به افتخاره اقا اماد (عماد؟) نمیدونم) یه کفه مرتب:8::10::11:
Printable View
به افتخاره اقا اماد (عماد؟) نمیدونم) یه کفه مرتب:8::10::11:
سلام..
یه نفر اموزش کلو اینجا می خواست این اموزش اینگلیسیش هست...
کد:http://www.gtaforums.com/index.php?showtopic=403594
به نظر من شخصیت اگه تخیلی و ذهنی باشه بهتره به دو دلیل :
1. اگه واقعی باشه ( حتماً مشهور باشه دیگه ؟؟) باید ازش رضایت نامه کتبی بگیرین که کلی دردسر داره ...
2. تو بازی شخصیت اول یه سری ایده آل داره ... این ایده آل ها باید با شخصیت اصلی همخوانی داشته باشه .
اما درمورد داستان ... من بالای 150 تا مرحله حساب کرده بودم ... این چیزی هم که بالا نوشتم فقط ایده داستانه نه خودش !!!
من نمی تونم تمام مراحل رو یه جا بذارم ... اما اگه قول بدین اسم منم تو اول بازی می نویسین ، هر هفته 7،8 تا مرحله رو همین جا می ذارم .
خیلی ممنون .
تاریخ اتمام ساخت بازی تعیین شده؟ فکر می کنید کی میاد بیرون؟
من می خواهم مرحله یک رو بنویسم : دی
داستان ار انجایی شروع میشه که جعفر تو زندان داره داستان به زندان افتادنش رو به یکی که اونجا باهاش آشنا شده تعریف می کنه ممد( همونی که داره می نوه :دی ) توسط جعفر بار ها آزمایش شده و مورد اطمینان جعفر هست خوب اینجا است که جعفر میره تو فکر که تعریف کنه و مر حله یک شروع می شود :دی
یک مسابقه اتومبیل رانی تو اتوبان تهران - کرج هست با ماشین های ...................
که جعفر راننده یکی ار آنها است جعفر پولی نداره و فقر هستش و برای آدم های پولدار رانندگی میکنه
مسابقه شروه میشه تو اتوبان و باید لایی بکشه و ........ د.ربین ها می بینند و پلیس دنبالش می افته و...........
باید فرار کنه همین طوری که فرار می کنه بازی میره تو دمو که میخوره به ترافیک و پلیس میگیرتش :دی ( مجوز = قدرت پلیس )
بعد دوباره میره تو زندان ( در حال فکر بوده دیگه ) میبینه زندان بان صداش میزنه و میگه جعفر جعفری ساکت رو بردار بر میداره و.....
اون تو زندان در باره مرضی مادر و ...... با ممد صحبت کرده و..........
ممد جزو یگ گروه تبهکار حرفه ای است فرداش آزاد میشه و...................
مرحله 2
آدم هایی میان دنبال جعفر و جعفر وظیفه داره برای تامین پول برای درمان مادرش هر کاری بکنه
مرحله 2 سرقت از طلا فروشی تو بازار شلوغ تهران است
بیاییم از حوادث بازی بسازیم :دی
من گفتم حداقلش 50 مرحله هست...150 تا هم می تونیم درست کنیم...نقل قول:
ولی شما تا به حال هم چند تا داستان توسط چند نفر به ما دادان که ما بهترینش رو انتخاب می کنیم...
در مورد اسم ما و داستان من با گروه صحبت می کنم و خبرشو بهتون می دم..
سلام..نقل قول:
نه دوست عزیز تاریخ معینی که نمی شه گفت ..
ولی ایشالا تو این سه ماه تابستون بصورت کاملا فشرده و سریع کار رو جلو می بریم...
خوب مر حله 3 تو مر حله 3 وظیفه داره یک محموله ( مواد مخدر + مشروبات الکلی ) رو تو تهران جابه جا کنه و پلیس بهش مشکوک ک میشه میگه بزن بغل و............
باید فرار کنه و محموله سالم باشه :دی
نکته 1: من البته داستان خودم رو گفتم بالای 150 ، نه در مورد بازی شما .
