بیار باده که بنیاد عمر بر بادست .
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو...
Printable View
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست .
نا کرده گنه در این جهان کیست بگو...
ناکرده گنه در اين جهان کيست بگو...
آنکس که گنه نکرده و زيست بگو.
***
دیدم به خواب دوش که ماهی بر آمدی ...
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی.
ساقیا برخیز و درده جام را...
خاک بر سر کن غم ایام را
*
چیست دنیا پیله ای تاریک و تنگ
این شعر که تو نت بود...
چیست دنیا پیله ای تاریک و تنگ
ما چو کرمی در تنیدن بی درنگ
شعر بعدی رو شما بگذارید.
چون شنید ان مرغ کان طوطی چه کرد.....
چون شنید آن مرغ کان طوطی چه کرد
پس بلرزید ، اوفتاد و گشت سرد
*****
تا درخت دوستی کی بر دهد ...
حاليا رفتيم و بذري كاشتيم.
توصیف دهانت نتوان کرد به غنچه.......
هرگز نبود غنچه بدين تنگ دهانی
دل خاص تو و من تن تنها اینجا...
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
.
ای قوم به حج رفته کجایید؟کجایید؟....
معشوق همین جاست بیایید بیایید
جسمی دارم چو جان مجنون همه درد...
جانی دارم چو زلف لیلی همه تاب
وقت سحر استخيز اي طرفه پسر
پر باده لعل كن بلورين ساغر
ز خاک پاک تبریز است صائب ،مولد پاکم...
از آن با عشقباز شمس تبریزی سخن دارم
عاقبت حال جهان طور دگر خواهد شد ...
گفته بودم که بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
( چه ربطی داشت ؟!)
زبر و زیر یقین ، زیر و زبر خواهد شد ( ممنون که یادی از حضرت اخوان کردین:11:)
.
دوش چه خورده ای دلا ؟ راست بگو نهان مکن...
چون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکن
غم مخور ايام هجران رو به پايان مي رود ...
اين خماري از سر ما مي گساران مي رود
درد بر من ريز و درمانش مكن
زان که درد تو ز درمان خوشتر است
===
بر خانه دل اي جان اين كيست ايستاده؟
....
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاه زاده
من ز دل گيرم به عشق اندر قياس خويشتن ....
خیلی از این خوشم میاد ، از مرحوم قیصر امین پور :
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!
سلام دوست عزیز ،تو این تاپیک باید مصرع دوم پست قبلی رو پیدا کنی بعد یه مصرع دلخواه شما بنویسی که بقیه پیدا کنن و اونا همین طوری ادامه بدن ،اشعار ی قیصر رو میتونین تو تاپیک مخصوص قیصر امین پور پست کنین.نقل قول:
ادامه ی مسابقه: نوشته ی اصلی با Whansinnig
من ز دل گيرم به عشق اندر قياس خويشتن ....
گويا شعر مناسبي را انتخاب نكرده بودم عذرم را بپذيريد ، براي خارج نشدن تاپيك از مسير خود مي نويسم :
من ز دل گيرم به عشق اندر قياس خويشتن / او زمن گيرد قياس اين دل نابرد بار ( اميري معزي )
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------
بر ما رقم خطا پرستي همه هست ...
ناکامی و عشق و تنگدستی همه هست
===
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است : ...
با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا
در غصه مرا جمله جوانی بگذشت...
ایام به غم چنان که دانی بگذشت
.:|:.
مسلمانان مرا وقتی دلی بود...
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
=
=
=
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حديثم نکته هر محفلی بود
گیرم که به کام دوست باشی دو سه سال...
ناکام شوی به کام دشمن یک روز
***
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند؟
...
پنهان خوريد باده که تعزير ميکنند
.
.
.
گويند رمز عشق مگوييد و مشنويد
مشكل حكايتی است كه تقرير می كنند
آنم که جهان چو حلقه در مشت من است...
وین قوت حق ز پشتی پشت من است
***
نور گیتی فروز چشمه ی هور ...
زشت باشد به چشم موشک کور
سوره چشم خرابت حكم تحريم شراب
سفر تکوین نگاهت مژده اهل کتاب
غربت مپسندید که افتید به زندان...
بیرون ز وطن پا مگذارید که چاه است
بلاغت غم من انتشارخواهد يافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید
قصهی عاشقان خوش است بسی...
دراين درگه كه گه كه كه شود كه كه شود ناگه .......
مشو غره به فردايت
----------------------------------------------------------------
دل چوخالي شودازعشق به دوراندازش
سخن عشق دلكش است بسي
-
-
-
دل چو خالي شود از عشق به دور اندازش............
سخن عشق دلکش است بسی
.
بهر لقمه ، گشته لقمانی گرو...
وقت لقمانست ای لقمه برو
این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست...