امروز، خيلي دوندگي كرديم ،دعا كنيد.
سپس "عليخاني" پا به دنياي مهمانان بخش اول "ماه عسل" گذاشت: يك زوج كه 31سال از زندگي مشتركشان مي گذشت و حاصل زندگيشان دو فرزند به نام هاي حسام و سروش بود مهمان برنامه "ماه عسل" بودند.
زن قصه ي زندگي خود را اينگونه آغاز كرد: از زندگي با همسرم احساس رضايت كامل دارم و صاحب دو فرزند هستيم فرزند اولم به نام" حسام "داراي مدرك كارشناسي ارشد است و "سروش" هم در خارج از كشور در حال تحصيل است.
*معامله انسان هاي بزرگ با خدا در "ماه عسل"
من هميشه در ذهن خود به اين فكر كرده بودم كه يك فرزند را به سرپرستي قبول كنيم اما پس تماشاي يك قسمت از برنامه" ماه عسل "سال 90كه اختصاص به دو زوج داشت كه حدود 20سال فرزند معلولي به نام "ميلاد" را به فرزندي خود گرفته بودند با خود گفتم ما هم مي توانيم اين عمل زيبا را انجام دهيم و پس از مشورت با همسرم اقدام به گرفتن فرزندي به سرپرستي خود مان كرديم.
افرادي را ديدم كه هنگام سرپرستي يك فرزند رنگ پوست و چشم او را هم انتخاب مي كنند ولي اين خانواده و حركت زيبايشان برايم جاي تقدير داشت.
هنگام اقدام به اين عمل، آشنايان مارا از اقدام به اين كار منع مي كردند و از مشكلات آن برايمان مي گفتند ولي ما تصميم خود را گرفته بوديم.
همسر اين خانم ادامه داد: زماني كه همسرم با من درباره ي اين موضوع مشورت كرد من با كمال ميل پذيرفتم.
زن در ادامه گفت: زماني كه اين مطلب را با فرزندانم در ميان گذاشتم آنها موافقت كردند و تمايل آنها من را براي انجام اين كار ترغيب كرد.
سپس "عليخاني "از فاطمه ،دختري كه اين خانواده او را به فرزندي پذيرفته بودند خواست تا وارد گوي طلايي "ماه عسل "شود.
"احسان عليخاني" با زبان و بيان شيواي خود حس و حال "فاطمه "را پس از ورود به زندگي اين خانواده جويا شد.
"فاطمه" گفت :هميشه دوست داشتم كه پدر و مادر داشته باشم "عليخاني "به او گفت :خدا آرزوي تورا بيشتر از آنچه خواسته بودي اجابت كرد و به تو دو برادر هم داد .
وبعد فاطمه به برخي از سوالات "عليخاني" با شيريني خاص خود پاسخ وادامه داد: در شيرخوارگاه كنار دوستانم را دوست دارم ولي الان خوشحالم چرا كه پدر و مادرم مهربان هستند.
"فاطمه" در پاسخ به اين سوال "عليخاني" كه آيا تا به حال پدر و مادرت تورا دعوا كردند؟ با بيان شيرينش گفت :نه به من تذكر دادند و "عليخاني" به لحن و پاسخ زيباي فاطمه خنديد.
زن تصريح كرد: پس از ورود "فاطمه" به زندگيمان از خدا خواستم تا كمكم كند تا در تربيت و همچنين رفتاربا "فاطمه "هيچ گونه خشمي نباشد ، من در تربيت او مسوليت سنگيني برعهده دارم چرا كه اين حركت ،معامله با خدا بوده است.
*فاطمه به زندگيمان بركت داد
پدر" فاطمه "اظهار داشت:از زماني كه فاطمه وارد زندگي ما شده خير و بركتهايي شامل زندگيمان شده كه ما در طي اين مدت از آن غافل بوديم و اين مسئله براي من ارزشمند است.
*عليخاني:جاي شما در بهشت است
"عليخاني "اذعان كرد: فداي دلهايي شوم كه آرزوي انجام اين عمل و حركت زيبا را دارند اما بضاعتشان اجازه چنين كاري را به آنها نمي دهد و سپس روبه دو مهمان برنامه گفت:جاي شما به خاطر اين دلهاي قشنگتان ،در بهشت است.
در ادامه "عليخاني" از مهمانان خواست تا در كنار مهمانان بخش دوم حضور داشته باشند.
"عليخاني" گفت:تا قسمت پاياني برنامه با ما باشيد چون من خيلي ذوق دارم.
پدر و مادر" ميلاد"از مهمانان برنامه 90 "ماه عسل "،اينبار بدون ميلاد پا به "ماه عسل" 92 گذاشتند از همان ابتداي ورود، مادر ميلاد بدليل سوگ او بغض كرد و "عليخاني "رو به او گفت:اگر شما گريه كنيد ما مي شويم گريه اندر گريه .
مادر ميلاد گفت:بعد از 22سال زندگي با ميلادم او را يك روزه بدليل سرماخوردگي از دست داديم .
ما از وجود ميلاد در زندگيمون بركت هاي زيادي گرفتيم بعد از حضور در برنامه شما چون تنها مشكلمان مسكن بود مسكن مهر پرديس و همچنين 3 سفر حج به ما تعلق گرفت همه در كوچه و محل ما را به نام پدر و مادر ميلاد ماه عسل مي شناسند.
مادر "ميلاد "با اشاره به زندگي گذشته خود عنوان كرد: ما 10سال بچه دار نمي شديم و هنگام مراجعه به بهزيستي ميلاد 15 روزه را به فرزندي قبول كرديم بعد از گذشت چند سال متوجه بيماري سي پي او شديم وپس از گزارش اين مسئله به بهزيستي آنها اذعان كردند او را بدهيد و يك بچه سالم تحويل بگيريد ولي ما هرگز قبول نكرديم و 22 سال از او مراقبت كرديم پس از مرگ او هنوزهمه را به چشم ميلاد مي بينم .
من حتي زمان زنده بودن ميلاد چندين بار به بهزيستي براي گرفتن بچه مراجعه كردم تا ميلاد تنها نباشد ولي قبول نكردند.
*طعم زندگي در قلب شاهين
پس از آن "عليخاني" شاهين كوچولو را به كنار مهمانان دعوت كرد و پس از در آغوش كشيدنش به او گفت يادت هست هميشه ميگفتي مي خواهم پدر و مادر داشته باشم ؟وبعد رو به پدر و مادر ميلاد عنوان كرد ما اين هديه را به شما مي دهيم .
در اين ميان مادر ميلاد با گذاشتن دستانش برروي صورت خود مدام مي گريست و سپس" شاهين" كوچولو را در آغوش خود جاي داد .
در پايان "ماه عسل "،صحنه ي زيباي عشق و گذشت رقم خورد و"شاهين" كوچولوي ما در ميان دستان پدر و مادري فداكار قرار گرفت كه به قول "عليخاني" امتحان خود را پس داده بودند .
*شكرگذاري و ذوق زدگي عليخاني
"عليخاني" پس از خروج از دنياي مهمانان برنامه به اين جمله بسنده كرد:من ذوق زدگي خود را نمي توانم پنهان كنم ،نگاه كردن به بچه هاي يتيم فوق العاده است خدا كند توان آن را داشته باشيم ،خداروشكر بابت امشب.
تيتراژ پاياني برنامه با صحنه هاي گريستن هاي مكرر مادر ميلاد و در آغوش گرفتن شاهين در بغل پدر و مهمانان برنامه تلاقي شد تا اينگونه حال مخاطبان را دگرگون و چشمهايشان را در لحظات ناب استجابت دعا بشوراند2
فیلم :
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گزارش از سميه مرداني.
یعنی شما میگین به زور این بچه رو به این خانواده انداختن؟:n13:
ببخشید تکرار برنامه دیشب کجا هست پیداش کنم!
یکی از کامنت های خبر آنلاین:نقل قول:
احسان علیخانی این چه کاری بود کردی؟ چرا مردم را در آمپاس میذاری؟ توقع داشتی پدر و مادر میلاد چی جواب میدادن جلوی این همه بیننده زنده تلوزیون؟ بگن نه ما دیگه بچه نمیخوایم یا بگن نه ما این بچه را نمیخوایم؟ شما به چه حقی به جای اونها تصمیم گرفتی؟؟؟ کارت واقعا غیرحرفه ای و زشت بود؟؟
چه زورینقل قول:
خودشون حتی موقعی که میلاد زنده بود بازم دنبال یک بچه دیگه رفته بودن هم بعد مرگ میلاد رفته بودن ولی مسئولین بهزیستی و پرورشگاه قبول نکردن بچه ای دیگه بهشون بدن
امروز هم اول برنامه این نکته رو گفت که مسئولان علتش رو پیری این پدر و مادر اعلام کرده بودن که بچه بهشون نمیدادن در حالی که این پدر و مادر بازم علاقه داشتن بچه دیگه ای رو بگیرن ولی خوب بهشون نمیدادن و به همت برنامه ماه عسل تونستن به ارزشون برسن
نقل قول:
پدر و مادر میلاد از تلاششان برای سرپرستی فرزندی دیگر در زمان حیات میلاد گفتند و نتیجه ندادن این تلاش . بعد از فوت میلاد هم گویی گامهایشان در کنار تمنایشان بیپاسخ ماند. آنان از آرزوی داشتن فرزندی دیگر در کنار خود میگفتند و خبر از اتفاقی بزرگ و نگاه خداوندی مهربان به خود را نداشتند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مهمون قسمت دوم برنامه امشب خیلی جالب و بامزه بود
طرف نوه و بچه کوچیک داشت تازه یادش افتاده بره سربازی :n09: تو شناسنامش تاریخ تولدش سال 60 خورده ولی خودش میگفت 53 هست البته به نظرم باز زیر 50 بود
یه بچه کوچیک هم داشت تو ده دقیقه ای که تو برنامه بود ده بار خورد زمین تعادل نداشت :n02:
نقل قول:
زمين خوردن هاي اون بچه خيلي توش حرف بود. هر بار كه زمين خورد نه تنها گريه نكرد، بلكه خودش بلند شد. اين بزرگ بشه ميشه يه مــــــــــــرد!
در ضمن اين برنامه هم جوابي بود به اونهايي كه ميگفتن برنامه غم انگيزه و اشك آدمو در مياره و اينا... كلي خنديدم امشب!
امشب خواستیم بخندیم از ته دل : خیلی جاهاش خندیدم ولی به قول احسان قدر این برکتها رو نمیدونیم . ماهایی که نمیدونیم وقتی به سن این آدمای دوست داشتنی برسیم برکت بهمون نمیگن !!! با هر دست بدی با همون دست میگیری !
چه شبی بود با آقا رضا و حامد و ... چه عقد و خواستگاری ای ...
چقدم پیر و چروکیده بودن
فکر کنم بالای 100 سالشون بود :n02:
کاش حالا که بحث کوهنوردا بود راجع به اون 3تا کوهنورد ایرانی هم یه چیزی میگفت :n03:
البته من چند دقیقه اول رو ندیدم ولی فک نمیکنم اون موقع هم گفته باشه
یعنی همه گروگان گیری ها ختم به خیر میشه ... توی زندگی همه معجزه اتفاق میوفته... همه خوشبخت میشن؟؟؟؟؟ همه به فرزند میرسن ... همه کورها استعداد پیدا میکنند؟؟؟؟ همه انسان های بد صدا به طور معجزه وار توانایی صحبت پیدا میکنند و میشن دوبلور؟؟؟؟؟
اینا مردم رو گاگول فرض کردن .. کلا" صدا وسیما ایران همه سریالا و همه برنامه هاش همینه...آخر داستان از اول مشخصه آدم خوبه خوشبخت میشه آدم بده هم یا میمیره یا میره زندان..داستان به خوبی ختم به خیر میشه .. آدم خوبا اونایی که نماز میخونن و با خدا هستن همیشه پیروز میشن ادم بده هم به چنگ قانون گرفتار میشه...ما هم باورمون شد!!!
واقعا" واقعیتهای جامعه همینه.... نه عزیز جون واقعیتهای جامعه رو میخوای یه سری به روزنامه حوادث بزن .اینا همش کشکه
بنده این برنامه رو زیاد نمی بینم، اون قسمتی که داشت واسه خودش یه پا غم نامه رستم و سهراب میشد رو اتفاقی دیدم، ... امروز این نقد زیری رو دیدم که بسیار منصفانه و زیبا بود. چون مقاله طولانی است قسمت های خوندنی تر رو جدا کردم، ولی توصیه می کنم که [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] رو بخونید، به خیری به نام سید مصطفی عالی نسب و نحوه ی کمک کردنش اشاره کرده که کم تر ازش شنیده ایم!
نقل قول:
بعضی روزها و شبها اتفاقی میافتد که آدم را از کار روزمره و برنامهریزیشده خود بازمیدارد. دیشب از آن شبهایی بود که امروز مرا در واکنش به برنامه «ماهعسل» شبکه 3، جمعه 21تیر، به نگاشتن این چند سطر واداشت. من تلویزیون تماشا نمیکنم و این برنامه را با تاخیر و به واسطه لینک یکی از دانشجویان که روی یکی از شبکههای اجتماعی گذاشته بود، دیدم. وقتی به تماشای آن نشستم انتظار میکشیدم، ببینم سناریوی برنامه برای لحظات پایانیاش که گویا مجری آن تخصص در درآوردن اشک مردم دارد، چگونه طراحی شدهاست. انصافا اشک مرا درآورد و شاید این تنها نقطهاشتراک من تماشاچی اتفاقی با مشتریان پروپاقرص همیشگی برنامه بود؛ اما شاید منشأ اشکریزان من، اندکی متفاوت با بسیاری از دیگران بود بهویژه که این اشک، داد من را نیز درآورد که این نقد محصول این «داد» و «بیداد» است. بله دقیقا، میخواهم از همین «بیداد»ی بگویم که در این ماجرا بر دو طفل معصوم از هموطنان ما رفته است.
