میخوام برم تو آفتافه
نقش ایران فقط به سحر جعفر جوزانی میآد اما اکبر عبدی واقعا فوق العاده بازی میکنه
Printable View
میخوام برم تو آفتافه
نقش ایران فقط به سحر جعفر جوزانی میآد اما اکبر عبدی واقعا فوق العاده بازی میکنه
رضا قلی خان...:27:نقل قول:
صحنه جالبی بود از یک حقیقت،... ولی به اون شدتی که شما میگید نبود...:13:نقل قول:
بزرگسالی لیلی رو نشون نداده...(فک کنم)نقل قول:
نقش بزرگسالیه نادر (همونی که به داداشش میگفت کله گنده) = کامبیز دیرباز
نقش بزرگسالی بیژن = پارسا پیروزفر
یاعلی:10:
"در چشم باد" متعلق به کسانی است که به ایران عشق میورزند
بازیگر نقش میرزا حسن ایرانی در مجموعه تلویزیونی "در چشم باد" روایت جذاب از تاریخ معاصر را امتیاز مجموعه و آن را متعلق به کسانی دانست که به ایران زمین و تاریخ پرفراز و نشیبش عشق میورزند. سعید نیکپور درباره پذیرش نقش میرزا حسن ایرانی در مجموعه "در چشم باد" به خبرنگار مهر گفت: زندگی این شخصیت فراز و نشیب زیادی داشت و باید از دوره جوانی تا میانسالی و مرگ میرزا حسن ایرانی را بازی میکردم، مسلماً این مسئله برای هر بازیگری جذابیت دارد و دلنشین است. از سوی دیگر دوره سقوط قاجاریه تا سلسله پهلوی مملو از حوادث دراماتیک است و من هم علاقهای خاص به تاریخ معاصر دارم.
وی در ادامه افزود: میرزا حسن ایرانی فردی روشنفکر است که نمونه آن در تاریخ زیاد است. گرچه این شخصت در تاریخ به نام نیست، اما از سال 1300 تا 1357 افراد روشنفکری مثل او برای حکومت مردمی و برپایی عدالت زحمت زیاد کشیدند. در واقع ویژگیهای شخصیتی میرزا حسن ایرانی من را برای بازی در این پروژه ترغیب کرد.
این بازیگر درباره اینکه آیا توقفهای مکرر این پروژه شما را از نقش دور نمیکرد، توضیح داد: به هر حال "در چشم باد" جزو پروژههای سنگین تلویزیون بود و همیشه تولید پروژههای حرفهای با مشکلاتی همراه است. وقتی بازی در این مجموعه به من پیشنهاد شد، میدانستم با مشکلاتی همراه است.
نیکپور خاطرنشان ساخت: گرچه چهار سال در این پروژه حضور داشتم و در طول کار چند بار کار گروه متوقف شد، اما تاثیری در بازی من نداشت، چون در مواقع توقف به دفتر میرفتم و قسمتهایی که به صورت موقت تدوین میشد را میدیدم تا از حال و هوای کار فاصله نگیرم.
وی در ادامه افزود: البته بهتر بود که تولید این پروژه شش سال طول نکشد. وقتی تولید اثری شش سال طول میکشد که سالهای متمادی روی آنتن باشد، نه اینکه برای 40 قسمت شش سال زمان صرف شود. شش سال حتی برای یک مجموعه فاخر هم زمان زیادی است.
این بازیگر درباره اینکه تغییرعوامل از جمله طراح گریم و فیلمبردار تاثیری بر بازی شما نگذاشت، گفت: مسلماً وقتی عوامل بعد از مدتی از گروه جدا میشدند، متاثر میشدم. به خصوص وقتی که خانم نویدی طراح گریم از پروژه رفتند. در مجموع سعی کردم با فضا خودم را هماهنگ کنم. البته با ملحق شدن افراد جدید به گروه هم دوستانی پیدا میکردیم.
نیکپور درباره همکاری با جوزانی در مجموعه "در چشم باد" گفت: قبل از بازی در این مجموعه جوزانی را نمیشناختم. روزهای اول وقتی با افرادی کار کنید که تاکنون در کنارشان نبودید با دشواریهایی رو به رو است. علاوه بر آن در ابتدای کار باید شش ماه با گروه در ماسوله زندگی میکردیم، اما در مجموع آشنایی با یک گروه حرفهای تجربه خوبی بود. در حال حاضر جوزانی یکی از بهترین دوستان من است و برایش احترام زیادی قائل هستم.
وی اشاره کرد: جوزانی با تعصب و وسواس خاصی سکانسهای مجموعه "در چشم باد" را کارگردانی میکرد و تماشاگر واقعی تلویزیون هم متوجه این مسئله میشود. البته تماشاگران واقعی از دید من کسی است که دلی آثار را نگاه کند. به نظرم این تماشاگران توانستند با مجموعه "در چشم باد" ارتباط خوبی برقرار کنند. فردی که هر وقت بیکار میشود و تلویزیون را روشن میکند و برنامههایش را میبیند مخاطب واقعی نیست.
این بازیگر یادآور شد: در طول چهار سال بازیام در "در چشم باد" مرتب با جوزانی برای صحنههای مختلف تبادل نظر میکردیم و این مشورت فقط شامل شخصیت میرزا حسن ایرانی نمیشد، بلکه درباره شخصیتهای دیگر هم صحبت میکردیم. گرچه چهار سال به خاطر بازی در مجموعه "در چشم باد" در پروژه دیگری حضور نداشتم، اما پشیمان نیستم و تجربه ارزشمندی برایم بود و چیزی از دست ندادهام.
