تو بزرگي مثل اون لحظه كه بارون ميزنه ...
تو همون خوني كه هر لحظه تو رگهاي منه ...
تو مث خواب گل سرخي لطيفي مثل خواب ...
من همونم كه اگه بي تو باشه جون ميكنه ...
Printable View
تو بزرگي مثل اون لحظه كه بارون ميزنه ...
تو همون خوني كه هر لحظه تو رگهاي منه ...
تو مث خواب گل سرخي لطيفي مثل خواب ...
من همونم كه اگه بي تو باشه جون ميكنه ...
هوا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم جرعه جرعه شراب
در اين پياله چه ريختي پيداست
كه خوش به جان هم افتده اند آتش و آب...
به سراغ من اگر مي اييد نرم و اهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد چيني نازك تنهايي من.
نبود از تو گريزي چنين كه بار غم دل
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشيدم
جواني ام به سمند شتاب مي شد و از پي
چو گرد در قدم او، دويدم و نرسيدم
به روي بخت ز ديده، ز چهر عمر به گردون
گهي چو اشك نشستم، گهي چو رنگ پريدم
وفا نكردي و كردم، بسر نبردي و بردم
ثبات عهد مرا ديدي اي فروغ اميدم؟
من از خار سر ديوار فهميدم كه ناكس كس نمي گردد بدين بالا نشستن ها
من از افتادن سوسن به روي خاك دانستم كه كس نا كس نمي گردد از اين افتان و خيزها .
------
خوب خودم جواب خودمو ميدما ! :)
نا اميدم مكن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه داني كه كه خوب است و كه زشت؟
تا تواني دلي به دست آور
دل شكستن هنر نمي باشد
درختي پير
شكسته خشك تنها گم
نشسته در سكوت وهمناك دشت
نگاهش دور
فسرده در غروب مرده دلگير
و هنگامي كه بر مي گشت
كلاغي خسته سوي آشيان خويش
غم آور بر سر آن شاخه هاي خشك
فروغ واپسين خنده خورشيد
شد خاموش
شب فرو مي افتاد
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آويخته بود
من در اين خانه ی تنها، تنها
غم عالم به دلم ريخته بود
ناگهان حس كردم
كه كسي
آنجا
بيرون
در باغ
در پس پنجره ام مي گريد
صبحگاهان شبنم
مي چكيد از گل سيب
زیور به خود مبند، که زیبا ببینمت------ با دیگران مباش که تنها ببینمت
در این بهار تازه که گلها شکفته اند------ لبخند عشق زن که شکوفا ببینمت
یک جام نوش کردی و مشتاق دیدمت------ جامی دگر بنوش که شیدا ببینمت
نازم به بی نیازیت ای شوخ سنگدل------ می خواستم که بهتر از اینها ببینمت
--------------------------------------------------------------------------------------
--------------------------------------------------------------------------------------
دلفریبان نباتی همه زیور بستند------ دلبر ماست که با حسن خداداد آمد
تا نيارايد گيسوي كبودش را به
شقايق ها
صبح فرخنده
در آيينه نخواهد خنديد
دلم گر قصه گويد ، اينك آن گوش
لبم گر بوسه خواهد ، اين لب نوش
اگر شب زنده دارم ، اين سر زلف
چو خوابم در ربايد ، اينك آغوش
شوخ چشمان از تو می گیرند تعلیم نگاه-----گردن آهو بلند از انتظار چشم توست (صائب)
تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا برجاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي.
ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند
از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست
و ببندد راه را بر حملة غولان
كه خيالم رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست
تا ماه رسیده آهم امشب
آه ار نرسد بماهم امشب
بی ماه رخش نخته چشمم
ای ماه توئی گواهم امشب (رفیق اصفهانی)
------------------------------
(ب) بدین لطفا
بسترم
صدف خالي يك تنهايي ست
و تو چون مرواريد
گردن آويز كسان دگري
دیواریست از جنس عشق !!!
ویران میشود ... تو را که میبینم در خواب...
مادر ...
اشکهایم را پاک کن ای اشک
-------=====-------
با " ک " بیا حالا
كس مشكل اسرار اجل را نگشاد
كس يك قدم از دايره بيرون ننهاد
من مينگرم ز مبتدي تا استاد
عجز است بدست هر كه از مادر زاد
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم ---------- از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم (ببخشین یادم نیست از کیه)
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم----------شراب باتو حلال است و آب بی تو حرام
دوباره میم ;)
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب / چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
;)
در چمن پروانه ای آمد، ولی ننشسته رفت ------------ با حریفان قهر بیجای توام آمد به یاد (رهی معیری)
حالا دال لطفا :rolleye:
دیوونه .. دیوونه
دیونه شو دیوونه .......دیوونه ..دیوونه ...
شوخی کردم
""""""""""""""""""""""""""""""""""
دفتر خاطراتش ، تو طاقچه جا گذاشت و رفت ...
عکسای یادگاریش ، برای ما گذاشت و رفت ...
یکی از آهنگای شادمهر بود ....
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" "گ
نفر بعد با " ت " بیاد
یعنی با ت دیگه؟
تا تو مراد من دهی، کشته مرا فراق تو-----------تا تو به داد من رسی، من به خدا رسیده ام (رهی معیری)
حالا میم
مزن بر سر ناتوان دست زور ...
که روزی درفتی به پایش چو مور !!!!
""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""
با " ر " بیا
رنجها برده، فراوان هنر آموخته ام
وز همه، عشق تو را خوبتر آموخته ام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آنچه آموخته ام، زان نظر آموخته ام
(محیط قمی)
من عاشق این دو بیتم
سلام
منم از خودم شعری دروکردم که براتون وخونم :biggrin:
ما زیاران چشم یاری داشتیم ....... خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
از حافظ
حالا م
من اگر نظر حرام است، بسی گناه دارم ----------- چه کنم؟ نمی توانم که نطر نگاه دارم (سعدی شیرازی)
بازم م بدین
من بي دل و دستارم در خانه خمارم
يك سينه سخن دارم آن شرح دهم يا نه
هواخواه توام جانا و می دانم که می دانی-----------که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
ملامت گو چه در یابد میان عاشق و معشوق-----------نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی (حافظ شیرازی)
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد؟
دوستي كي آخر آمد دوستداران را چه شد؟
دو چیز طیره عقل است: دم فرو بستن ---------------به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
یه روز دلم ..گرفته بود ، از این روزای بارونی ...
ازون هواها ...که خودت ، حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژه ها...حالم و تعریف بکنم
تو هم من و ... شعر من و با همه حست بخونی .....
"""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""""" """""""""""""""
بازم با "ی " بیا ...
یارب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید------------دود آهیش در آئینه ادراک انداز
حالا ز بدین لطفا
دوستان لطفا سعی کنین شعر بذارین، نه ترانه
زرد ها بیهوده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست...
تا گرفتم خلوتي تاريك روشن تر شدم
قطره اي بودم چو رفتم در صدف گوهر شدم
هيچ گل چون من در اين گلزار بيطاقت نبود
خواب ديدم چون نسيم صبح را، پرپر شدم
خشكسالي ديده اي در اين چمن چون من نبود
ابر را ديدم چون در آهنگ باران، تر شدم
مست از خواب برانگيختمش
دست در زلف كج آويختمش
جام آن بوسه كه مي سوخت مرا
تا لب آوردمش و ريختمش
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان
مست بگذشت و نظر بر من مسكين انداخت
گفت كي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
نه چراغيست در آن پايان
هر چه از دور نمايان است
شايد آن نقطه ي نوراني
چشم گرگان بيابان است
مي فرومانده به جام
سر به سجاده نهادن تا كي؟
او در اينجاست نهان
مي درخشد در مي
ياران ناشناخته ام
چون اختران سوخته
چندان به خاک تيره فروريختند سرد
که گفتي
ديگر
زمين
هميشه
شبي بي ستاره ماند...