نقل قول:
مسئله رعایت حقوق شرکتکنندگان در برنامه و بهویژه حقوق سوژههای موضوع بحث است و در اینجا بهخصوص به حقوق«فاطمه» و«شاهین»، دو کودکی نظر دارم که در برنامه اشارهشده به صحنه آورده شده بودند، همچنین «میلاد» کودکی که در گذشته به این برنامه آورده شده بود و اینک درگذشته است. در بسیاری از کشورهایی که حقوق انسان، کرامت انسانی و پیرو آن حقوق کودک جزو ساختار اخلاقی و فرهنگی جامعه شده است، در اینگونه موارد به دلیل نابالغ بودن کودک و به منظور حفظ حقوق شخصیت او صورتش را نشان نمیدهند. چون کودک نابالغ و بهویژه در سنین فاطمه و شاهین، در شرایطی از بلوغ فکری و تمییز شخصیتی قرار ندارند که بتوانند مصلحت خود را در اینگونه موارد تشخیص دهند و بهدرستی تصمیم بگیرند که آیا باید در این برنامه تلویزیونی شرکت بکنند یا خیر؟ بهویژه که معرفی آنان به این صورت و با آشکارکردن هویت آنان میتواند به حقوق شخصیت آنها در آینده لطمه بزند. همین که کمترین شبهه و تردیدی وجود داشته باشد در اینکه این فاشسازی هویت بتواند در آینده به حقوق این کودکان لطمه بزند، احتیاط حقوقی، تدبیر عقلانی و اصل ضروری اخلاقی ایجاب میکند از فاش کردن هویت آنان منع شود؛ مسئلهای که اصلا در این برنامه کمترین توجهی به آن نمیشود. نمیدانم آیا در طراحی و اجرای این برنامهها از کمک مشاوران حقوقی و مشاوران روانشناس استفاده میشود یا خیر؟ شاید اگر میشد کارشناسانی از این دست نیز با من همعقیده بودند که این شیوه به صحنهآوردن کودکان با حقوق اساسی آنان منافات دارد. تصور مسئله از دو حال بیرون نیست یا از این متخصصان استفاده نمیشود که خود فاجعهای بزرگ است یا اگر میشود نفع مجریان و برنامهریزان در ترجیح «منفعت» خود بر«مصلحت» اشخاص است؛ منفعتی که ناشی از این واقعیت است که بخواهند برای هرچه بیشتر هیجانیکردن برنامه و رقابت در اشکگرفتن بیشتر از تماشاچیان در لحظات توأم با معنویت و احساسات پیش از افطار در ماه رمضان به رونق کار خود بیفزایند که در این صورت نه فاجعه، که مصیبت عظیمی است که بخواهیم بدبختی و شوربختی دیگران را با استفاده از احساسات و معنویات مردم مایه کسبوکار خود قرار دهیم.
نقل قول:
«مــیلاد ماهعسل» چندی است در پـــــی بیمـــاری خاصی کـــه داشت از میان ما رفته است و آنقدر زنده نماند تا شاهد آینده پرسشگر خود باشد. میلاد، شاهین و فاطمه تا کودک هستند و در آغوش مهربان این خانوادههای ایثارگر و فداییان انسانیت بزرگ میشوند، زندگی کودکی آنان را هالهای از ترکیب«محبت» و«ترحم» فراگرفته که کمتر ما را به عاقبتاندیشی هوشمندانه و خردمندانه و بهدور از هیجانات احساسی وامیدارد؛ اما وقتی اینها بزرگ شوند و مراحل اجتماعیشدن را شروع کنند و سپس، وقتی که در آستانه استقلال هویت اجتماعی قرار گیرند، آن زمان برای آنها مسئله «بحران هویت» به صورت دغدغه اساسی روزمره و احتمالا مرارتباری درخواهد آمد. من نگران این هستم که در آیندهای نه چندان دور، وقتی «فاطمه» و «شاهین» بزرگتر شدند، به آنها بگویند «فاطمه ماه عسل» و «شاهین ماه عسل» و آنگاه، در نگاه بسیاری از مردم ما این نام خانوادگی کنایی و استعاری جایگزین جدیدی برای تعبیر رو به زوال «بچه پرورشگاهی» شده باشد. آنگاه در برابر نگاه پرسشگر فاطمه و شاهین، کدامیک از ما تماشاچیان این سوی صفحه تلویزیون و کدامیک از مجریان و مدیران برنامه در پشت صحنه آن، حاضر خواهیم بود تا بتوانیم بحران روحی این فرشتگان را چاره کند؟
نقل قول:
آنها که برنامه را دیدهاند مثل من به خاطر میآورند و به آنها که ندیدهاند هرگز تماشای این چند دقیقه آخر برنامه و ادامهاش را از شروع پخش تیتراژ پایانی برنامه و ادامه آن توصیه نمیکنم، زیرا بیهیچ اغراق و مبالغهای، مرا در برابر یکی از صحنههای متأثرکننده کودکآزاری قرار داده بود؛ در حالیکه مجری برنامه با غرور خاصی او را «هدیه برنامه» به همان زوجی میخواند که میلاد را از دست داده بودند و در جستوجوی فرزندی از بهزیستی بهسر میبردند، شاهین را به سوی آنها گسیل داشت. تاکید بر تعبیر«هدیه برنامه» از من نیست، بلکه از فضای هیجانی و غمانگیز و احساسی پایان برنامه نشأت میگیرد. شاهین، از هنگامی هم که وارد صحنه شد آرامش نداشت، نگاهی سرگردان و مضطرب داشت. حتی در آغوش مهربان و تعارفات شیرین مجری خوشزبان برنامه آرام نگرفت. این قسمت از برنامه که خیلی ناشیانه تنظیم شده بود در لحظات پایانیاش صحنهای را نشان میدهد که جسم کوچک شاهین که اینک به سوژه «ترحم» تبدیل شده در رفتوآمد میان مجری برنامه و میزبانهای آن در نوسان است. در این میان، بیش از همه من، چشمان مضطرب و نگاههای سرگردان و بیپناه او را تعقیب میکردم که ترجمان استیصالی عمیق بود؛ استیصال کنونی او که ریشه در گذشته و شاخههایش نشان در آینده دارد؛ نگاههایی که چهبسا چندسال دیگر که بزرگتر شد و خود را یافت، به صورت پیکان تیز انتقادهای محکم و کوبنده بر نسل ما تماشاچیان از زبان معصوم او وارد شود. چه زجرآور و منزجرکننده است به حراجگذاشتن این نگاههای ملتمس کودکان معصوم بینوا در تلویزیون ملی! نگاه پیکر خسته و خردسال شاهین در رفتوآمد میان این و آن در صحنه این برنامه، به هاجوواجی و سرآسیمگی کودکی زلزلهزده میمانست که تازه سر از زیر آوار برآورده و در جستوجوی پناهگاه امنی است. من تردید دارم که این برنامه، بهگونهای که عرضه شد توانسته باشد بهترین شیوه را در نشان دادن این خانه امن به او انتخاب کرده باشد.
آخرش هم حرف خوبی زده:نقل قول:
اگر در ادبیات اخلاق اسلامی این همه بر رفتار یکسان با یتیم در مقایسه با فرزند خود تاکید شده و همچنین بر احسان در خفا، بهجز آثار روانی، اجتماعی و حقوقی که در بالا برشمرده شد، از جمله به این دلیل است که مرز میان «احسان» و «تجارت» بسیار ظریف و باریک است و بدون پرهیز از خلط میان ایندو، خطر افتادن در وادی «تجارت احسان» که لغزشی است بس هولناک، هیچ بعید نیست.
منبع: روزنامه بهارنقل قول:
استعاره زیبایی است «ماه عسل»: «ماه» رمضان و شهد «عسل» عبادت و در میانه این تقویم عبادت و شیرینی و حلاوت، این هنر را نیز باید آموخت که بتوان بین جاذبههای گوناگون و گاهی متخالف یک فعالیت انساندوستانه، آن را بر محور اعتدال قرار داد. با آرزوی توفیق بیش از پیش برای این برنامه موفق و پرمخاطب، امید است در برنامههای اجتماعی خود، اندکی بیشتر حزم و احتیاط کنیم و عاقبت اندیشی، تا «ماه عسل» امروز ما به «زهر عسل» دیگران در آینده تبدیل نشود.
