مــیروی و مــن،
نقشــههــای جغــرافیــایــی را
مچــالــه مــیکنــم؛
شــایــد جــادهات،
سمــت مــن،
کــج شــود . . .
محمدمسعود کرمی
Printable View
مــیروی و مــن،
نقشــههــای جغــرافیــایــی را
مچــالــه مــیکنــم؛
شــایــد جــادهات،
سمــت مــن،
کــج شــود . . .
محمدمسعود کرمی
پرنده ی عاشق!
ترانه ی تنهایی را به گوش دریا بسپار
شاخه ها مشتی استخوان سبزند و درختان را یارای همرهی نیست.
دکتر رحمدل
یعني ميشود روزي برسد..
که بيايي..
مرا در اغوش بگيري..
بخواهم گله کنم..
بگويي هـــــــــــــــيس..
بگويي همه کابوس ها تموم شد!!
خلیل میلانی فرد
غم درون سینه غوغا می کند
اشک چشمم دل چه رسوا می کند
می روی با کوله باری خاطره
چون که دل آرام پیدا می کند
مانده ام من در کنار پنجره
وای باران هم که شیدا می کند
زیر باران اشک می ریزم ولی
کی غم دل را تسلا می کند
سینه ام خالی است از شور و نشاط
کین زمانه دل چو صحرا میکند
کاش می شد رفتنی هرگز نبود
رفتنت دل را چه تنها می کند
زود می آیم عزیزم پیش تو
شوق ، دیدارت تمنا می کند
الهه درخشان
کودک نازاده نازا
جان من اینجا نیا، اینجا تو را گهواره نیست
گوی سرگردان به شیب افتاده رد شو
جان من اینجا نیا
آن که گویی یافتم من یافتم
آمدن خواهم سراغش یافتم
جان من گر عشق اینجا لانه کرد اینجا نیا
جان من ما را ببین اینجا نیا، جان بر لبم
زخمدل اینجا نباشد مرحمت اینجا نیا
عاقلان احساس را دیروز دار آویختند
عارفان دیشب کتاب خود به می آمیختند
چارپایان نقش زیباییست تنها زین دیار
رسم گرها مینهد تلخی کنار هیچ تا زیبا نما
دوستان فرسنگ ها دورند و از خاطر جدا
دشمنان گل گوید و گل بشنوند اطراف ما
جان من اینجا نیا
روز نو اینجا نیا گر آمدی زینجا برا...
<مسعود عزیزی>
فروغی بسطامی
اولم رام نمودی به دل آرامیها
آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل
من وخاک در میخانه و بدنامیها
چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است
کی توان دست کشید از قدح آشامیها
قدمی رنجه کن از سرو سمن ساق به باغ
تاصنوبر نزند لاف خوش اندامی ها
میخورد مرغ دل از دوری خال و خط تو
غم بی دانگی و حسرت بیدامیها
عاقبت چشم من افتاد بدان طلعت نیک
چشم بد دور از این نیک سرانجامیها
سر و پا آتشم از عشق فروغی لیکن
پختگیها نتوان کرد بدین خامیها
هفت گاوِ استخوانی
هفت گاوِ فَربه را خوردند
هفت سال قحطی
یوسف کجایی ؟
بیا تعبیر کن هفته ها بی خوابیَم را !
زهره صفی پور
اگــــــــر تو بخواهي
دور مي ايســـــتم
همچون آخرين چـــــــراغ خيابان
امـــــا روشــــن
علی شفیعی
من
گاو پیشانی سفید عاشقی هستم
که قومِ غم
داشته و نداشته ام را
چپاول کرده است
خانه ام را به آتش کشیده
و تجاوز کرده است
به زنی که در درون سینه ام می زیست؛
غم
این حرامزاده ی بی پدر
این زالوی پیر
این درخت بی ثمر
بی تو
وحشیانه در انحطاط رگ های خسته ام
ریشه دوانده است !
کامران فریدی
كوك كن ساعتِ خویش !
