کاش میتوانستم
صدای تو را بنویسم
سراسیمه و دلتنگ...
Printable View
کاش میتوانستم
صدای تو را بنویسم
سراسیمه و دلتنگ...
تو به دستهای من فکر کن
من به تنت
هرجا که باشم
دستهام گُر میگیرد
شعلهور میشود
... تو به چشمهای من فکر کن
من به راه رفتنت
هرجای این دنیا باشی
میآیی
نارنجی من!
سراسیمه و خندان میآیی.
تو به خورشید فکر کن
من به ماه
زمانی میرسد که هردو
در یک آسمان ایستادهاند
روبروی هم
به شبی فکر کن
که نه ماه دارد، نه خورشید
تو را دارد.
قشنگی زندگی
یکیش موهای توست
گل من!
نه این که راه بروی
باد را پریشان کنی
... نه!
در آغوشم بخوابی
که موهات را نفس بکشم
آرام
در باغ روحت بچرخم
در بهشت پرتقال و نارنج
و قشنگی بودنت را
به تنت بگویم.
دنبال وجهی می گردم
که تمثیل تو باشد
زلالی چشم هات
بی پایانی آسمان
مهربانی دست هات
نوازش گندمزار
و همین چیزهای بی پایان.
نمی دانستم دلتنگیت
قلبم را مچاله می کند
نمی دانستم وگرنه
... از راه دیگری
جلو راهت سبز می شدم
تمهیدی، تولد دوباره ای، فکری
تا دوباره
در شمایلی دیگر
عاشقت شوم.
گفته بودم دوستت دارم؟
گفته بودم زير باران بودم تا ديروقت؟
ترسيدم گمت کرده باشم.
کاش خيالت کنار من بند میشد!
گفته بودم باش تا معنی معجزه را ببينی؟
بودنت معجزهای بالاتر از طاقت من است.
گفته بودم چنان دوستت خواهم داشت که معنی دوست داشتن را عوض کنند
.
ایـن مـنـم کـه گـم شـده م یـا
تـویـی کـه پـیـدا نـمـی شـی ؟
وقتی خدا می خواست تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصــله ای !
این مـوهــا، این چشم هــا ....
خودت می فهمــی؟
من همه اینها را دوست دارم.
عباس معروفی
عشق من
بارها با نفسهام
به نقطه نقطهی تنت گفتهام:
دوست داشتن تو
گفتنی نیست
تماشایی ست
دستهام شاهدند...
از: عباس معروفی
نمیدانم از دلتنگی عاشقترم
یا از عاشقی
دلتنگتر!
فقط میدانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
و رفتهای
بی آنکه نباشی
با تشکر مهران...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تا به حال کسی را
به اندازه ای دوست داشته ای
که نخواهی خوابش را بیاشوبی با صدای نفس؟
.
ما ساده بودیم
هرچه در دل داشتیم رو کردیم.
ولی دوره عوض شده.
قدیمها مردم همدیگر را دور میزدند
این روزها از روی هم رد می شوند
انگار سادگــــی
این روزها مُدرن ترین نوع خودکشی ست ...!
.
.
زیباترین لباست را بپوش
موهات را اینجوری کن
لبخند بزن
جایی - نمیدانم کجا - قاب شو
که قلم از دستم بیفتد
مرا از پشت این میز نجات بده
دستم را بگیر و ببر به جایی
که من
من نباشم
نام و نشانم را تو یادم بیاور
دستم را بگیر و ببر به جایی
که من
من نباشم در تنت بنوازم این نتهای بینواییام را
بیا ببین چی برای چشمهات نوشتهام
شور زندگی!
و اینجاش را هم بخوان
برای دستهات
ببین چه تصویری شده
دلهرهی من!
اینجاهاش را هم بخوان
موهات لبهات نفسهات...
ورق بزن...
.
.
.
آدم در تنهايی است كه می پوسد و پوك می شود و خودش هم حاليش نيست. می دانی؟ تنهايی مثل ته كفش می ماند؛يكباره نگاه می كنی می بينی سوراخ شده. يكباره می فهمی كه يك چيزی ديگر نيست.
بيشتر آدمهای دنيا در هر شغلی كه باشند از خودشان هرگز نمی پرسند چرا چنين شغلی دارند. چيزهای ديگر هم هست كه آدم دنبال دليلش نمی گردد. يكيش مثلاً تنهايی است.
تماما مخصوص/
.
خدا اگر بودم تورا به کسی نمیدادم
تورا برای خودم برمیداشتم و از کاینات میزدم بیرون
- - - Updated - - -
.
خدا اگر بودم تورا به کسی نمیدادم
تورا برای خودم برمیداشتم و از کاینات میزدم بیرون