نظر شخصی:
مسئولان این برنامه حتی کارتون بینوایان رو هم ندیدن که ژان وال ژان چقدر سعی داشت کوزت از گذشته خودش خبر دار نشه؟
:n02:
دیگه هر چیزی شنیده بودیم ولی این چیزا رو شنیدن یکم باعث شادیمون میشه !!! انتقاد یه چیزه ولی امسال برخلاف سالهای پیش از شلوار احسان شروع شده الانم با نصفه کاره حرف زدن در مورد موضوعات و به سخره گرفتن شعور ملت داره پیش میره . یه جاهایی از برنامه شاید شعار هم شده باشه ولی اینکه بخوایم یه برنامه رو ببینیم و عکس چیزی که اتفاق افتاده رو نشون بدیم : ته انصافه واقعا !نقل قول:
بهتر بود توی این سالها میدیدی !!! هر کسی نظری داره و نظرات مختلف و محترم ! شما باید خودت برنامه رو ببینی و نتیجه بگیری >! آدمی وقتی به دنیا میاد و به درجه ای از درک میرسه خودش میتونه در مورد مباحث و نظرات دیگران نظر بده ! اینکه بیایم ندیده ( چیزی که شما البته میفرمایین کم میبینین ) نظرات شخصی رو بویلد کنیم یعنی تائید نظرات دیگری بدون در نظر گرفتن نظر خودمون . یه برنامه شما ببین و نظرات رو خودت و از زبون خودت بگو ما مستفیز شیم
این دست برنامه ها همیشه مخالف و موافق داره . اصلا مگه میشه سر یه قضیه همه موافق باشن . که اگه این بود عجیب بود . ! . هر چه قدر برنامه اشتباه و سوتی داشته باشه : همین برنامه حلال مشکلات خیلیا بود . الان که نویسنده این حرفا رو زده از اونور یه شبی یه زن و شوهری دوباره رویای بچه دار شدن و یه بچه رویای پدر مادر دار شدن رو که نه بنده نه شما نه نویسنده متوجه عمق خوشحالی توی آیندشون بشیم تجربه کردن یا دارن تجربش میکنن . هیچ برنامه ای بی ایراد ساخته نشده . مخصوصا این برنامه که هم زمانش و هم عملکرداش یکم خاصه معلومه که با نواقصی همراهه . چون یه جورایی از جنس مردمه برنامه پس می طلبه مث مردم ( افکار مردم ) اشتباه کنه ، خوشحال کنه ، بگریونه ....
عمو جان قیاسی که کردی با توجه به سن فاطمه و شاهین : شما هم انگار کارتون بینوایان رو ندیدی !! بچه های امروز ماه عسل از بهزیستی بودن . توی بهزیستی بچه برای گذروندن تعطیلات تابستونیش از طرف خونوادش نرفته . وقتی به این سن و با این ادبیات و دانشی که فاطمه داره و به طور کامل خودش داره میبینه بچه های بهزیستی چه طرو کم کم به خونواده های دیگه میرن و میشه آرزوش که اونم دارای ( خیلی مهمه که یه ثانیه هم نمیشه خودمون رو جاش بزاریم ) دارای پدر مادر بشه . خود بچه های دعوت شده وقتی میدونن پدر مادر ندارن پس کلا حرفای اون یسنده و شما سنخیتی نه به موضوع اون شب داشت و نه به نیت برنامه .
حرف شما وقتی درسته که : بچه رو بدون آگاهی خودش اونم توی سن پایین از بهزیستی بیارن عمو . متاسفانه نویسنده داخل جو هم انگار مث شما یا برنامه رو کامل نمیبینه و شاید هم از زور روزه گرفتن بهش فشار وارد شده بو د!
قبل پست دادن بهتره کمی فکر بشه
اینکه علیخانی شهرتش بره بالا : وقتی درس بگیریم از موضوعات مطرح شده مهم نیست . بزارین بره شهرتش بالا . اصلا نوش جونش !!!!
واییییی چقدر این رزمنده ی با حالی بودددددددد.
اونجا که گفت:
من فکر کردم شهید شدم.گفتم الان حوری ها میان یه خوبشو انتخاب کنیم¡!!!!!!!!!!!!!
خیلی باحال بود.
کلا برنامه امروزش باحال بود:n02:نقل قول:
بخصوص یا ابالفضلش:n08:
ببخشید، چه ربطی داره؟ ... وقتی یه نفر از کسی نقل قول می گیره یعنی این که حرف طرف رو نخونده نقل قول گرفته و خودش هیچ نظری نداشته؟ فکر کنم معنیش این باشه که خودش نظری داشته که به نظر نویسنده نزدیک بوده و به همین خاطر نقل قول گرفته وگرنه نقل قول گرفتن کار بی معنی و مسخره ای هست!نقل قول:
دوست عزیز، کسی به خاطر این که اون بچه ها سرپرست دار شدن انتقادی نکرده! در مورد نحوه ی کار انتقاد واردشده. این که واقعا بچه ها دوست داشتند این کار از تلویزیون پخش بشه؟ خودشون خواستن یا ما براشون تصمیم گرفتیم؟... اگه چند سال دیگه ویدئو این برنامه رو بزارن رو صفحه ی شخصی شبکه اجتماعی این دو بچه، چه حسی پیدا می کنند؟(البته به قول خودتون، خیلی مهمه که یه ثانیه هم نمیشه خودمون رو جاش بزاریم).اصلا دوست دارند همکلاسی ها دبیرستان، دانشگاه و یا حتی بچه هاشون اونا رو با "شاهین ماه عسل" یا "فاطمه ماه عسل" بشناسند؟!! و...نقل قول:
دوست ندارم این موضوع رو ادامه بدم، ولی به نظرم، اگه قرار بود حس انسان دوستی و کمک به افراد بدسرپرست یا بی سرپرست گسترش پیدا کنه، بهترین راه این بود که مثلا یه نفر که توی یه خانواده دیگه بزرگ شده و الان دیگه به سن بلوغ رسیده ، با رضایت خودش، بیاد داخل برنامه و نشون بدن مثلا اون فرد برای خانواده اش هیچی از یه بچه ی بیولوژیکی کم تر نبوده و چطوری با خواهر و برادراش ارتباط پیدا کرده و... . این جوری نیاز به اشک ریختن و این کارها نیست و شاید خیلی از خانواده ها این جوری بیش تر متراغب بشن تا از پرورشگاه بچه به سرپرستی بگیرند. فیلم The Blind Side رو دیدید؟ مسلما دیدن اون فیلم تاثیر زیادتری روی جامعه میزاره تا اون برنامه ها. حداقل خونواده ها می بینند که بچه هایی که از لحاظ بیولوژیکی بچه ی خودشون نیستند رو هم می تونند به سرپرستی بگیرند و حتی براشون افتخارآفرینی هم کنند!
در مورد کوزت:n02:: بنده اون جمله رو با :n02: گذاشتم به معنی این که حتی از این کارتون هم میشه این درس رو گرفت که احسان کردن یه بعد داره، حفظ آبرو و شخصیت فرد هم یه بعد دیگه. حالا شما خودتون برداشتید مقایسه ها رو انجام دادید!
چشم،حتما! .... در پست های آتی سعی میشه حتما این مورد رو در نظر بگیرم! ممنون:n11:نقل قول:
در کل:
فرمایش شما بسیار متین است، بنده نباید اون مقاله رو این جا میزاشتم چون که سر جمع شاید 20 دقیقه از این برنامه رو در طول چند سال دیدم و شاید نویسنده نقد تندی داشته، ولی، با توجه به اون چند دقیقه آخری که از برنامه دیدم و نقدهای آتشینی که توی خبرگزاری ها و شبکه های اجتماعی میدیدم، احساس کردم یه نقد با منطق دیدم و خواستم اون رو به اشتراک بزارم.
ممنون
:n01:
برنامه امشب هم جالب بود و طنز زیادی داشت توی صحبت های اون پیرمرده ، چند تا سوتی اساسی هم داشت :n02: مجری هم امشب فکر کنم بیشتر از همه ی برنامه هاش خندید !
