بعد همنوازي دف با يكي از سازها (آرشه اي-بادي-مضرابي)
كندوكاو در حيطه ي همنوازي دف اين گونه بيان مي كند كه اين بعد داراي وسيع ترين و بارزترين ويژگي هاي خاص نوازندگي است و به همين جهت اهميت كاربردي اين بعد بر دو بعد ديگر برتري دارد بدين معني كه در اين شاخه حس ريتميك قوي تر و حساس تر همراه با خلاقيتهاي همخوان تر و شفاف تر مورد نياز مي باشد.
تاكيد بر روي اين دو عامل به عنوان دو پشتوانه ي مشخص و قوي توانسته است همنوازي را از ديدگاه زيباشناسي مورد تجزيه و تحليل قرار ده و پر واضح است كه در اين خط سير هيچ معياري جز معيارهاي مذكور نتوانسته است ارزشهاي هنري نوازندگان را ارزيابي كند.
يك نوازنده ي دف در همنوازي بايد روند ريتميك ملودي را به خوبي دريافته و با اجراي پخته ترين و موافق ترين ريتم با آن يك همنوازي قابل قبول و مطلوب را شكل و الگو بخشد و اين امر براي او ميسر نخواهد شد مگر اين كه بر كليه ريتمهاي موجود و شناخته شده تسلط كافي داشته باشد.
نقش مهم و كليدي اين امر و انعكاس آن در هنر دف نواز بايد به حدي روشن و گويا باشد كه به تعداد ملوديهاي مختلف ريتمهاي مختلف سنجيده و بديع و در عين حال منحصر به همان ملودي بنوازد نه اين كه با اجراي پيش پا افتاده ي «پايه ضرب» آنها به نحوي رفع تكليف نمايد. اصل مهم ديگري كه در اين ارتباط ذكر آن واجب و ضروري است آشنايي نوازنده دف با تقسيمات ملوديك است. اين اصل در همنوازي از آنجا مهم مي نمايد كه نوازنده ي دف بايد همراه با تفكر ظرفيتهاي زماني موجود در بين نوتها را در ذهن گرد آورد از پالايش ذهن بگذراند و آنگاه با مدد جستن از حس موسيقايي هنجار ذوق و خلاقيات دروني خود را تراوش و تبلور بخشد.
از ديگر نكاتي كه در همنوازي بايد به آن توجه داشت و مسلما به طور كلي از مسايل مهم همنوازي مي باشد اين است كه دف نواز بايد ضمن توجه به مسايلي از قبيل فعاليت بي مرز انديشه ظرافت و پختگي توام با قدرت اجرايي ريتمها و «ضعيف نوازي» و «قوي نوازي» يا به اصطلاح «پيانو نوازي» و «فورته نوازي» را رعايت كند. چرا كه عدم توجه به آنها از اجراي يك همنوازي صحيح و منطقي جلوگيري خواهد كرد.
در اين مسير نوازنده ي ملودي نيز لزوما بايد رابطه كمي و كيفي بين ملودي و ضرب دف را حفظ كند و بداند همانطور كه بين اعضاي تشكيل دهنده ي يك چهره بايد تناسب و هماهنگي برقرار باشد تا ماحصل زيبا باشد بين ملوديهاي شنيده شده از ساز وي و ريتمهاي نواخته شده توسط دف نواز نيز به هنگام همنوازي بايد تناسب و همگوني حفظ شود چرا كه در غير اين صورت مسلما نتيجه ي كار همنوازي نخواهد بود. اصل مهم تر درباره ي نوازنده ي ملودي داراي بودن حصس ريتميك قوي مي باشد تا بتواند ملودي را در زمان مطلوب خود به شنونده ارائه نمايد.
«تسلط در نواختن ملودي» به موازت «تسلط اجرايي ريتمها» و به طور كلي بهره گيري خلاق از عناصر اصلي ملوديك و ريتميك در پيشبرد اهداف هنري خط مشي همنوازي اصول مهم و غيرقابل انكاري مي باشند و هر نوع خلل و كاستي در روند اين عناصر سازنده تبلور بخش مشكلات زيادي در كمپوزيسيون شاخه ي همنوازي مي باشد.