كه در این شهر، دگر مستی نیست
كه تو وقتِ سحر، آنگاه كه از میكده برمی گردد
از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی
کیوان هاشمی
تقصیــر تــو نبــود
از گنــاه روزگــار هم نبــود
از سـاده اندیشی خودم بــود کــه می پنــداشتم
"وز محبــت خــارهــا گل می شـــود .. "
مجید محمد پور
بـودنـت در کـنـارم یـعـنـی اوج دلـتـنـگـی ِ مـ ـن
بـرای لـحـظـاتـی بـعـدی کـه قـرار اسـت نـبـاشـی !!!
پگاه بهالو
..بیا مرا از این وسواس لعنتی پس بگیر
دستت را به من بده
مرا از این دره هراس بالا بکش
بر من ببار
تا شسته شوم از هرچه ترس بی تو بودن است
بگذار
حست کنم
نفس بکشمت
بویَ ت کنم
تضمینی بده..
بگو که مرا هرگز تنها نخواهی گذاشت
نه...
هیس.....
حتی بر لبانت این جمله را نیاور
من تردتر از انم که طاقت بیاورم
در مقابل عشقت زانو زده ام
تا صلابت این عشق را فریاد زنم
ارام بیا..
ارامتر..
خواب مرا بلعیده..
قول بده از خواب که برخاستم
مرا از این وسواس جنون انگیز
پس گرفته باشی
مهسا فرجامی
باران
آسمان رعدی زد
ابرها غریدند
قطرات بارانـــــــ
نم نم باریدند
بوی آب و کاهگل
تق تق شیروانی
ناله ناودانی
توی کوچه پیچید
کاشکی دلها نیز
چون هوای کوچه
پس از این باریدنـــــــــ
بوی پاکی میدادــــــــــ...
مرتضی مختاری
هیچ وقت نفهمیدم چرا
درست همان کسی که فکر می کنی
با همه فرق دارد
یک روز مثل همه
تنهایت می گذارد؟!!
میلاد تهرانی
هر زمان می بینی
باغ آفت زده ی شعر کسی بی برگ است
حمد و توحید بخوان
اتفاقی که قرار است بیفتد مرگ است.
" علی اکبر یاغی تبار"
همیشه دلم در تکلیف های خانه،
قلم خوردگی دارد
پدر
صفرهای کله گنده ی اخلاق
مادر
هندسه ی دوست داشتنم را
اخم می کند
بیا دزدانه
در نقاشی هایم
فرار کنیم
دختر برفی!
" یاسر مهدوی "
نه واژه
شعر می شود
نه من آدم
اگر تو سیبی بدستم ندهی!
ایرج تمجیدی
با من قرار میگذاشتی
و کنار دیگری
آرام
قرار میگرفتی
و برای من بیقراری میکردی
آخرش کدام بازیچه بودیم؟
من یا او ؟
امید عبدی
باید که ز داغم خبری داشته باشد،
هر مرد - که با خود جگری داشته باشد-
حالم چو دلیری ست که از بخت بد خویش،
در لشکر دشمن، پسری داشته باشد!
سخت است پیمبر شده باشی و ببینی،
فرزند تو دین دگری داشته باشد!
هرچند که باور نتوان کرد در این باغ،
هرکس به گریبان تبری داشته باشد-
جز زیر ردای خودت ای شوخ سخن ساز
این قصه بعید است سری داشته باشد!
حسین جنتی
میوه ممنوعه ی خلقت
بوســــــــــــــه ی تُردی ستــــ
که پی صبح خمــــــاری ، از لـــــب ِ لعل تو چیدمــ ...
ایلیا کیانی
من زیر پتوی ببر نشانم
از تاریکی می ترسیدم
که باد
تمام نوشته های روی دیوار را به جیب زد
و چشم که باز می کنم
دیوار فریاد می کشد
خاطره ی کهنه
عشق کهنه
قلب شکسته
می خریم
من گرمای پتو را در آغوش می کشم
حالا در تاریک ترین تاریکی ها از هیچ ببری نمی ترسم
نمکی خواب های ۱۸ سالگی من
" محمد علی دانا سرشت "
قربانی
آخرین گزارش،
تازه ترین خبر
از قربانی دیشب
او پرواز کنان به سوی شمع
رفت و خاکستر شد
از شمار پروانه ها چیزی کم نشده است
هیچ کدام از جیرجیرک ها هم عزادار نیستند
اولین اظهار نظر
شاید که او موجودی گمنام و کوچک
با کوچک ترین دل شکسته ی دنیا باشد
" کوروش منجمی "
صبح تا عصر همگی می گویم کرامت در ماست
غافل از این که همه روی چمن زار زمین میغلتیم
دفتر جود گشودیم به لج
سطرها در همگان نا خواناست
و چه بی باک دم از ماهیت خود داریم
شکوه ها دارم از آنها ، آنها
گفتند که آیا تو چشانت بیناست
که قمر را به دو قسمت دیدی
برو ای کور تو نادانی و دور
کاکو از دختر همسایه ندانی چه رسد گردن حور!