احسان علیخانی و مادرش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد از اتفاقات و حاشیه های سال گذشته که به خاطر برنامه سال تحویل ۹۱ برای احسان علیخانی رخ داد خیلی از ما منتظر یک مصاحبه جنجالی از او بودیم. اما این اتفاق نیفتاد و او به جز یک گفت و گو درباره تولدش با هیچ رسانه ای درباره حال و روز آن روزهایش حرف نزد.
گفت و گویی که پیش روی شماست بعد از پیگیری های فراوان صورت گرفت و نتیجه ۲ ساعت پرسش و پاسخ است؛ از اتفاقات ۹۱ تا سینما، موسیقی و حتی فوتبال اما باید اعتراف کرد که با احسان علیخانی گفت و گو کردن یکی از آن کارهای سخت است؛ چون روبروی کسی قرار می گیری که با تکیه بر حرفه اش استاد طفره رفتن و بحث را به بهترین شکل عوض کردن است اگر این گفت و گو تصویری انجام می شد برای اولین بار علیخانی خودش مهمان یک تاک شو بود و «صندلی داغ»ای از آب درمی آمد که دیدنی بود اما سعی کردیم تمام حرف های او را پیاده کنیم تا چیزی از قلم نیفتد.
با توجه به حاشیه هایی که در سال ۹۱ برایت اتفاق افتاد تصور اغلب افراد این است که سال گذشته برای احسان علیخانی سال خوبی نبوده اما دوست داریم نظر خودت را درباره ۹۱ بدانیم.
- به نظرم تجربه خوبی بود؛ یک سال پر از فراز و نشیب هم برایم تلخی داشت و هم شیرینی. همه چیز با هم بود اما اگر بخواهم کلی بگویم بسنده می کنم به این جمله که ۹۱ برایم تجربه شگرفی بود ضمن اینکه برای من حکم رسیدن به یک پاگرد را داشت؛ منظورم رسیدن به مرز ۳۰ سالگی است. یک سرفصل در زندگیم بود.
تصور می کنم در ۹۱ به جای یک سال چند سال بزرگ شدی؛ نه؟
- این حرف را قبول دارم. وقتی خودم را مرور می کنم می بینیم این حرف، حرف درستی است. در دهه قبلی زندگی ام سال به سال جلو رفتم اما در سال گذشته انگار پرش چندساله داشتم. به یکباره مسیر عوض شد. بگذار یک داستانی را اولین بار اینجا تعریف کنم. من سال گذشته یک تصادف وحشتناک داشتم، ماشینم تقریبا له شد و آن با جرثقیل بردند. تقریبا ساعت ۲ شب یک آژانس گرفتم که خانه بروم. یک پسر دهه هفتادی من را سوار کرد. از فرط عصبانیت کفشم را درآورده بودم و چهارزانو روی صندلی نشستم!
راننده تو را شناخت؟
- آره و تعجب کرد و گفت شما چرا اینقدر حالتان بد است؟ ماجرا را برایش تعریف کردم و گفت: «می خواید یه چیزی پلی کنم حالتون خوب شه؟» قبول کردم و دو سه تا قطعه برایم گذاشت که همه آنها شعر بود. من واقعا حالم خوب شد از شنیدن آن شعرها. از آنجایی که این قطعات در فلش او بود نمی توانست آن فلش را به من بدهد و به همین دلیل گفتم: «بریم با هم دور بزنیم.» اصلا حاضر نبودم بروم خانه؛ اینقدر که این آدم حال من را خوب کرد. بعد که رسیدم خانه مطمئن بودم به خاطر آن اتفاق بد تا مدتی ماشین نخواهم خرید.
چطور با یک پسر دهه هفتادی توانستی اینقدر ارتباط بگیری؟
- من در مصاحبت با او فهمیدم که خیلی بیشتر از سنش می فهمد. یک آدم فوق العاده با سواد و باهوش در زمینه ارتباطات بود و خب ما حرف های زیادی برای گفتن داشتیم. یک سوال، تا حالا دقت کردی که متعلق به هر نسلی باشی وقتی در مقابل نسل دیگری قرار می گیری می گویی دهه ما نسل سوخته است و کلی غر می زنی؟!
دقیقا.
- همه ما فکر می کنیم مشکلاتمان از نسل قبل و بعدمان بیشتر است. حرف های من و آن پسر هم با این گلایه ها شروع شد اما بعد فهمیدم که چقدر این آدم اهل مطالعه است. من به او گفتم که در نوجوانی نسل ما دهه شصتی ها اتفاقی افتاد و آن این بود که سر کوچه هایمان یک مغازه ای به نام ویدئوکلوپ باز شد و ما شناسنامه می دادیم و فیلم تحویل می گرفتیم.
اولین بار من وارد آن مغازه شدم و به جای آن همه فیلم که در قفسه ها چیده شده بود و بوی نویی می داد فقط مغازه دار را نگاه می کردم. احساس می کردم این آدم کاشف سینماست! (می خندد) و هر چیزی که این مردبگوید بی برو و برگرد درسته! این آدم اول به شناسنامه من نگاه می کرد بعد به ظاهرم و سر آخر فیلمی را تحویلم می داد. معمولا هم فیلم های جنگی به من می دادند چون در نوجوانی استخوان ترکانده بودم تصورشان این بود که فیلم جنگی بیشتر دوست دارم! ارتباط من با ویدئوکلوپ تا وقتی ادامه پیدا می کرد که فیلم های خوبی تحویل من می داد که دوست داشته باشم اگر یک بار این اتفاق نمی افتاد قطعا ویدئوکلوپ را عوض می کردم و جای دیگری می رفتم. حالا و در این زمان من مجری و آن آقای ویدئوکلوپی خیلی با هم شباهت داریم.
چرا؟
- چون هر دو پول می گیریم در قبال چیزی که می خواهیم تحویل بدهیم. یک دسته مان شناسنامه مردم دستمان است و یک دسته مان شناسنامه مردم دستمان نیست. برنامه ساز موفق کسی است که شناسنامه، هویت و دغدغه مردم دستش باشد، نباشد شکست خورده. مردم دیگر حاضر نیستند برنامه هایش را دنبال کنند.
عکس های احسان علیخانی
حالا ماشین خریدی بعد از آن تصادف یا نه؟
- البته الان ماشین خریدم اما در سال ۹۱ من چیزی حدود ۱۰ ماه ماشین نداشتم و با آژانس این ور و آن ور می رفتم. تازه گاهی وسط خیابان دربست هم می گرفتم تا بیشتر کنار مردمم باشم.
احسان علیخانی: کم کارم اما گران فروشم …
ممکن است با این جمله آخر متهم به زدن حرف های شعاری هم بشوی.
- آره ولی برایم مهم نیست چون دارم اعتقادم را می گویم. من اگر کنار این مردم نباشم که نمی توانم «ماه عسل» بسازم. من چندصدتا ماشین در آن ۹ ماه سوار شدم، چندصدتا قصه شنیدم. مردم آدمی مثل من را که در ماشین شان می بینند بعد از سلام شروع می کنند (می خندد) یا در دل می کنند، یا انتقاد می کنند باورت نمی شود که چه حرف هایی می زنند گوجه فرنگی گران می شد به من می گفتند و یک جاهایی یک جوری این را بیان می کردند که من تصور می کردم که اینها فکر می کنند من مقصرم! کل زندگی شان را برای من تعریف می کردند. اینقدر قصه های عجیبی من در این ماشین ها شنیدم.
شماره شان را هم می گرفتی که بهشان کمک کنی یا با آنها در ارتباط باشی؟
- درباره کمک کردن که اصلا دوست ندارم حرف بزنم ولی با بعضی از آنها هنوز ارتباط دارم. این اتفاق که می گویم نه فقط در آژانس و تاکسی که گاهی در خیابان هم رخ می داد. مثلا من در حال پیاده روی بودم که کسی من را سوار می کرد فقط به این خاطر که من را می شناخت. بعد در ماشین می فهمیدم که مثلا آرشیتکت است.