نیکپور در پایان افزود: در مجموع سعی کردم تمام تمرکزم را برای بازی در این پروژه بگذارم. مجموعه "در چشم باد" برای همه کسانی ساخته شده که به ایران عشق میورزند.
مجموعه تلویزیونی "در چشم باد" روزهای جمعه از شبکه یک روی آنتن میرود. این مجموعه قصه زندگی خانوادهای است که رویدادها و لحظات تلخ و شیرین زندگیشان از دوره قیام میرزا کوچک خان جنگلی تا فتح خرمشهر به تصویر کشیده میشود. قصه از زمانی آغاز میشود که میرزا کوچک خان در گیلان اعلام جمهوری میکند.
در این مجموعه پارسا پیروزفر، اکبر عبدی، کامبیز دیرباز، رضا شفیعی جم، محمدرضا هدایتی، سام درخشانی، سحر جعفری جوزانی، لاله اسکندری، جهانگیر الماسی، محمود پاکنیت، ماهچهره خلیلی، هادی کاظمی، شهرام قائدی، فرحناز منافی ظاهر و سعید راد بازی کردند.
کسی میدونه بزرگی لیلی رو نشون میده یا نه؟؟؟
این تکیه که اکبر عبدی میرقصید رو کسی نداره؟
من بیشتر با اون صحنه ای که پسر زیر باران توی شهر قدم میزد ، حال کردم :دی تو بعضی جاها هم مثله اون ماجرای رقص و مشروب هم که کف کرده بودم! گفتم بعیده از ایران !! :دی
من تو روزنامه خوندم نقش بزرگسالی لیلی رو یه هنرپیشه تاجیک بازی میکنه که البته نمیدونم از کجای داستان قراره دوباره این کاراکتر وارد ماجراها بشه:23:نقل قول:
خیلی حیف شد:31:؛ من نتونستم صحنه رقص ایرانو ببینم:41:؛ حالا چه سبکی میرقصید؟:27:نقل قول:
بهتر بود اسمشو به جای ایران میذاشتن خارج:21:
نه بابا نمیرقصید که! رفت برقصه با علا حضرت بعدشم بره....نقل قول:
حالا چه سبکی میرقصید؟
ببینید اول داستان از اینجا شروع شد که بیژن داره به یه جا میره و میگه مواظبش باشید اگه یادتون باشه احتمالا لیلی به داستان اضافه میشه و با بیژن ازدواج میکنه
اما حیف ایران که با بیژن ازدواج نکرد این جور زنها لیاقت میخواد که بیژن نداشت
مرگ بر اندیشه ضد فمنیستی که فقط مردها باید زنها رو انتخاب کنند.
پايان تدوين 34 قسمت از سريال «در چشم باد»
جعفري جوزاني: قسمتها را هفتگي به پخش ميرسانيم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تدوين 34 قسمت از مجموعه تلويزيوني «در چشم باد» به پايان رسيد و اين قسمتها در مرحله ميكس صدا قرار دارند.
مسعود جعفري جوزاني ـ كارگردان اين سريال كه اين روزها پس از بازگشت از سفر آمريكا و به پايان رساندن صحنههاي مربوط به اين كشور، مشغول تدوين سريال «در چشم باد» است ـ، در گفتوگويي با خبرنگار سرويس تلويزيون ايسنا شركت و خبر بالا را اعلام كرد.
او در عين حال به بيان اين مطلب پرداخت كه اين 34 قسمت به تلويزيون تحويل داده نشده است و در حقيقت آنها به صورت هفتگي هر قسمت از سريال «در چشم باد» را به پخش ميرسانند.
به گزارش ايسنا، پخش سريال «در چشم باد» از اواسط تير ماه امسال آغاز شد و اين سريال هم اينك روزهاي جمعه ساعت 22 از شبكه اول پخش ميشود. «در چشم باد» توسط عباس اكبري و مسعود جعفري جوزاني در گروه حماسه و دفاع شبكه اول تهيه شده و تاكنون 15 قسمت از اين سريال به روي آنتن رفته است.
اين سريال به کارگرداني مسعود جعفري جوزاني و با بازي پارسا پيروز فر، کامبيز ديرباز و محمود پاک نيت، قصه زندگي خانوادهاي است که رويدادها و لحظات تلخ و شيرين زندگيشان از دوره قيام ميرزاکوچک خانجنگلي تا فتح خرمشهر در آن به تصوير کشيده ميشود. قصه از زماني آغاز ميشود که ميرزا کوچکخان جنگلي، در گيلان اعلام جمهوري ميکند و با اين اقدام دوران پر حادثه تاريخ معاصر ايران آغاز ميشود. پدر خانواده معروف به «ايراني» از ياران ميرزا کوچک خان جنگلي است و پس از کشته شدن ميرزا، ايراني همراه خانوادهاش به تهران کوچ ميکند و با داير کردن يک چاپخانه فعاليتهاي سياسياش را پي ميگيرد.
================================================== ==================
جوزانی بعد از حاتمی بهترین مجموعهساز تاریخ معاصر است
طراح صحنه و لباس مجموعه تلویزیونی "در چشم باد" تجربه جوزانی در کارگردانی این پروژه را همتراز با کارگردانی زنده یاد علی حاتمی دانست. مجید میرفخرایی درباره طراحی صحنه و لباس مجموعه "در چشم باد" به خبرنگار مهر گفت: من به طراحی کارهای تاریخ معاصر علاقمندم. مجموعه "در چشم باد" هم قرار بود چند دوره مختلف از زمان معاصر همچون سال 1300، دوره میرزا کوچک خان، سال 1320 جنگ جهانی دوم و دفاع مقدس را به تصویر بکشد. بنابراین برای من هم فرصت خوبی بود که خود را محک بزنم، چرا که کلکسیونی از زمانهای مختلف را باید طراحی میکردم.
وی در ادامه افزود: از سوی دیگر فیلمنامه برایم جذابیت زیادی داشت و بعد از آنکه کارگردانی این پروژه هم به او سپرده شد ترغیب شدم طراحی این مجموعه را بپذیرم. گرچه زمان فیلمبرداری طولانی شد، اما هرگز خسته نشدم و کار برایم لذتبخش بود.
طراح صحنه و لباس "در چشم باد" اشاره کرد: من با زندهیاد علی حاتمی کار کرده بودم. حاتمی در کارش خیلی دقیق بود و با وسواس زیادی کار را انجام میداد. جوزانی هم مثل او با دقت کار میکند و به راحتی از ضبط یک پلان نمیگذرد و فضاسازیها برایش اهمیت دارد.
میرفخرایی یادآور شد: به نظرم جوزانی با ساخت مجموعه "در چشم باد" نشان داد که بعد از حاتمی بهترین مجموعهساز تاریخ معاصر است. البته تاکنون کارهای زیادی درباره تاریخ معاصر ساخته شده، اما به دلیل نبود شناخت کافی آثار خیلی موفق مثل "هزاردستان" نداشتهایم.
وی درباره اینکه آیا توقفهای مکرر "در چشم باد" شما را از فضای کار دور نکرد، توضیح داد: گرچه فیلمبرداری متوقف میشد، اما ساخت دکورها ادامه داشت. از سوی دیگر ارتباط من در طول کار با مسعود جوزانی تنگاتنگ بوده و هرگز قطع نشد تا حس و حال کار از بین برود.
طراح صحنه و لباس مجموعه "در چشم باد" درباره دشواری تولیدات تاریخ معاصر گفت: به هر حال تولید کارهای معاصر نسبت به کارهایی درباره تاریخ گذشته مشکلتر است، چون در آلبوم عکسهای خانوادگی درباره فضای آن زمان مواردی را میتوان مشاهده کرد. بنابراین نمیتوانید چیزی را پنهان کنید. من در مجموعه "در چشم باد" سعی کردم به مستندات تا جایی که میتوانم وفادار باشم.
میرفخرایی درباره اینکه خودش به عنوان مخاطب مجموعه "در چشم باد" را چه طور ارزیابی میکند، توضیح داد: من برای ادامه کار همراه گروه در آمریکا بودم و تازه به ایران برگشتهام. فقط یک قسمت از این مجموعه را موفق شدم ببینم. من تا به حال کارهای تاریخ معاصر زیاد کار کردم، اما "در چشم باد" برایم تجربه دیگری بود و خیلی لذت بردم.
وی درباره طراحی بخشهایی از این مجموعه که در آمریکا انجام شده، توضیح داد: بخشی از اتفاقات زندگی بیژن در یکی از دانشکدههای لسآنجلس میگذشت، به همین دلیل برای ادامه کار راهی آنجا شدیم و در یکی از استودیوهای هالیوود ماکت هواپیما را بازسازی کردیم. در آنجا با یک گروه آمریکایی کار میکردم. سرعت بالا بود و کار با افراد حرفهای برایم واقعاً تجربه جدیدی بود.
این طراح صحنه و لباس در پایان افزود: ما باید صنعت سینما را جدی بگیریم، همان طور که در هالیوود جدی گرفته میشود و تنها یک دوربین دست نگیریم و ضبط کنیم، بلکه تلاش کنیم تا حرفهای کار کنیم.
اینجا بیژن افتاده زندون؟ دستش دسبند زده شده!؟:18:نقل قول:
سریال تاریخی خوبیه منکه از دیدنش لذت میبرم . واقعا انسان با دیدن اینجور سریالهای تاریخی اخلاق عمومی اجتماع دستش میاد و رفتار امروز ملت رو هم در بعضی مسایل میتونه حدس بزنه . تاریخ همیشه اموزندست .
در مورد عکس بالا این دست بند که از دستش داره میافته دستبندهای زندانیهای قدیم اینقدر کشکی بوده .
این دختره ایران میخواد با اون یارو که باش رقصید ازدواج کنه؟؟؟
فعلا نامزد کرده!!:31:نقل قول:
تو جایی که تو کافه فردوس ایران داشت از بیژن خداحافظی میکرد، بیژن یه لحظه چشمش افتاد به دست راست ایران دید رینگ فینگرش!:27: حلقه داره... اصلا تو عکس زیر معلومه دیگه...ببین:
یکم تاریخ بخونید
اون که ایران رو مخشو زد علیرضا پسر سوم و مورد علاقه رضا شاه بود
مگه ندیدید بهش میگفتن شاپور علبرضا
علیرضا در سال 41 البته سالشو دقیق نمی دونم
در یه سانحه هوایی کشته شد
اون موقع ولیعهد محمد رضا شاه بود
اما تابلو بود تو چشم های سحر جعفری جوزانی اسپرس زده بودن اشکش قطع نمی شد
يك منتقد ضمن تمجيد از سريال تاريخي «در چشم باد» گفت: متن اين مجموعه مانند بسياري از سريالهاي ايراني خيلي فشرده نيست و بسياري از سكانسهاي اين مجموعه، كـشدار است.
شهرام جعفرينژاد در گفتوگو با خبرنگار سرويس تلويزيون خبرگزاري دانشجويان ايران، افزود: به علت بودجه صرف شده و سختيهاي توليد «در چشم باد»، گروه سازنده يا مسؤولان سيما مايل نيستند كه اين سريال در 20، 30 قسمت به پايان برسد؛ اين درحاليست كه اين مجموعه، ميتوانست اثري بسيار عالي در 26 قسمت باشد و خيلي از سكانسهاي آن در مرحلهي تدوين كوتاهتر شود.
صاحبامتياز و مديرمسؤول مجله «صنعت سينما» با اشاره به كارگرداني «در چشم باد» تأكيد كرد: يكي از امتيازات «در چشم باد» ميزانسنهاي كارگرداني آن است؛ علاوه بر آن مسعود جعفري جوزاني با وجود تعدد شخصيتهاي سريال و تنوع سبك نقشآفرينان آن، توانسته بازي آنان را يكدست كند.
او اضافه كرد: برخلاف بسياري از سريالهاي تاريخي و پرهزينه سيما كه كارگرداني در مقايسه با جلوههاي ويژه و صحنهپردازي چندان به چشم نميآيد و كارگردان در حد تكنسيني عمل ميكند كه صحنهها را رفع و رجوع ميكند، جعفري جوزاني عملكرد خيلي خوبي در «در چشم باد» داشته است.
جعفرينژاد با اشاره به بازيگري، جلوههاي ويژه و صحنهپردازي «در چشم باد» گفت: بازيهاي بازيگران اين سريال، حرفهيي و صحنهپردازي آن در حد مطلوبي است؛ البته خيلي از عناصر با جلوههاي ويژه رايانهيي به صحنهها اضافه شده كه بسيارخوب و باورپذير است. در واقع «در چشم باد» يكي از مجموعههاي ماندگار سيماست.
او دربارهي ميزان رعايت شدن مرز آرايش و گريم در چهرهپردازي بازيگران اين سريال تأكيد كرد: سازندگان «در چشم باد» به خوبي اين مرز را رعايت و متناسب با شخصيتها چهرهپردازي كردهاند. به عنوان نمونه نزديك بودن گريم نقش ايران (با بازي سحر جعفري جوزاني) به مرز آرايش به علت فرنگي مآب بودن اوست البته غليظ تر شدن چهره پردازي دختري سنتي مانند فخرالسادات (با بازي لاله اسكندري) در قسمتهاي اخير از نزديك بودن زمان عروسي نشات ميگيرد.
اين منتقد اضافه كرد: مهم است كه چهرهپردازي به باورپذيركردن شخصيت كمك كند، بنابراين هر گونهي پررنگي را نميتوان آرايش غليظ تلقي كرد.
او در ادامه با بيان اينكه «در چشم باد» مانند «هزار دستان» به مردم كوچه و بازار و آيينهاي سنتي پرداخته است، گفت: برخلاف بسياري از سريالهاي تاريخي ايراني، اتفاقات «در چشم باد» در كاخها، دربارها و طبقات بالا نميگذرد و اين سريال به خوبي فرهنگ عاميانه و اوضاع اجتماعي دوران پهلوي را به تصوير كشيده است.
جعفرينژاد در پايان دربارهي عملكرد جوزاني در انتخاب عناصر فرهنگ عاميانه به منظور به تصويركشيدن براي مخاطب ميليوني سيما گفت: نحوه اين گزينش مهم است؛ اما در هيچكدام از آيينهاي به تصوير درآمده در اين سريال تاكنون خطايي صورت نگرفته و واقعيتها بيان شده است. درواقع «در چشم باد»وقايع تاريخي و فرهنگ عاميانه را به خوبي در آميخته است.
يك منتقد گفت: فضاسازي، بازيگري و امور فني و اجرايي «در چشم باد» خوب است، اما مشكل اصلي آن ريتم كند داستاني فيلمنامه است.
شاهين امين در گفتوگو با خبرنگار سرويس تلويزيون خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) افزود: دراين سريال بيش از اندازه بر برخي از جزييات تمركز شده است؛ بهگونهاي كه برخي ديالوگها و سكانسها مانند مهمانيها بسيار طولاني هستند؛ در صورتي كه چنين صحنههايي ميتوانست خيلي كوتاهتر باشد.
او تاكيد كرد: مشكل فقط تدوين نيست، بلكه ريتم طولاني داستان است كه بهطور موجز در فيلمنامه گنجانده نشده است، اما اگر اينگونه عمل ميشد احتمالا هم ساخت «در چشم باد» با سرعت بيشتري به اتمام ميرسيد هم سريال ريتم جذابتري پيدا ميكرد؛ چون در برخي قسمتها اتفاقات خيلي كمي رخ ميدهد بهگونهاي كه اگر بيننده يك قسمت در ميان سريال را ببيند «چيزي را از دست نميدهد»
سردبير ماهنامهي «سينماي پويا» با اشاره به سريال ماندگار «روزگار قريب» ساخته كيانوش عياري و مقايسه آن با سريال «در چشم باد» اظهار كرد: اين سريال- كه نمونهي بسيار موفقي بود- با هزينهي بسيار كمتري نسبت به «در چشم باد» ساخته شد و موضوع محوري آن جذابيت دراماتيك چنداني نداشت، اما در هر قسمت از اين سريال اتفاقاتي رخ ميداد بهگونهاي كه بييننده به ديدن قسمتهاي بعدي تشويق ميشد، اما ريتم كند «در چشم باد» -با وجود زحمتهاي زيادي كه براي آن كشيده شده است- به سريال ضربهي اساسي زده و باعث ايجاد فاصله بين مخاطب و اثر شده است.
امين درادامه با اشاره به ساختههاي پيشين مسعود جعفري جوزاني - نويسنده و كارگردان «در چشم باد»- گفت: در كارنامهي كاري جعفري جوزاني فيلم «شير سنگي» وجود دارد كه يكي از بهترين آثار سينماييهاي ايراني است. اگرچه فيلمهاي بعدي او موفقيت «شيرسنگي» را تكرار نكردند، اما جوزاني با ساخت همين چند فيلم نشان داد كه كارگردان توانايي است.
او اضافه كرد: جوزاني چند سال درگير ساخت «در چشم باد» بود و به همراه همكارانش بسيار براي توليد آن زحمت كشيد و سريال را با دقت فراوان ساخت و از بازيگران خوبي در كنار فضاسازي مناسب استفاده كرد. «در چشم باد» سريال قابل قبولي است كه سطحش خيلي بالاتر از سريالهاي سيماست با اين حال انتظار بيشتري از آن ميرود.
سردبير ماهنامهي «سينماي پويا» دربارهي پخش «در چشم باد» پيش از «افسانهي جومونگ» در مقطعي و تفاوت فاحش ريتم اين دو سريال با وجود بالاتر بودن ارزش هنري اين سريال ايراني گفت: «مسوولان سيما بايد شرمنده باشند كه سريالهاي بنجل كرهيي و ترك را ميخرند، بازيگران آن را چهره ميكنند اما در ساخت سريالهاي ايراني درست فكر نميكنند؛ البته فكركردن به معناي پول خرجكردن نيست، بلكه برنامهريزي و مديريت درست است»، البته باعث افتخار تلويزيون ايران است كه كيانوش عياري و مسعود جعفري جوزاني براي آن سريال ميسازند.
او با اشاره به عملكرد تلويزيون در زمينهي ارتقا يا كاهش سطح سليقهي مخاطب اظهار كرد: سيما روزبهروز سطح سليقهي مخاطب را پايينتر ميآورد؛ البته «در چشم باد» سريال آبرومند تلويزيون است. اين درحاليست كه سيما مجموعههاي مشابه و بنجل زيادي را در طول سال توليد و پخش ميكند كه سازندگان برخي از آنها با مخلوط كردن داستان دو سريال قبلي، مجموعهي ديگري را ميسازند و تنها خاصيت آنها مشغولكردن يك عده ازعوامل است. مسؤولان سيما بينندگان را چه فرض ميكنند كه اينگونه به شعور آنان توهين ميكنند؟ جالب اينجاست كه با پايان هريك از سريالهاي نخ نما شده، نقد 1، 5، 6، 7 براي آن برگزار ميكنند.
اين منتقد با بيان اينكه نحوهي پخش سريالها برجذب مخاطب تاثير دارد، تاكيد كرد: زماني كه مجموعهاي هر روز روي آنتن ميرود، بخش عمدهاي از مردم آن را ميبينند، البته استقبال زياد مخاطبان از يك سريال معيار بالابودن كيفيت آن نيست. سريالهايي مانند «افسانهي جومونگ» معيارهايي دارد كه باعث جذب مخاطب ميشود كه شامل نوع قصه، روابط شخصيتها و ريتم ميشود. ما نيز ميتوانيم از آنها استفاده كنيم،البته اكنون سريال تركي از روي آنتن سيما ميرود كه توليدات مراكز استانها از آن بسيار بهتر است.
او تاكيد كرد: استقبال از سريالهايي مانند «افسانهي جومونگ» نبايد به چماقي بر سر ديگر سريالها تبديل شود. مجموعهي «در چشم باد» اگرچه ضعفهايي دارد، اما ارزش ديدن دارد چون زحمات كشيده شده براي آن به چشم ميآيد.
امين در پايان پيشنهاد داد كه توليدات موفق سيما پس از مدتي دوباره پخش شوند.
بله دقیقا!نقل قول:
البته من شنیدم که جریان مرگ علیرضا، توسط رژیم شاهنشاهی برنامه ریزی شده بود تا علیرضا در یک سانحه بمیرد... البته میگم شنیدم...(شنیدن کی بود مانند دیدن..!):27:
چه جالب !
چه شباهتی هم داشت این علیرضا
بیچاره ایران
زرشک...
آخرش این دختره دهاتی میاد تو سریال...:2:
منظورم همبازیه بیژنه...
چندش...
در ضمن داشتنه ایران لیاقت می خواد که آقا بیژن نداره...:31:
کاملا درسته من حاضرم سر نداشتم ایران دوستم بود چه برسه به زنمنقل قول:
معرفت در گرانیست به هر کس ندهندش ---------------- پر طاووس قشنگ است به کرکس ندهندش
ای روزگار
دیشب صحنه خداحافظی ایران با بیژن کمی غم انگیز از آب در اومده بود؛ تاریکی شب و نگاه مردد ایران که تاثیر گذارتر از نگاه متعجب بیژن بود، در مجموع انتظار داشتم پارسا پیروزفر تو این یکی نقشش حداقل احساسات بیشتری به خرج بده تا کمی از نقشای قبلیش فاصله گرفته باشه، اما باز هم اینطور نشد.
برای اولین بار در ایران
یک فیلم بدون غرض داره واقعیتها رو بیان میکنه و من از این موضوع واقعا خوشحالم
اونجایی که پدر ایران اومد در خونه بیژن و به خاطر بی توجهیه بیژن نسبت به خواستش (رفتن با ایران) تحقیر شد خیلی غم انگیز بود...:41:
ایران هم واقعاً گناه داشت...:41:
نقل قول:حالا شما اینقدر حرص نخور!!!:27::46:نقل قول:
راستی این سریال به پیری بیژن و جنگ ایران و عراق هم میرسه؟؟:13:
یاعلی
همونطور که همه منتقد ها گفتن بنظر من هم سریال خوبیه ولی تنها مشکلش اینه که یکم بیش از حد کش داده میشه و اصلا هیجانی تو فیلم وجود نداره. یه مشکل دیگه هم بنظرم وجود بازیگرهایی با سبک کار متفاوت ـه که یکم تو ذوق میزنه. مثل رضا شفیعی جم و خود بیژن (پارسا پیروزفر) به طوری که اصلا با هم جور درنمیان.
متاسفانه من اولین قسمت از سریال رو که دیدم انتظار یه سریال خیلی خوب و باحال رو داشتم ولی هرچی از سریال میگذره هیجانم نسبت بهش کم میشه.
نکته ی دیگه ای هم که تو سریال اصلا بهش توجه نشده پایان قسمت ها هست که اصلا بموقع و بجا نیست و کاملا بدون هیجان ـه بطوری که طرف هیچ علاقه ی شدیدی نسبت به دیدن قسمت بعدی سریال و ادامه داستان نداره.
موفق باشید...
نه دیگه بعضی جاهاش واقعا بدون غرضم نیست دیگه انقدر کشک نبوده که خبرای بین مهمی رو بوسیله یدالله سرایدار رضاخان به شاه مملکت بدن یا از این نکات که تو فیلمهای دوران معاصر فقط می خوان سلسله پهلوی رو خراب کنننقل قول:
بازم این سریال نسبت به سریال های هم گیشش و هم شکلش خیلی بهتره
البته با اینی که میگی که غرض ورزی توش هست، موافقم ولی حقیقتا همانطور که تو تاریخ داریم، حکومت پهلوی با زر و زور و با دروغ و ریا، سلسله قاجار و آخرین شاهش که احمد شاه بود را کنار زد و با خواست مردم، حکومت تشکیل نداد و رضاشاه حقیقتا شاه خوب و اصلحی نبود...نقل قول:
تو فیلمهای دوران معاصر فقط می خوان سلسله پهلوی رو خراب کنن
يكي از بهترين سريال هاي ايراني هستش من تا الان ديدم تبريك به سازندگانش
این قسمتش بر خلاف قسمت قبلش واقعا قشنگ بود... به خصوص صحنه مرگ اسد...
راستی دقت کردید چقدر تابلو صحنه قلیون کشیدن مادر و مادر زن اسد رو تو این قسمت سانسور کردن...
راستی انتهای تیتراژ پایانی سریال زده بود «با تشکر از همکاری صمیمانه مهران مدیری»! جالبه....!
خداوگیلی این قسمتش خیلی ردیف بود بالاخره بعد از مدت ها یکم تو سریال ها سر کیسه رو شل کردن
آره... خدارشکر در این آشفته بازار سریالهایی که با دو تا هنر پیشه خوشگل و جوون سعی دارن بیننده جذب کنن، این واقعا شاهکار محسوب میشه ...نقل قول:
يكي از بهترين سريال هاي ايراني هستش من تا الان ديدم تبريك به سازندگانش
اگرچه به دلایلی نتونستم تمام قسمتها را دنبال کنم، ولی در قسمتهایی که دنیال کردم یه چیزی کمی برام آزار دهنده بود، آن هم کش دادن مسائل و جزئیات... البته فکر میکنم هدفی پشتش هست که به عنوان یک بیننده ی عادی تلویزیون و سریال، خوب سر در نمیارم...
درسته جلوه های ویژه نسبت به سریالای دیگه بهتر بود و یه پیشرفت به حساب میاد ولی ضعفها و تابلوبازی های زیادی داشت از جمله:
بمبها که چندبرابر اندازه واقعیشون به نظر میومدن، و جالب این بودکه بصورت عمودی هم پایین میومدن و باز از همه جالبتر که اندازه بمب تو نماهای نزدیک و دور یه اندازه بود و موج انفجارشون به اندازه یه نارنجک بود
ارتفاع پرواز هم خیلی پایین بود طوری که اگه از اون فاصله بمبی رها بشه خود هواپیما هم باهاش منفجر میشه
بعضی صحنه های انفجار هم که چند بار تکرار شدن
راستی یه چیزم یادم رفت بگم:
تو صحنه شروع بمباران یکی از هواپیماها به سبک بالگردهای کبرا یه راکت شلیک کرد:31:
در ضمن آخه همچین هواپیماهای سبکی چطور این همه بمب حمل میکردن بیشتر مسلسل خور بودن تا بمب افکن
هواپیماهای بمب افکن قدیمی جنگ دوم جهانی که من چند تا فیلم آرشیوی از همین تلویزیون ازشون دیدم خیلی بزرگتر بودن و اونم یکی یکی بمب نمی ریختن و یه دوجین بمب رو یه شهر میریختن و با خاک یکسان میکردن و بعد خداحافظ
عجب گیری دادما:21:
احسنت خوب گفتی...نقل قول:
ضمنا من حس می کنم کلا مسعود جعفری جوزانی برای تاکید روی بخش هایی از فیلمنامه، کیفیت سکانس ها رو افزایش نمیده، بلکه زمانشون رو طولانی میکنه... مثلا همین صحنه حمله روس ها تقریبا یک سوم قسمت قبل رو به خودش اختصاص داده یا اون قسمت های اول حمله انگلیسی ها و عواملشون به حزب جنگل تو شمال و زد و خوردشون زمان بسیاری از اون قسمت رو گرفته بود...
راستی دقت کردید یکی از تهیه کننده گان حبیب اله کاسه سازه (تهیه کننده اخراجی ها):21:
فرانک مجیدی: لیلا، ۵ یا ۶ سال داشت که مادرش به او کاسهای آرد برنج میدهد که به خانهی خالهاش ببرد. با کلی سفارش مراقبت و سریع بازگشتن. بعد از نیم ساعت گذر از جادههای جنگلی با عبور تک و توک مردان همسایه و گاریهایشان، وقتی جاده خلوت بود، لیلا صدای پای چندین اسب میشنود. سواری که گویا رئیس جمع است صدایش میزند و میگوید: «دختر جان! تی اَمْرَ آب بَوَرْدِه دَری؟ من و می رفیقانَه تشنه ایسَه!» (یعنی همراهت آب داری؟ من و رفقایم تشنهایم!) لیلا فکر کرد آدمهای بدی نمیتوانند باشند، گفت در مسجد منتظر بمانند تا برایشان آب بیاورد. دواندوان به خانه برگشت. به پدرش گفت چند مرد تشنه دیده که غریبهاند، ریش و موی انبوه دارند، تفنگ دارند و قطار فشنگی به دور کمر بستهاند! پدر فهمید که میرزاست، با عجله در خانهی همسایهها رفت و به زنش گفت غذایی آماده کند و در سینی بگذارد تا به مسجد ببرد. به مسجد که رسیدند میرزا و مردانش به نماز ایستادهبودند. روستاییها نشستند. نماز میرزا که تمام شد، پدر لیلا غذا و آب را جلوی میرزا گذاشت و گفت میرزا! نصیحتی… حرفی برای ما نداری؟ میرزا ساکت ماند، لحظاتی بعد خواند: «مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/ یادم از کشتهی خویش آمد و هنگام درو/ گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید/ گفت با اینهمه از سابقه نومید مشو…» پدر لیلا میگفت به اینجا که رسید چشمهای میرزا خیس شد، دیگر چیزی نگفت. لقمهای خورد و آب را با سلام به لب تشنهی حسین نوشید و با مردانش رفت. میرزا، دیگر برنگشت. هرگز.
این، معنای میرزا کوچک خان است برای کسی که راز جنگلهای شمال را میداند، شاید مانند معنایی که ستار خان و باقر خان برای یک آذربایجانی دارند یا معنایی که رئیسعلی دلواری برای یک بوشهری میدهد. مقدمه طولانی شد، چون آغاز داستان «در چشم باد» مرا به یاد این داستان قدیمی میاندازد. چون بخش کودکی «بیژن ایرانی» دیگر تمام شده و برای این سریال، شایسته است که نوشت و خوب هم نوشت. چون میتواند در زمرهی بهترین سریالهای ۳۰ سال اخیر، در کنار هزاردستان، سر به داران و روزگار دکتر قریب قرارش داد. گیرم که در زمان و زمانهای نامناسب پخشش شروع شد ولی باید پذیرفت، راز ۱۱ سالهی «مسعود جعفری جوزانی» بسیار ارزشمند است.
آنها که بیننده بودهاند، میدانند داستان از چه قرار است. بیژن و نادر، فرزندان خردسال حسن آقا هستند که با دوست تاجیک خود، آقا حسام، در خدمت میرزاست. بیژن عاشق لیلی، دختر آقا حسام، است که در همسایگیشان زندگی میکندو عموی بیژن و نادر، عباس، عاشق رعناست و در تدارک خانه برای ازدواجشان. در روز عروسی، خبر میرسد اوضاع بر میرزا تنگ آمده و داماد و حسن آقا و آقا حسام به جنگ میشتابند. حسن آقا و آقا حسام موفق به فرار میشوند اما عمو عباس به طرز تراژیکی اعدام میشود و میرزا را سر میبرند. حسن آقا و دوستش با عجله به تهران میروند و در راه، پسر کوچک حسن آقا، اسد، متولد میشود. در تهران، آقا حسام به عنوان همرزم میرزا شناسایی میشود و با تحمل زندان و شکنجه بالاخره با نقشهی دوستانش فرار میکند و به شوروی باز میگردد.
این بخش اول سریالی است که قرار است تمام حوادث تاریخی از میرزا کوچک تا آزادسازی خرمشهر را در بر بگیرد. بالاخره، جمعهشبهای شبکهی یک صاحب سریالی شد که بشود به دیدنش سر بلند کرد! جعفری جوزانی، این سریال را وصیتنامهی خود میداند و با جزئیاتی ظریف و پر از نور و رنگ آن را به قالب تصویر در آوردهاست. گویا قرار است از روی این سریال، سه فیلم سینمایی به نمایش درآیند. جعفری جوزانی جزو معدود کسانی است که از به تصویر کشیدن عشق و رنگ و خون نمیهراسد. دیالوگهای عاشقانهی زیبا، تصویربرداری استادانه، بازیهای طبیعی و خوب و داستانی پرکشش برگهای برندهی این سریالاند. تیم بزرگی از بازیگران سرشناس، بر اعتبار این سریال میافزاید. البته باید بر حضور پرمعنای «استاد حسین علیزاده» نیز تاکید کرد. برای عاشقان موسیقی اصیل، این نام پر از حضور و خاطره است و خود قبول آهنگسازی سریال از سوی ایشان، وزنهای برای این سریال به شمار میرود.
جعفری جوزانی کارگردان تحصیلکردهای است، میداند که چطور باید از پس کار برآید. آن سکانس بهیاد ماندنی گیر افتادن دلیجان در برفهای استخوانسوز منجیل در محاصرهی گرگها را به یاد دارید؟ درست مثل یک مستند بود! دیگر بازی و کارگردانی دیده نمیشد و بیننده همراه تقلای حسن آقا برای خلاصی خانوادهش از سرما میشد. دیالوگنویسی جوزانی بسیار عالی از آب در آمده. به باورم در سریالهای تلویزیونی، تنها جزو یکی دو نفری است که دیالوگ را میشناسد. مثل بعضی ادای ادبیاتدانی در نمیآورد که «هر آینه (؟؟؟!!!) پدر او را بر ما ترجیح میدهد» یا «وقتی من و دستام ۶ سالمون بود (!!!)». نماهای بیهودهی بسته از چشم و ابروی بازیگرانش نمیگیرد و داستانش را به بهترین شکل روایت میکند. یکی از حسنهای کار جوزانی، روایت درست تاریخی سریال است. او به خود اجازه نمیدهد حقایق را آنجوری که بعضی دوست دارند روایت کند، و چنان نیز روایتگر ماجرا نیست که احساس کنیم بازیگران از ۶۰ سال بعد آمدهاند و انگار ۵تایی هم عصا قورت دادهباشند و کتابهای «خسرو معتضد» را برای بینندگان بیچاره روخوانی کنند! حقیقت آن است که آنچه –به روایت اسامی تیتراژ- خانوادهی جوزانی خلق کردهاند، بازگشتی به سالهای آغازین ۱۳۰۰ است. جوزانی به زیبایی عشق را در میان خون و گلوله روایت میکند و استفادهی زیبایی از ادبیات، مثلها و شعرهای فولکوریک میبرد.
حالا دورهی دوم زندگی بیژن شروع شده با بازی زیبای پارسا پیروزفر. اگر تا حال مشتری سریال نبودهاید، پیگیری از این به بعد آن را به شما توصیه میکنم. باید از آقای کارگردان تشکر ویژهای بکنم. بعد از مرحوم علی حاتمی، من دیگر برای هیچ کاری ایرانی اشک نریختهبودم. سریالهای زیادی دربارهی میرزا دیدهبودم، ولی هیچکدام به آن اندازه که در عروسی یکی از همسنگرها به حسن آقا میگوید :رشت سقوط کرد، و صحنهای که قزاقهای رقصان سرش را در بازار میگرداندند رویم اثر نگذاشت، آن سکانس اعدام عباس، پیرمرد بسته به تیر چوبی که میگوید یا حسین، رعنا که به سمت عباس میرود، قزاق که با قنداق به پیشانیش میکوبد و عباس که ضجه میزند:«نزنش سگمذهب!»، پدربزرگ که روبروی عباس تیر خورد و تیرها که روی سینهی عباس مینشیند… دیدار آقا حسام با زن و فرزندش در زندان، حسام زندانی سیاسی است، لیلی پدرش را اینقدر خونین و شکسته است نمیشناسد… خداحافظی بیژن و لیلی، بیژن که میدوید پشت ماشین لیلی و بچهها دست به سوی هم دراز کردهبودند و بیژن داد میزد:«گریه نکن لیلی!»… هنوز هم یادآوریشان اشک به چشمم میآورد. من میدانم که اگر مرحوم حاتمی امروز بود از ساخت این شاهکارتان خوشحال میشد و حالا هم روحش شاد است! میخواهم بگویم ما چشم به فیلمی که در آمریکا، برای مشروطه میسازید داریم، پس از وصیت و رفتن نگویید! میخواهم بگویم به احترام شما، تمام قد میایستم و سپاسگزارم.
به شعر حافظی فکر میکنم که میرزا خواند. باید تا قیامت صبر کنم، و آنروز پی حافظ بگردم و منظورش را از این شعر بپرسم. چرا آن بیت دوم را در آنجا آورد؟ منظورش از این سئوال و جواب چه بود؟ این «سابقه»ای که نباید نومید بود از او را چه تعریف میکند؟ این پرسشها، میراث زنان خانوادهی من است. آخر، لیلا مادر مادربزرگ من بود!
یک پزشک
بله در این قسمت بعد از مدت ها یک سکانس اکشن درام زیبا دیدیم
واقعا بسیار زیبا ساخته شده بود
و دیدیم که بالاخره کارگردان های ایرانی دست از هندی بازی برداشتند اما به نظر من این یارو دیرباز با اسکندری ازدواج میکنه.
و تا یه جای فیلم رو که من فهیدم اینکه لیلا اون دختر بچه تاجیکه رفته تو ارتش شوروی
و بیژن باهاش فرار میکنه
اینو از یه جا سری فهمیدم
صحنه عصبانی شدن رضا شاه خیلی باحال بود...
بیچاره زن اسد...:37::45:
نمیدونم تو این یکی دو قسمته اکبر عبدی داره میره رو اعصابم...:13:ولی عوضش نرکونده این کامبیز دیرباز...:20:
من این سریال رو نگاه نمیکنم اما چندتا فریمی هم که ازش دیدم خیلی قشنگ کار شده بود.
میخوام برم تو آفتافه ... :31:
چه جوری میری تو آفتافه ؟
لخت میشم میرم تو آفتافه :39:
یادش بخیر چند قسمت پیش چقدر باحال بود ...
دقت کردید به صدای فروغی... دوبله شده بود... اونم توسط کی!!.... مهران مدیری... جالبه...!!