یک چنین اوضاعی احوالیست
چه لزومیست لبم باز شود لخت شمارند عقلم
یا بگویند زبانش چو سگان بیرون است
منم اینبار چو این بی باکان می پوکم
'ترن آف' خاموشم...
.
<مسعود عزیزی>
هنگــامــی کــه بــا تــو رو بــه رو مــیشــدم،
سنــگپشتــی بــودم،
کــه خــزیــدن در لاک خــود را خــوب مــیدانــد،
و در هنــر پنهــان شــدن، بــدعــتگــر اســت!
آنگــاه کــه تــو را بــدرود گفتــم،
پــرستــویــی شــده بــودم،
کــه بــالهــایــش تــو را همــواره
بــه یــادش مــیآورد . . .
غادة السمان
چرا از مردمی ها کوچ کردیم
و ساکن در غروب فصل زردیم
جزای این نمک نشناسی ما
همین بس اینکه عمری غرق دردیم
" محسن عبدالله زاده فرشتمی "
گاهی انقدر می خندم یهو گریم میگیره
ناز اشکای یه ابرو رنگ خورشید میگیره
گاهی چشماتو میبینم دلم آروم میگیره
تو که چشماتو میبندی دلم آتیش میگیره
گاهی باور می کنم آخر عاشق شدنی
آخر جاده می فهمم بن عاشق شدنی
گاهی لب خندتو میخوام و تو ماتم میگیری
واسه من ناز میکنی خندتو ازمن میگیری
گاهی دلتنگ تو میشم تو بهم سر میزنی
تا بخوام دق بکنم خنده به لبهات میزنی
گاهی یه گوشه میشینم تو تلنگر میزنی
دفترعشقمو میخونی و چشمک میزنی
تو خود عشق و بهاری تو عزیز دلمی
تو رو دارم یا ندارم تا ابد قلب منی!
.
<مسعود عزیزی>
گفتي که همه زندگی ما کشک است
تحميل زمين بر آسمان ها کشک است
ما هم به حساب کشک سابی گفتيم:
فرمايشتان درست اما کشک است
_________________________________
با چشم هميشه سرکش و بد ذاتش
بر خرمن لحظه هاي من زد آتش
خوش بود بدون من و با خود می گفت:
گور پدر شاعر و احساساتش
علي اکبر ياغي تبار
در شهر پر شده است كه احوال من سگی است
آري سگی است، حال من و قال من سگی است
دندان جمله های خودم را كشيده ام
نام و نهاد و فاعل و افعال من سگی است
هرشب مرا به ساعت سگ كوک می كنند
هر صبحدم ستاره اقبال من سگی است
تقويم روزگار ورق می خورد . . . ولی
مال شما كبوتری و ... مال من سگی است
پنجه به سمت مخمل مهتاب می كشم
خوی پلنگ دارم و چنگال من سگی است
سم و سكوت سِل و سنگ و سنگ وسنگ ...
هر هفت سين سفره هر سال من سگی است
من پاسبان گله شهرم، شبان من
بيم از گزند گرگ مكن، حال من سگی است
دارند مرد و زن به سرم سنگ می زنند
برخورد شهر با من و امثال من سگی است
سید محمد علی رضازاده
قسم به پرستو
ان گاه که جفتش میمیرد
و تنها به آشیانه باز میگردد
چه غروب غریبی!
قسم به کرم شب تاب
ان گاه که از پیله بیرن می آید
و با نسیم هم آغوش می شود
چه پروازی!
قسم به خورشید
آنگاه که تو بر آن میتابی
چه تلالویی!
قسم به همه دانه ها
ان گاه که در خاک میمیرند
و در نور متولد میشوند
چهرستاخیزی!
قسم به ساقه ای که در باد میشکند
ان گاه که از ایشان جز خاکستری برجای نمی ماند
قسم به تمامی آیینه ها
ان گاه که در برابر آب قرار میگیرند
قسم به لطافت قسم
میدانم
که میدانی
دوستت دارم.
مسیحا برزگر
یادش بخیر ( دفتر شعر بهار )
روزگار کهنه ام یادش بخیر / آنهمه شور و شرر یادش بخیر
طـفل بـودم بر لـب فریاد ها / آن سـکوت ذهن ها یادش بخیر
چرخ می چرخید آرام و صبور / آن معلق ها شدن یادش بخیر
از تمام شهر و ناهنجارها / لی لی عصرانه ام یادش بخیر
می تراویدم ز باران و ز برف / آسمان آبی ام یادش بخیر
از تمنای یخی اندر بهشت / آن دعاهای سحر یادش بخیر
اندکی بودم ولی بی منتها / بیدل از جرم و ریا یادش بخیر
من نمیدانم چه شد حالا کجاست / خنده ی مستانه ام یادش بخیر
هرچه عمرم رفت گویی دل برفت / پاکی و صدق و صفا یادش بخیر
روزگارم رفت قد افراشتم / آن نهال کودکی یادش بخیر
سحر کرد
کنار این همه نان
صف های دراز گرسنگی
و انتظار کلیشه ای سفره
بی معنی است
تمام کویرهایم را گندم پر کرده
لزومی ندارد
آسیابان هم
رو سفید باشد
" مازیار همای نیکفر "
پنجره باز
هیچ در ی بسته نیست
با چشمهای خودم می بینم
آزادم
مثل همه
دل ام همیشه آفتاب می خواهد
و
نور
آبتنی با تن گرم ام
با روشنایی
سمیه میرزایی
بیتی از سروده ی "غزل"
وقتی غریبه ای گذری محرم شماست / اینجا همیشه قسمت من دست بی صداست
" مریم اسماعیلی "
با اینکه دارن سیاه پوشا
از توی شط کوچه ها
جمع میکنن
ستاره های پر پرو
با اینکه دارن عزادارا
از زیر آوارو جنون
در میارن کفترای خاکسترو
با اینکه بوی تفتیش و خون
پیچیده توی قصه ها
با اینکه صدای انفجار
مرثیه خونه
همه جا همه جا همه جا
هنوزم میشه قربانی این وحشت منحوس نشد
هنوزم میشه تسلیم شب و اسیر کابوس نشد
میشه با سنگر از ترانه ساخت و به غراب سر نسپرد
هنوزم میشه عاشق شد و از ستاره مایوس نشد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ايرج جنتي عطايی
تعارف که ندارد
مرگ است.
امروز سر دیوار همسایه ،
تا که فردا سر کدام دیوار نِشیند ...
ای لیا کیانی
زندگی همین است
جایی معطل همین یک آغوش بی منت
یک بوسیده شدن بی عادت
یک دوســـ♥ـــتت دارم بی علت
باور کن
زندگی همین دوست داشتن است.
ایلیا مرادی
.
دلـــــــهـره
مهــم نیـســت ..
بـاد از کـــدام ســو مـﮯ وزد
خـنــــده هــاﮯ تــــو
دلهــره ایســت در
دل پـرنــده هـــا ..
"دانیـال رحمانیـان"
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پ.ن : فهرست اشعار به روز شد [ [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ]
تمام فاصله ما
دو نقطه بود
دو خط موازی
-که امتدادمان می داد
و صبح چشم که وا کردیم
جاده گم شده بود.
" اشکان حشمتی "
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دارند مرا از زمین می کشند بیرون
از آغوش تو
چیزی بگو…
ببین…
جز من تویی که مانده ای
بگو… جای تو، من مرده ام…
دستم را بگیر… قرارگذاشته بودم
حالا که خانه دارد می ریزد
در آغوش تو فرو بریزم…
سیدمحمد مرکبیان