از ارتباط با مردم خسته نمی شدی؟
- قسم می خورم که مهمترین دلیل ماشین نخریدنم در آن برهه این بود که هر روز آدم های جدیدی می دیدم و خیلی حرف های شنیدنی که خسته ام نمی کرد.
این بخشی از ماجراست. بخشی از قسمت اذیت کننده اش هم عکس گرفتن و حتی سرک کشیدن به زندگی خصوصی ات است. این موضوع اذیتت نمی کرد؟
- خب چرا، گاهی با این سوالات شروع می کردند که شما چقدر پول می گیرید… بگذریم.
نه اتفاقا بگذار این بحث را ادامه بدهیم، خیلی جای خوبی رسیدیم. تصور مردم از احسان علیخانی چی بود؟
- فکر می کردندمن و همکاران من آدم های فوق العاده عجیب و غریب، ثروتمندو با نفوذی هستیم در صورتی که خیلی ها می دانند که من وابستگی ام به کارم اندازه تار مو است.
اما نمی توانی این را کتمان کنی که پول خوبی برای اجراهایت می گیری!
- درباره این موضوع حتما حرف می زنیم اما بگذار پرانتز حرف های قبلی ام را ببندم. از یک جایی به بعد من شروع کردم به سوال کردن و آن آدم ها پاسخ می دادند. با خودم می گفتم کاش من یک دوربین با خودم می بردم یواشکی فیلمشان را می گرفتم.
یعنی هیچ وقت این کار را نکردی که صدایشان را ضبط کنی یا تصویرشان را بگیری؟
- (می خندد) نه من شبیه شما خبرنگارها نیست. درباره برنامه هایم فیلم، سینما، چیزهایی که دوست دارند یا ندارند می پرسیدم. من در این گفت و گوها به این نتیجه رسیدم که مردم ما سادگی را خیلی دوست دارند. اینکه به شعور و شخصیت شان توهین نشود. برخلاف کاری که بعضی از ما می کنیم و از جمله خودم گاهی مقوله های ساده را خیلی پیچیده کردم و تحویل مردم دادم.
چه ۹۱ عجیبی داشتی! خب به ما بگو که چقدر آمدن به این پاگردی که ابتدای مصاحبه درباره اش گفتی روی جسارتت در اجرا هم تاثیر گذاشت. این اتفاقات از جسارتت کم نکرده؟
- شک نکن که من هرگز بدون جسارت اجرا نخواهم کرد. من مجری که جسور نباشد را دوست ندارم. فکر می کنم تفاوتی که در من به وجود آمده این است که تا پیش از این در من احساس و هیجان بیشتر بود و حالا اما عقلانیت را بیشتر از آن دو فاکتور با خودم دارم. جسارت اگر با عقلانیت پیوند بخورد خروجی اش خیلی بهتر خواهد بود. چون وقتی پشت سنگرت احساس باشد اجرایت یا خیلی خوب است یا خیلی بد اما عقلانیت و جسارت می تواند این را متعادل کند.
این عقلانیت پر رنگ به خاطر ضربه ای است که در سال ۹۱ خوردی یا از موارد دیگری که ما نمی دانیم نشأت می گیرد.
- من که در سال ۹۱ جز سال تحویل برنامه زنده ای نداشتم. بخواهم نگاه کنم هنوز باوری که دارم این است که من جوری اجرا می کنم و واکنش نشان می دهم که احساس کنم مخاطب نزدیک به من هم همین واکنش را نسبت به آن مسئله دارد. اگر چیزی در برنامه ام بگوید که قانع نشوم حتما به او می گویم. اگر چیزی توی ذوقم بخورد حتما به رویش می آورم. الان از یکسری سوالاتم که در سالیان قبل و برنامه های قبلی ام پرسیدم بدم می آید. به نظرم بیراهه بوده و مطرح کردنش دردی را دوا نمی کرده؛ فقط پشتش یک جسارت بوده همین دارم سعی می کنم که سوالاتم به درد مخاطب بخورد.
این ایستی که به خاطر طرح مسائل اجتماعی در برنامه سال تحویل برایت رخ داد و بعد هم آن حاشیه ها چقدر باعث شد که محافظه کار شوی؟
- باید بپذیرم که حقیقتی وجود دارد و آن این است که میزان حساسیت روی آدمی شبیه من خیلی زیاد است.
مگر آدم شبیه تو چه خصوصیتی دارد؟
- نمی دانم واقعا. اگر فهمیدید به من هم بگویید. شاید آدمی بتواند پرسش های تندتری داشته باشد اما هیچ اتفاقی نیفتد اما حساسیتی که روی من هست روی او نیست. این حساسیت یک جاهایی خوب است و یک جاهایی خیلی بد. بنابراین شکل توقعات نسبت به من خیلی زیاد است. من آمدم ۲ تا کار کردم (منهای پشت صحنه)؛ یا «ماه عسل» ساختم یا برنامه تحویل سال. دوتا برنامه ای که هیچ ربطی به هم ندارد؛ یک تاک شویی در ماه رمضان و یکی دیگر یک شو برای عید است. مولفه هایش با هم از زمین تا آسمان فرق دارد. این تفاوت مخاطب را دچار یک هیجان و سردرگمی می کند. با خودش می گوید چرا اینقدر فرق کرد؟ در این چندین سال آزمون و خطاهایی کردم تا به یک زمینی رسیدم که بازی کردن در آن را دوست دارم. این زمین، زمین اصیل من است و حالا فهمیدم که من شلغم کاشتن در این زمین را بهتر از هویج کاشتن بلدم! ترجمه رسانه ای آن هم می شود امضایی که مختص به فرد می شود. من و دوستانم سعی کردیم که از مردم در تاک شو استفاده کنیم. مبنای گفت و گویمان را با مردم عادی گذاشتیم.
موضوعی که فقط درباره احسان علیخانی صدق می کند این است که به واسطه رفتار و کنش و واکنشت حست را بیننده خیلی خوب می تواند تشخیص دهد اما درباره باقی مجری ها این موضوع صدق نمی کند. دیگران سعی می کنند در همه حال خوب باشند و کسی متوجه احوالات شخصی شان نشود.
- این حرف کاملا درست است اما به لحاظ حرفه ای اصلا اتفاق خوبی برای من محسوب نمی شود. یکی از انتقادات جدی ام به خودم همین است. اگر اتفاقی برایم در روز بیفتد کاملا روی اجرایم تاثیر می گذارد، اگر نتوانم با مهمانم ارتباط برقرار کنم کاملا این موضوع در شکل اجرایم هویدا می شود و این کار غلطی است. برای کار کردن در رسانه یک تعریفی که وجود دارد این است که هیچ توجیهی برای مخاطب قابل قبول نیست. وقتی تو حالت بده! چون حال بد من به مردم ربطی ندارد اما دارم سعی می کنم که بیشتر به سمت عقلانیت بروم و این اشکالات را از بین ببرم.
و قبول هم داری که برنامه ات در شب یلدا خیلی غمگین بود و این به خاطر حال بد خودت بود که کاملا قابل لمس بود.
- شب یلدای امسال هم شب یلدا بود و هم مقارن با شهادت امام صادق.
اما قبول کن آن برنامه مناسب شب یلدا و تصورات ما درباره این شب نبود. خیلی ناراحتمان کرد و حتی اشکمان را هم درآورد. من و خیلی های شبیه من برای آیتم خانه سالمندان واقعا متاثر شدند. حس ترحم برانگیزی تو نسبت به برخی از آدم ها حال من مخاطبت را می گیرد!
- من خوشحالم که این را می شنوم این یعنی اینکه تو و آدم های شبیه تو که ناراحت می شوند نرمال هستند. من به شدت برای آن دسته از افرادی که نسبت به آدم های این شکلی بی تفاوت هستند. متاسفم در رسانه حتما باید یک کار مهمی انجام داد اینکه عقیده ات را از عقده ات جدا کنی. بعد از آن به این اعتقاد دارم که من اگر کاری را بسازم که به آن باور ندارم کسی برنامه را تحویل نمی گیرد. احسان علیخانی یکسری مخاطب دارد که از او انتظاراتی دارند و من نباید کاری را بکنم که همه انجام می دهند. همه توقع دارند که در شب یلدا یکسری بازیگر بیاوری و خوشحال و شاد بگوییم و بخندیم اما من ایمان دارم که در همان شب یکسری آدم تنها هستند که دلشان گرفته و هیچ کسی را ندارند.
من حرف آن آدم ها را می زنم که بگویم شما تنها نیستید. شاید با این تصاویر و مستندات بتوانم دلی را بلرزانم که درگیر این ماجرا شوند. شاید آدم هایی مثل تو هم باشند که نتوانند کاری کنند اما با متاثر شدن از این ماجرا متوجه سلامت روحی شان بشوند. آدم های بی تفاوت را هم که من اصلا کاری با آنها ندارم. بازنده ماجرا هم همین دسته بی تفاوت ها هستند. ما باید جریان بسازیم. ما آدم های رسانه ای اگر جریان نسازیم می میریم. مثل آب راکد می شویم و به هیچ دردی نمی خوریم. بگذار برای اولین بار خاطره ای تعریف کنم. یک شب در رادیو میخواستم تست کنم ببینم چقدر می توانم تاثیر بگذارم.
گفتم مردم خواهشی دارم ازتون! می خواهم خواهش کنم هر عکس و ویدئویی از زندگی خصوصی مردم داریم همین الان پاک کنیم. هر کسی این کار را کرد برای ما اس ام اس بزند. تعداد عجیبی برای ما اس ام اس فرستادند و من فهمیدم که n هزار نفر آن شب عکس ویدئویی که از زندگی و حریم خصوصی آدم ها بود را پاک کردند. آن شب یکی از شب های استثنایی زندگی من بود. وقتی داشتم از سربالایی جام جم پایین می آمدم بغضم گرفته بود از تاثیری که آن شب توانستم بگذارم.
خودت هم چیزی پاک کردی؟
- (می خندد) نه؛ چون من هیچ چیزی از حریم خصوصی دیگران در گوشی ام نبوده و نیست ولی بگذار جواب سوالت را کامل بدهم. من برای تاثیر آمدم و همیشه به جمله فلسفی داستایوفسکی فکر می کنم اینکه کسی که اثری می سازد اگر نتواند جواب «که چی؟» را به مخاطبش بدهد اثرش ارزشی ندارد.
در برنامه هایت خیلی رو به دوربین حرف می زنی و گاهی این حرف ها جنبه نصیحت می گیرد. این انتقاد به تو نشده که با ۳۲-۳۱ سال چطور برای پیرمردی ۸۰ ساله که ممکن است مخاطبت باشد، حرف می زنی؟
- اما من همیشه تکیه کلامم این است که دارم با رفیق هایم حرف می زنم. اما چیزی را در نظر داشته باش که وقتی می روی کفش فروشی فروشنده مراعات سنت را نمی کند، محصولش را می فروشد. کار ما هم مشابه همین ماجراست. من برنامه ای ساختم و سعی ام این است که برای حرفم مخاطب هم رده خودم یا کوچکتر پیدا کنم اما برکت برنامه های من همیشه به آن بیننده هایی است که جای پدر و مادری برای من دارند و اتافاقا تعدادشان هم کم نیست.
ولی از انصاف نگذریم هیچ وقت جسارت و نصیحت را با بی ادبی و گستاخی اشتباه نمی گیری و مشخص است که از هم نشینی با پیرمردها و پیرزن ها لذت می بری.- اکثر دوستانم از خودم بزرگتر هستند و مشکلی که همیشه با دوستانم دارم این است که از بس پای صحبت پدر و مادرانشان می نشینم خسته می شوند. آخر مگر می شود صحبت یک آدم ۷۰ ساله را قطع کرد؟ این آدم برای من حکم کتاب دارد.
قهرمان دوران کودکی ات چه کسی است؟
- رابین هود را خیلی دوست داشتم.
جز قهرمان های کارتونی چطور؟
- عمویم.
چرا؟
- عمویم شهید شده.
چرا هیچ وقت این موضوع را جایی مطرح نکردی؟ یا چرا از رانت رسانه ای این موضوع استفاده نکردی؟
- نگفتم تا حالا چون کسی از من این سوال را نکرد. پرسیدی من هم صادقانه گفتم. رانت رسانه ای؟! چه شوخی بانمکی!
چه چیزی را از تو بگیرند دنیا برایت تمام می شود؟
- آبرو…
از اینکه لحظه های مهمی مثل افطار و سال تحویل کنار خانواده ات نیستی چه حسی داری. چون این یک عذاب است که آدم در این لحظات کنار خانواده اش نباشد.
- با عذرخواهی از مادرم و خانواده ام باید بگویم که برای من دقیقا برعکس است من اگر در این اوقات تلویزیون نباشم حس خوبی ندارم. من همیشه با دوستانم و نقدشان یک مشکلی دارم چون می گویم که روی تلویزیون حساسیت دارم نه اتفاقات آن.
این روزها چه موضوعی خیلی فکرت را مشغول کرده؟
- اینکه باید برای برنامه بعدی ام چه کارهایی کنم.
راستی گویا پوران درخشنده برای بازی در آخرین فیلمش به تو پیشنهاد داده بود. ماجرای نپذیرفتن آن نقش در «هیس … دخترها فریاد نمی زنند» را برایمان بگو. چرا در این فیلم بازی نکردی؟
- یکی از فیلم هایی که خیلی روی من تاثیر گذاشت «پرنده کوچک خوشبختی» بود. خانم درخشنده را چند سال پیش در جشنواره فیلم کودک در اصفهان دیدم و من را به دفترش دعوت کرد. رفتم و فیلمنامه را خوانم و به من گفت که دوست دارم نقش نامزد دختر اصلی قصه را تو بازی کنی. سوژه فیلم برای من خیلی جذاب بود از آن جهت که جزو معدود سوژه هایی بود که خودم در تاک شوهایم نمی توانستم درباره اش حرف بزنم.
یعنی تجاوز؟
- آره. همین الان من می توانم یک لیست بلند بالا از آدم هایی که به من پیشنهاد بازی دادند برایت بگویم. مشکل من فیلم خانم درخشنده نبود. مشکل من این بود که مردم احسان علیخانی را با عنوان مجری می شناسند و نمی توانند آن بعد را از من بپذیرند.
البته این حرفت عملا توسط خیلی از همکارانت ردشده. نمونه های زیادی داریم که مهم ترینش شهاب حسینی است.
- شهاب اجرا را رها کرد و بازیگری را ادامه داد. مردم با من به عنوان مجری ارتباط برقرار کردندو شاید من را به عنوان بازیگر نپذیرند. خیلی روی این موضوع فکر کردم. من بازیگری بلد نیستم. این را هم بگویم که اتفاقا پیشنهادهای خیلی خوبی هم داشتم. از آن پیشنهادها که خیلی ها حاضرند برایش هر کاری کنند. هم رل یک بود و هم فیلمنامه عالی داشت اما نپذیرفتم. شاید خیلی از دوستان مجری من بتوانند هم زمان هر دو کار را تجربه کنند اما من بلد نیستم. درباره «هیس …» هم من آن زمان یک جراحی داشتم و بعد از آن خانم درخشنده نتوانستند من را پیدا کنند و گویا تصور کرده بودند که من به خاطر طرفدارانم این پیشنهاد را نپذیرفته ام.