نکته 2: دوستان به سرعت شروع کردن ... عقب نمونیم .
داستان های اقای سونامی قشنگن ولی فک نکنم مجوز بگیرن
چرا :دی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نقل قول:
آخه مشکلش کجاست :دی
---------- Post added at 05:18 PM ---------- Previous post was at 05:15 PM ----------
ادامه بدم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نظری نمیدید که
ما در مورد مرحله مشکلی با تعدادش نداریم بستگی به داستان داره..نقل قول:
در مورد نکته 2 منظورتونو نفهمیدم ...
اگه منظورتون اینه که کسای دیگه هم هستن که دارن اینجور بازی رو می سازن ولی اینو بهتون بگم که کار ما با اونا خیلی فرق داره..اونا میان خیابون های خود بازی سن اندرس رو ادیت می کنن و یه جدول اضافه می کنن و دو تا ماشین ایرونی کش می رن و اگر هم خیلی حرفه ای باشن دو ستا مرحله هم خودشون می سازن و بعد اسمشم جی تی ای تهران می ذارن..
ولی کار ما یه چیز دیگست ما میایم یه عکس از نقشه تهران میاریم که حتی اون نقشه هم کار بچه های گروه هست..
بعد از روش شروع می کنیم از صفر جاده ها و خیابان ها و بلوار ها و بزرگراه ها و رو می سازیم و بعد ساختمان ها و تابلوی ادرس خیابان ها و سرعت گیرها و صندوق صدقات و پاده و.... رو جا گذاری می کنیم و مپ رو می سازیم و مپ خود بازی سن رو حذف می کنیم و این رو می ذاریم ..در مورد ماشین هاش هم ما تمام ماشین های ایرانی رو ساختیم و توسط خود اعضا ساخته شده ...ممکنه ماشین ایرانی هم اضافه بیاریم و نتونیم همشو بذاریم تو بازی...
در مورد دیالوگ ها هم خودمون با صدای خودمون ضبط می کنیم و فارسیش می کنیم...:10:
---------- Post added at 05:21 PM ---------- Previous post was at 05:20 PM ----------
خوبه داستانات بد نیست..نقل قول:
ادامه بده ...
مر حله 4 وظیفه داره تمامی موتو ره ای بالای 250 جمع کنند سرقت کنند و برای کار های خلافشان جمع کنند از این قرار است وظیفه دارند موتور ها را جمع کنند و داخل یک تریلی بزاررنند و تریلی رو به یک کار خانه متروکه به خارج شهر ببرند و مخفی کنند تا آماده برای کار خلاف بعدی شون باشه :دی در این مر حله هیجان خیلی بالاست
من داستان مینویسم و یکی باید کامل کنه :دی
اسم من قرار میگیره :دی
---------- Post added at 05:28 PM ---------- Previous post was at 05:26 PM ----------
تو این مر حله هیجان بالا است با مونتور از دست پلیس فرار میکنند به پلیس لیک میککند و فردا خبر شهادت 2 تن از مامو های فداکار رو می خوانند و ...............
در ابتدای بازی که با دمو شروع می شه ، باید همراه با دمو اسم دست اندر کاران نمایش داده بشه ...
داستان دموی ابتدایی:
ساعت 21:
باران شدیدی در حال بارش است ... صحنه از حالت فوکوس باران بر هواپیمایی که در حال نشستن است می رود ...
بعد درون فرودگاه فردی را نشان می دهد ( همان شخصیت اول بازی) و در عین حال که او از پله ها پایین می آید دوربین هم روی او می ماند ... فرد درون فرودگاه حرکت می کند ... از آن خارج می شود ... تاکسی می گیرد و به سمت تهران حرکت می کند ...
(هنوز دمو است!)... درون تاکسی از قم تا تهران راننده با فرد شروع به صحبت می کند ...
- عجب روزگاریه ... می تونم بپرسم از کجا تشریف میارین ؟
- برلین .
-اونجا زندگی می کنین ؟
- نه ...(مرد با سردی پاسخ می دهد .)
- پس باید برای تفریح رفته باشین ... من شنیدم برلین خیلی خوش آب و هواست ...
- من برای تفریح نرفتم ... برای همایش جراحان قلب رفته بودم ...
- به به ... آقای دکتر ... من امشب خیلی خوش شانس بودم که به شما برخورد کردم ...
دکتر دیگر پاسخی نمی دهد ... صحنه می چرخد و روی بیابان تمام می شود ... و دوباره هنگامی شروع می شود که به تهران رسیده اند و پشت ترافیک گیر کرده اند ...
- چه ترافیکی !!!! آقا برلین هم همین جور بود ؟؟؟
- من فقط 1 ماه برلین بودم ... شما هم می شه به جلوتون نگاه کنین و حواستون بیشتر به راهتون باشه ؟؟...
- بله ... ببخشید (با ناراحتی )
صحنه از درون ماشین بیرون میاد و در حالی که شلوغی شهر را می بینیم از آن دور می شود ... صحنه ی بعدی ماشین می ایستد ... چون به در خانه رسیده اند ...
- آقا اگه کاری با ما داشتی آروین آچار رو همه می شناسند ... اینم شمارم ...
مرد کارتی را به شما می دهد ...
-مگه تو تاکسی نیستی ؟؟؟
-چرا ولی کار های مختلفی برات می تونم انجام بدم ... فقط یه زنگ ... !
در این جا بازی شروع می شه ... به شما نگاه کردن و حرکت کردن به سمت های مختلف رو یاد میده ...
بعد نقشه ظاهر می شه ... و خونتون رو نشون می ده ... باید به سمت خونه حرکت کنین ...
وقتی به جلوی خونه می رسین می گه باید دکمه ای رو بزنین ... با زدن اون صفحه سیاه و در خانه ظاهر می شه ... شما به دنبال زنتان می گردید ... و نام او را صدا می زنین ...
- ( اسمش قابل تغییره - پیش فرض) سوگل ...
... امید ... رویا ... بابا اومده خونه ... خانم ... کجایی ؟؟
شخصیت حرکت می کنه و به جلو میره تا ناگهان نامه ای رو میبینه ... می ره سمتش و می خونه (حالتی با صدای بلند که بازی کننده هم بشنوه ...)
* عزیزم ...
این زمانی که تو نبودی ما خیلی دلتنگ شدیم ... هر چی هم با شمارت تماس گرفتم جواب ندادی ...
من با بچه ها به خونه ی مادرم رفتیم ...
دوستت دارم *
فرد با خودش می گه ... بهتره برم بخوابم صبح می رم دنبالشون ...
حالا شما باید فرد رو از روی نقشه راهنمایی کنین تا بره بخوابه ... بعد از اینکه روی تخت دراز کشید منوی سیو باز می شه ...
(اتمام مرحله 1)
---------- Post added at 06:00 PM ---------- Previous post was at 05:56 PM ----------
نظرم رو درست فهمیدید ... کاش بازارم مثل شما فکر کنه ... چون اونوقت ما می شیم تقلید اونا ...نقل قول:
خیلی ممنون :11:
---------- Post added at 06:03 PM ---------- Previous post was at 06:00 PM ----------
نقل قول:
آقای سونامی اگه ناراحت نمی شین ... فکر کنم خیلی سطحی می نویسین ... اگه می شه توضیح داستان رو بیشتر کنین تا داستان خوب از ّآب در بیاد ...
خیلی ممنون
داستانتون خیلی خوب بود..
خوشم اومد...
من دارم به بچه ها صحبت می کنم اگه موافقت بشه دیگه داستان رو به شما می سپاریم ..فقط ممکنه یکم وقت ببره..
این که همش دمو شد :دی راج ع به داستان ها خوب اگر بدونیم تایید میشه کامل می نویسیم دو تایی :دینقل قول:
برای اینکه پول خرج کنیم راه های خیلی خیلی خیلی خیلی زیادی درست کن و بزار تو بازی
نه من فقط کمی توضیح دادم ...
راستی من داستانم رو مرحله به مرحله می نویسم ... برای همین نمی تونم بگم مرحله ی 37 دقیقاً چی میشه ... اما شما می تونین به من ایده ی مرحله ی بعد رو بدین یا در اتمام یک مرحله کمکم کنین ... این چند مرحله ی آغازین که تاثیر مهمی در بازی داره رد بشه با هم می نویسیم ...
راستی تو خرداد شاید نتونم زیاد بنویسم ولی بعد از خرداد سنگ تموم می ذارم ...
خیلی ممنون :11:.
حالا مطمئنی داستان های تو رو انتخاب کردند :دی
احتمالاً شما اشتباه برداشت کردی ... منظور من از داستان ها ... این داستان نیست ... من تا حالا چند داستان نوشتم ... فقط نبردم برا چاپ ...نقل قول:
آفرین درسته من بد برداشت کردم :دی
داستان من:
جعفر کیفش رو میندازه تو صندوق عقب ماشین و سوار میشه......
داداشش اومده که اونو از تو زندان برداره!(چون همه داتان رو از زندان شروع کردن منم از زندان شروع میکنم!)
داداشش میگه خوب....حالا میخوای چیکار بکنی؟!
-میخوام یه ماشین بخرم و برم تو کار مسافر کشی!
داداشش میگه جدی میگم! کی میخوای برگردی تو گروه؟جات خیلی خالیه!
-دفعه ی اخر،پولا رو یکی دیگه بالا کشید و حبسش رو من کشیدم! جور همه رو هم با لو ندادن کسی و این همه سال زندان کشیدم! و نمی خواد دوباره بیام تو کار خلاف!
تلفن داداشش زنگ میزنه:
الو.......اره اومد بیرون...داریم میریم خونه! ولی میگه نمی خواد برگرده تو کار......چه میدونم؟ میگه میخوام برم تو کار مسافر کشی! بعدشم گوشی رو میده به جعفر و میگه که بیا با خودت حرف میخواد بزنه!
جعفر تا گوشی رو میزاره تو گوش و میگه الو،یه جمله میشنوه که به هیچ وجه نمی تونه از کار بیاد بیرون!
جعفر توجه نمی کنه! دم در خونه،وقتی دارن میرن تو خونه،یه نفر داداشش رو تو بغلش میکشه!!
جعفر ناخواسته مجبور شده که وارد یه جنگ بشه! تصمیم میگیره که بره و یارو رو بکشه،ولی طرف خیلی گنده تر از این حرفاست و باید یه تیم داشته باشه!!
جعفر میره سراغ عباس اینترنت!(یا هر اسمی) که براش با توجه به چیزایی که از قاتل برادرش میدونه،تو پرونده های پلیس شناساییش کنه!
حالا بازیکن باید جعفر رو برسونه به عباس اینترنت!
عباس اینترنت با این کار مخالفت میکنه و شرط تعیین میکنه! شرط هم اینه که یه بابایی میخواد بکشتش بخاطر اینکه یه چند میلیون پول از تو حساب بانکیش دزدیده!و حالا یارو میخواد عباس رو بکشه! ماموریت جعفر منصرف کردن اون یارو از کشتن عباسه!
حالا جعفر باید با ادرسی که عباس بهش داده،خودش رو برسونه به یارو! ولی اون از اون کله گنده هاست و گارد داره!
جعفر اونو تا خارج از شهر تعقیب میکنه و توی یه فرصت مناسب راننده رو میکشه پایین و اسلحش رو میگیره و دو گارد دیگه رو هم میکشه!(گرفتن اسلحه و کشتن دو گارد به عرضه ی بازیکن بستگی داره!)
شروع میکنه به کتک زدن یارو ولی به نتیجه ای نمیرسه و تهدید میشه که اگه طرف رو بکشه،خودش و خونوادش هم کشته میشن! ولی اگه کاری رو که اون ازش میخواد رو انجام بده،دست از سر عباس بر میداره!
بنابراین جعفر فرستاده میشه تا یه بابایی رو بکشه!اون یارو هم با موتور فرار میکنه و شما هم باید با موتور توی پیچ در پیچ های کوچه های پایین شهر دنبالش برید و گمش نکنین و توی یه موقعیت خوب گیرش بیارین و بکشینش! بعدش هم باید خو.دتون رو برسونین به یارو تا تایید کنه که دیگه با عباس کاری نداره!ولی اون سعی میکنه بخاطر اینکه اونو کتک زده جعفر رو بکشه!
پس جعفر با چند تا از گاردهاش و توی خونش باهاش دست به اسلحه میشه تا گارد ها و خود یارو رو بکشه!و خودش رو میرسونه به عباس که اردس قاتل برادرش رو گیر اورده!
یارو برا خودش باند داره....6 نفر ادم خیلی خطرناک با اسلحه که همیشه با هم هستن و باید یکی یکی گیرشون اورد و کشتشون!
کشیدن نقشه ی کشتن 5 نفر دیگه در جای مناسب و سریعترین زمان به طوری که نفهمن و در نرن،به عهده ی بازیکن جعفره!
جعفر قاتل برادرش رو گیر میاره و بیهوشش میکنه و میندازتش تو صندوق ماشین و میبرتش وسط ناکجا باد....
می کشتش پایین و تا میخوره میزنتش که اعتراف کنه که کی دستور کشتن برادرش رو بهش داده!
بعدش هم باید بره و یکی یکی اعظای باندی که یه روز عضوش بوده رو بکشه!
این داستان رو خیلی کاملتر نوشته بودم ولی متاسفانه یه دفعه برق رفت و همه ی مت نها از دست رفت!
اگه ازش خوشتون میاد تا بقیش رو هم بنویسم و اگر هم نه که بیخیال بشم!
داستان های خوبی می نویسین ..
نمی دونیم کدومشون رو انتخاب کنیم...
ولی اگه بتونید با هم یه داستان درست کنید خیلی خوبه ...مثلا تا مرحله 30 رو senaps بنویسه و بعد تا مرحله 60 tommy vercetti ادامه بدش...
اینجوری فکر کنم بهتر باشه؟
ببخشید آقا عماد این موتوری که باهاش کار میکنید ، برنامه نویسیش چطوریه؟ از کجا یاد گرفتید؟
برنامه نویسیش کد نویسی هست..
نگفتید از کجا آموختید؟
چه زبانی؟
کد آماده که نیست؟
ممنون.... به نظرم اگه بدوینم که دقیقا شما امکان چه کارهایی رو دارین،بهتر میشه داستان ساخت!
من خودم چون تو کارهای گرافیکی بودم(افتر،فوتوشاپ و مکس) میدونم ادم باید چی بکشه که این چیزایی که من یا دیگران نوشتیم رو به عنوان دمو بخواد بسازه!! تازه صدا ها و ... رو هم باید بهش اضافه کرد!
به نظر من تا مسافر کشی خوبه و لی دادش نباشه یه یارو باشه و پشت تلفن بگه مادرت رو گرا گان گرفتند بعد بره یه تیم تشکیل
و مادرش رو نجلت بده و بفرسته بیرون شهر ( اصفهان ) تا از دست گرگ ها :دی در امان باشه بعد تنهایی زندگی میکنه برای نجات مادرش باید کار هایی که رییس گرگ ها می گه بکه ( امیر خان) وظیفه داره همون طورکه گفتم مثلا بازیکن خیلی دوست داره سوار موتور 1000 یا 1800 بشه تو یک مر حله وظیفه دزدیدن دارن تا تو عملیات کشتن رییس پلیس استفاد کنند ( این مر حله مثلا 13 باشه ) آخه ییس پلیس برادر رییس گرگ ها رو کشته و او میخواد انتقام بگیره
من میگم تو هر مر حله یه داستان باشه
مثلا تو مر حله 14 میخواهند مواد ردو بدل کنند زیر پل تو خارج شهر امیر آدمی هست که هکمه چیز رو برای خودش میخواد و جعفر تو این مر حله وظیفه داره برای امیر خان هم پول و هم مواد ها رو بیاره که با چند تا از آدم های امیر میره سره قرار و ..........
تو این مر حله باید از اسلحه استفاده کنه 2 باید با ماشین فرار کنه
تو مر حله 15 وظیفه دارن به بانک تجارت کنار کلانتری حمله کنند ( خودتون فکر کنید باید انقدر حرفه ای باشن پلیس نفهمه و اگر فهمید چی می شه بکش
بکش
تمامی افرادی که با جعفر بودنند کشته میشن خودش هم تیر می خوره و ................
نمی دونم هر کسی فکری تو ذهنش هست
داداشی اگه بدونی چقد با داستان ور رفتم که از مادر یا خواهر توش حرف نزنم!!!!اخه میگه میخواد مجوز بگیره،واسه مجوز گرفتن یا باید خانوم مانوم توش نباشه،یا اگر هست باید چادرش طوری باشه که بینیش فقط معلوم باشه!
اونجوری هم که دیگه نمی شد که؟!!!!
من هم قسمت موتور سواری رو گذاشته بودم چون خودم با موتور سواری خیلی حال کردم ولی راهکاری وساه هیجان انگیز تر کردنش نداشتم جز حرکت در بین کوچه پس کوچه ها و مدام تصادف کردن!
اره ولی شاید اگه دوستمون یه فیلمنامه رو بپسنده،بتونیم تیمی همونو دولپ کنیم نه؟! من داستان ها رو(شما و اون یکی دوستمون) خوندم خیلی خوشم اومد.....
آره ولی ما حاله اهی بنویسیم که نمیشه
باید چی کار کنیم ما باید بنویسیم یا نه سه تایی می نویسیم :دی
به به ، واقعا" لذت بردم .
یعنی میشه !؟
در ضمن همه جوره رو من و بر و بچه ها حساب کنید .
فردا میدم یکی از اینکاره ها ، یک مقدمه توپ واسه داستان بنویسه ، در مورد کارکتر اصلی هم طرح هائی داریم .
در مورد خیابان ها ، خرید ها ، دعوا کردن ها و چیزهای مخالف ، کلی طرح داریم .
سلام..
داستان هاتون خوبه ولی این داستان رو بخونید»:
.یک دمو نشون داده میشه که یک خوانواده داخل یک ماشین هستند و دارن برای گردش به یک شهری میرن و داخلش یک پسر بچه هست و یک نوزاد و پدر و مادر خوانواده و ناگهان وقتی که پشت ترافیک گیر کردند یک نفر میاد با اصلحه اونهارو تهدید میکنه و در همان حین پسر کوچیکی که توی ماشین بوده (حدود 12 سال داشته) بی هوش میشه و به کف ماشین میوفته ولی خوانواده اون از ماشین خارج میشن و دزد ماشین رو ورمیداره میبره و اما داخل ماشین اون پسرک از ترس بی هوش شده و افتاده و دزد به رئیسش زنگ میزنه و میگه مورد رو گرفتمش دارم میرم سمت گاراژ و رئیسش پشت تلفن از رنگ و مدل ماشین میپرسه و در حالی که اون دزد داشته جواب میداده یک دفعه اون پسرک به هوش میاد و از مادر و پدرش میپرسه که من کجام و اینجا کجاستو اینا که دزد پشت تلفن میگه مثل اینکه غیر ماشین یه همکارم داریم رئیس اون موقع رئیسش میگه باید قطع کنم نکنه میخوای ردمون رو بزنن و تلفن رو قطع میکنن و در حالی که پسرک خیلی ترسیده و زبونش بسته شده راننده ازش میپرسه چند سالته عمو؟ و پسرک جوابی نمیده و دوباره دزد میپرسه که اسمت چیه ... بچه کدوم محلی و در همین حال صفحه فید میشه و در قسمت های بعدش هم رئیس اصلی اون بچه رو مجبور به دست زدن به دزدی ماشین و چند مورد شکنجه و در آخر آدم کشی با چاقو و بعد هم با اصلحه که به صورت دمو همشون نشون داده میشن و در هر دمو سن پسرک یکم بالا رفته و در دموی آخر که پسرک قصه ما شده یک خلاف کار تمام عیار شخصیت اصلی و بالغ و بزرگ شده بازی ما نشون داده میشه که یک نفر رو با اصلحه میکشه و ماشینش رو میدزده و میبره پیش رئیسش و از جلو در گاراژ بازی شروع میشه و در آخر هم کم کم به سمت و سو های مختلفی که با آزادی عمل میشه اونهارو تغییر داد که به سمت آدم های خوب بریم و برای اونها کار کنیم و یا هم بیشتر به سمت خلاف بریم میریم البته این داستان هنوز کامل نشده و باید روی یک سری نکاتش کار کرد و واقعی ترش کرد
این توسط یکی از اعضای ساخت بازی نوشته شده.
در ضمن منتظر طرح های vahoa هم هستیم..
---------- Post added at 08:41 AM ---------- Previous post was at 08:39 AM ----------
شما با تمامی امکانات در نظر بگیر...نقل قول:
راستی اگه شما کارهای گرافیکیتون خوبه می تونیم از شما تو گروه کارهای گرافیکی بازی استفاده کنیم و مثلا برای کاور و عکس های لودیینگ و...
نه بابا از طرح های GTA استفاده کنید
ناسلامتی این یک GTA هست هاااا
برا منم کاری داشتی بگو
در خدمتم
اقای گل پی میگی ما که نفهمیدیم
سلام بسیار عالییییست
فقط اگه براتون ممکنه این مرکز خرید تیراژه تو اشرفی اصفهانی رو هم بذارید:31:
ماشینم آزرا داشته باشه:31:
تو داستان و تو مراحل هم یه دزدی از موزه سکه یا هر موزه دیگه تو تهران هم قرار بدید
بعد گشت ارشادم داشته باشه و بشه با RPG 7 بزنی به ونشون :31:
آها ایست بازرسی بسیج هم داشته باشه که مثلا وقتی از ایست بازرسی فرار کردی با موتو بیافتن دنبالت:27:
ساعت 12 شب به بعد هم جنایت ها بیشتر شه مثل دزدیو اینا.
بیشتر داستان رو تو بحث مشکلات الان تهران بسازید نریم مثلا باند مافیا ایتالیا رو بیاریم تو تهران :31:
همین داستان بچه 12 ساله خوبه اما باید به انتهاش اضافه کنید که این بعد از این همه قتل و غارت بلاخره حس میکنه ریشه اون ته یه جایه دیگست میخواد بگرده دنبال هویت اصلیش و خانوادش رو پیدا کنه که چون بعضیا نمیخوان این برگرده دست میزارن رو نقطه ضعفش خانوادش رو زود تر از این پیدا میکنن گروگان میگیرن و این باید برایه نجات خانوادش با همونایی که تا قبلا براش کار میکرده بجنگه . شد فیلم هندی-ایرانی:31:
اگر میخواین مجوز بگیره باید نقش پلیس رو خیلییی پر رنگ کنید نه مثل GTA san که پلیس خودش مفسد بود
مثلا باید نشون بدید که در آخر سر گروه همین رئیس اینا به دست پلیس کشته میشه و کلا تو از هم پاشیدن این باند پلیس نقش داشته باشه .
خلاصه باید یه جوری تب و تاب بدید به داستان
نه بابا از لحاض روان شناسی داستان پسر 12 ساله درست نیست
یک داستان دیگه مطرح کنید
یکم داستان هندیه. بچه برای این داستان مناسب نیست .
شخصیتو جوری معرفی کنین که بازی باز باهاش همزاد پنداری کنه مثلا چون 70 درصد بازی بازا بین 15 تا 22سالن (منظرم بیشترشونه) شخصیتو یه فرد تو همین سنا بزارین . داستانم یه جورایی به این صورت تغییر بدین:
یه پسر 18 ساله با خانوادش به مسافرت میرفتن که بین راه تو تهران بهشون یه سری دزد ماشین حمله میکنن و خانوادش کشته میشن و اون زخمی میشه و وقتی به هوش میاد متوجه میشه که چه اتفاقی افتاده و آتش انتقام وجودشو در بر میگیره و چون میبینه پلیس نمیتونه از اونا انتقام خانوادشو بگیره اونم تصمیم میگیره تا تبدیل به یه خلافکار بزرگ بشه و تمام کسایی که با اون و خانوادش این کارو کردن و نابود کنه (نکشه بلکه نابود کنه).
آره منم دقیقا این رو پیشنهاد میدم که البته اول بازی نباید کل داستان رو لو بده باید مثل GTA IV ما رو مشتاق کنه که چی خواهد شد
اگه این اتفاق توی بچگی براش میفتاد یکمی شبیه داستان ادیپ شهریار میشد
\\نقل قول:
منم کامل موافقم میگم حوادث تو ایران رو به بازی بکشیم مثل دزدی از موزه سکه :دی
این درزدی موتور 1000 یا 1800 :دی حتما باشه بدون پلاک باید باشن بعضی مجوز ندارن وقتی م یایی بیرون پلیس بیافته دنبالت و ازن مجوز بخواد :دی
خوب الان برای داستان چیکار کنیم
راستی وروودی برج میلاد من پول نمیدم اگر پول بخواد یه مشت بهش میزنم :ِ ِ::::::::::دی
منظورتونو نفهمیدم..نقل قول:
حتما این پیشنهاد ها و گشت ارشاد و بسیج و.. رو هم می ذاریم..نقل قول:
داستان رو دقیق نگرفتین...نقل قول:
ببین یه خانواده بودند که داشتند می رفتن یه جایی بعد پسرشون 12 ساله بود بعد اونا پدر و مادرشو از ماشین میارن بیرون و بچه رو می دزدن بعد بچه تو دمو بزرگ میشه می رسه به 17 یا 18 سالگی و بعد خلاف رو شروع می کنه..داستان رو دوباره بخونید متوجه می شید...
والا اینقدر داستان هست که ما نمی دونیم کدوم رو انتخاب کنیم ولی به نظر من همون داستان بچه 12 ساله که بزرگ میشه و .. رو بذاریم بعد یکی از بچه ها اخرش رو از ایده isbn استفاده کنیم..البته م تونیم داستان های مشهور هم استفاده کنیم و مثلا داستان رستم و سهراب یا داستان هوش سیاه یا...نقل قول:
---------- Post added at 11:09 AM ---------- Previous post was at 11:07 AM ----------
اره دزدی از بانک و موزه و دزدی ماشین های گرون قیمن و موتور هم زیاد می ذاریم ..نقل قول:
منم این ایده رو داشتم!( بچه ای که سر راهیه! حالا برا من!) رو یه خلافکار حرفه ای پیداش میکنه و مثل پسرش بزرگش میکنه و همه ی ترفند ها و چیزایی که یه خلاف کار باید بدونه رو بهش یاد میده!
دوستایی که میگن بچه خوب نیست،رفقا این داستان درباره ی بچه نیست! کاراکتر تو بازی مسلما یه ادم بالغ هستش! ولی این که بازیکن بدونه اول داستان چیه،(اینکه پسر یه خونواده دیگه بوده و اتفاقی تو این گروه و باند خلافکار سر در اورده!) باعث میشه داستان خیلی باز تر بشه!
یعنی میشه صد هزار تا مرحله براش ساخت!
مثلا اینکه جعفر(چون همه گفتن جعفر ما هم میگیم جعفر ولی مسلما این جعفر میشه اسمی که براش انتخاب شده!) در طول عملیات های مختلف،مثلا در طول یه دزدی از یه بانک،یه خانوم پیر رو به عنوان گروگان میگیره.....که با اون خانوم پیر متوجه میشه که اون مادرشه و بعد میبینه که عضو یه خونواده شریف بوده و تصمیم میگیره که بعد از 50 مرحله خلا کردن! در بازی،بیاد رئیسش رو و تمام همکار هاش رو بکشه و و اینجوری مراحل بسط پیدا میکنه!
به نظرم ایده ی این بچه خیلی خوب باشه!(نظر شخصی من!)