کارگردانی فیلم و سریال را چطور؟ تجربه می کنی؟
- آره به کارگردانی بیشتر تمایل دارم. من سال ها دستیار کارگردانی کرده ام و قطعا روزی آن را تجربه می کنم. من خیلی پیشنهادهای کاری متفاوتی داشتم که به خاطر آنکه تخصصی در آن نداشتم رد کردم. مثلا چندتا از دوستانم اصرار داشتندکه من سردبیر مجله شان شوم ولی خب من این کار را بلد نیستم و رد کردم. شاید خیلی موقعیت خوبی باشد اما من توانایی آن را ندارم.
خب برسیم به بحث شیرین دستمزد که سعی کردی از جواب دادنش فرار کنی. ما شنیدیم که پولخوبی برای هر اجرا می گیری، درسته؟
- ببین بگذار صادقانه بگویم من کم کارم اما گران فروشم. هیچ کسی این را نمی گوید اما من با شهامت این را می گویم. جاهایی رفتم که فکر نمی کنم کسی پایش را آنجا بگذارد. من با جاهایی ارتباط برقرار می کنم که برای من کاملا احساس وظیفه است. البته این را هم بگویم که اگر بتوانم و وقت کنم اما اگر من را برای یک مراسمی مثل افتتاحیه کارخانه ای دعوت کنند نمی روم. من خیریه، دانشگاه و سالگرد شهدا می روم و هیچ وقت هم حرف پول را با این آدم ها نمی زنم چون آنها
گردن من حق دارند. ولی وقتی فلان بانک میخواهد مراسم قرعه کشی بگذارد چرا باید رایگان یا ارزان بروم؟ مگر بانک چه حقی گردن من دارد؟
یعنی اگر به هر دلیلی مدتی نتوانی در تلویزیون باشی آن وقت حاضر نیستی در مراسم افتتاحیه کارخانه و قرعه کشی بانک اجرا کنی و پول خیلی خوبی بگیری؟
- نه؛ باور کن اگر همین الان به من بگویند نیا نمی روم و کار دیگری می کنم. در اینکه من بچه تلویزیونم شکی نیست. وقتی در تلویزیون نباشم حالم بد است چون در آنجا بزرگ شدم. اولین روز که وارد تلویزیون شدم احساس می کردم وارد جعبه جادویی زندگی ام می شدم. فکر می کردم لای کتاب شازده کوچولو را باز کرده اندو گفتند بیا برو این تو! واقعا تلویزیون با نفوذترین رسانه است اما در این ۱۲-۱۰ سال من کارهای دیگری هم یاد گرفتم؛ می توانم تیزر بسازم، می توانم زندگی خوبی هم داشته باشم.
احسان علیخانی! حس می کنی الان و در این زمان مردم چقدر دوستت دارند؟
- من الان در یک پاگردی هستم که می توانم به مسیر دیگری بروم اما این مسیری که الان هستم را دوست دارم. من احساس می کنم که مردم با من ارتباط برقرار کردند. چه خوب چه بد.
کدام گروه بیشتر با تو ارتباط برقرار کردند؟
- دهه شصت و هفتاد. نسل مامان ها هم خیلی با من ارتباط برقرار کردند نمی دانم چرا؟ البته من به این موضوع افتخار می کنم. وقتی مادری درباره من حرف می زند واقعا ذوق می کنم. در کل احساس می کنم الان در خانه مردم هستم امیدوارم بیرونم نکنند! اگر کم سر می زنم به خاطر این است که حوصله سربر نشوم.
تا حالا شده که بعد از برنامه خانه بروی و مادرت از اجرای تو خوششان نیامده باشد یا بگویند چقدر حرف زدی؟
- زیاد (می خندد) مادر من خیلی اوقات به من انتقاد دارد. بعضی مواقع زنگ می زند می گوید این چی بود روی آنتن گفتی؟ در کل آدم باید به جایی برسد که بتواند برگردد و مسیرش را با افتخار نگاه کند. من یک وقتایی برمی گردم و بعضی از برنامه هایم را که نگاه می کنم عصبی می شوم. دلم می خواهد فریاد بزنم از فرط عصبانیت. من هیجان زیادی صرف کردم به خاطر بعضی از برنامه هایم و این اصلا برایم قابل قبول نیست.
بهترین اتفاق و چهره های ۹۱ را در حوزه های موسیقی، سینما، ورزش از نظرت چه رویدادها و چه کسانی بودند.
- در حوزه موسیقی که من واقعا اتفاق دندان گیری ندیدم. سینما هم (فکر می کند) من اصلا در سال ۹۱ سینما نرفتم. چه عجیب! تئاتر هم زیاد ندیدم که بتوانم حرف بزنم. سال ۹۱ چهره المپیکی و پارالمپیکی ها بود. محمد خالوندی چوپان بوده و رفته لندن قهرمان پارالمپیک شده است. این آدم چهره نیست؟ از نظر من چهره برتر سال است. در المپیک هم به نظرم احسان حدادی واقعا چهره سال ۹۱ بود.
پرسپولیس؟
- نپرس! واقعا سال بدی بود. پرسپولیس واقعا دارد هوادارانش را اذیت می کند. اگر پرسپولیس قهرمان جام حذفی نشود هوادارانش اذیت می شوند. نمی دانم چرا این تیم اینقدر آزاردهنده شده!
فکر می کنی دلیل اصلی این همه افول پرسپولیس چیست؟
- در اینکه این تیم محبوبترین تیم کشور و آسیاست شکی نیست. من احساس می کنم در و تخته جور نمی شود. هزینه می شود، مربی خوبی است، بازیکن خوب است اما باز هم نمی شود که نمی شود! اتفاقی که به نظرم در استقلال دارد بهتر می افتد. آهان! یعنی یکی از منفورترین چهره های سال ۹۱ به نظر من ژوزه بود. من نمی فهمم این آدم با چه رویی رفته از پرسپولیس شکایت کرده؟!
بازیکن محبوبیت در پرسپولیس کیست؟
- بازیکن محبوب کل زندگی ام علی کریمی است.
سوال آخرم این است که از کسی در زندگی شخصی ات متنفر هستی؟
- از تعدادی آدم ناراحت هستم اما از کسی متنفر نیستم. من از دنیا متنفرم که بزرگترین لذتش این است که آدم ها را به جان هم بندازد!
این قسمت خیلی قشنگ بود اشکم رو در آورد! :n28::41:
برنامه امروز مخصوصا با اومدن مهمون دوم ... :n21:کلا دیگه اواخر نتونستم تحمل کنم قطعش کردم :n29:...اون خانوم معلوله محترم ... احساساتش قابل احترام ... اما تلاشه 2 سالش برا حضور تو برنامه فقط برا این بود که فقط شعر بخونه و شعار های تحوع اور بده ؟! :n21:فقط مونده بود بگه من فرشته ام و الانه که بال بزنم برم تو افق محو شم:n29::n09:شایدم فقط این حالت به من دست داد ... به هر حال:eh:
فوق العاده بود این برنامه و مهمون ها هم به شدت دوست داشتنی و عزیز بودند :n12:
من و خیلی های دیگه با کوچکترین مشکلی از زندگی ناامید میشیم ولی امثال این ادما با مشکلات بزرگی هم که دارند همچنان به زندگی امیدوارند و ازش لذت میبرند
و پایان قشنگی هم داشت همراه با نوزاد هشت روزه :n12: