هوش بهر یا هوش هیجانی کدامیک عامل موفقیت هستند؟؟؟
با توجه به پیشرفت روزافزون دانش و فناوری و اهمیت فراوان یادگیری و توانایی حل مسایل و مشکلات پیچیده عصر فناوری، شناخت همه جانبه توانمندیهای روانشناختی، اهمیتی ویژه یافته است.
در این میان عواملی که در موفقیت فردی در ابعاد تحصیلی، شغلی، زناشویی و ... دخیل هستند بیش از پیش مورد توجه و مطالعه قرار گرفتهاند. نکته شایان ذکر این است که بر خلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، هوشبهر یا IQ به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمیکند. مشاهدات و مطالعات حاکی از ان است که بسیاری از افراد که دارای IQ یا هوشبهر بالاتر از متوسط هستند در عمل توفیق چندانی در تحصیل و اشتغال ... ندارند.
این موضوع منجر به مطرح شدن این پرسش شده که چه عوامل موثر دیگری در کنار هوشبهر تعیین کننده هستند؟
هوش هیجانی یا (EQ)
هوش هیجانی (EQ) به عنوان یکی از عوامل بسیار موثر در موفقیت فردی شناخته شده است. هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصیترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی و خلاصه همانطور که ارسطو گفته است: «مهارت نادر به حق عصبانی شدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب، با دلیل موجه و به شیوه شایسته» به عبارت دیگر فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی میتواند احساسات خود را مهار کند و آنها را به شکل مناسب بیان کند. چنین فردی به دلیل داشتن حس همدلی بالا و کنترل مناسب بر هیجانات خود در روابط بین فردی موفقتر است و در نتیجه از امکانات و موقعیتهای بهتری در زندگی برخوردار میگردد.
مفهوم هوش هیجانی توسط گلمن در سال 1995 رواج یافت. محقق دیگری به نام بار. آن در سال 1997 پرسشنامهای را برای سنجش هوش هیجانی (EQ) تهیه کرد. این پرسشنامه شامل 133 مورد و از نوع پرسشنامه خودسنجی بود. در مجموع موردهای مطرح شده در پرسشنامه (EQ) پنج بعد اصلی را اندازه میگیرند که عبارتند از:
هوش درون فردی، هوش بین فردی، قابلیت انطباق، کنترل استرس و خلق عمومی.
هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوهای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق میشود. هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایتبخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) میباشد. همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیتپذیری اجتماعی بالا میباشد. سازگاری شامل توانمندیهای حل مساله، ارزیابی واقعیت و انعطافپذیری است. کنترل استرس توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرسزا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه برای عمل کردن میباشد. خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواریهای زندگی میباشد.
به طور کلی افرادی که EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان میدهند. این افراد با وجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند.
وراثت یا محیط کدامیک موثرند؟
بر خلاف IQ یا هوشبهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت میماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن میگوید: قابلیتهای تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع تواناییهای اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبههای شخصیت را مانند خوشبینی و استقامت در بر میگیرد، با توجه به اینکه در شکلگیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمیتوان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعهای از تواناییها، قابلیتها و مهارتهای اکتسابی اتفاق نظر وجود ندارد.
به نظر میرسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونهای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیبپذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسانتر از پرورش دادن است.
تقسیمبندی افراد بر اساس IQ و EQ
جک بلوک روانشناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به چهار دسته تقسیم میکند:
مردانی با IQ بالا: این مردان از روی تواناییهای گسترده عقلانیشان مورد شناسایی قرار میگیرند چنین افرادی جاهطلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی میباشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجیاند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بیعاطفهاند.
مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزندهاند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیتپذیر، دلسوز و با ملاحظهاند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی میکنند.
زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشههای خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درونگرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل میکنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز میکنند.
زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر میکنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروهگرا هستند، شاد و آسوده خیالاند و به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند.
شکی نیست که برخورداری از هوشبهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوشبهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که IQ و EQ را نمیتوان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه میگیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQ و EQ بالا تواماً برخوردارند.
ریشههای همدلی
همدلی به معنای توانایی شناختن احساسات دیگران است که یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی است. همدلی در عرصههای مختلف زندگی از خرید و فروش و مدیریت گرفته تا دل باختن و پدر و مادر بودن، دلسوزی برای دیگران و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی نقش عمدهای ایفا میکند. همدلی بر پایه خودآگاهی بنا میشود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشادهتر باشیم، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. توانایی دریافت پیامهای غیرکلامی کلید درک احساسات دیگران است. در این میان لحن و کلام، حالتهای بدنی و حالتهای چهره از اهمیت زیادی برخوردارند. در آزمایشهایی که بر روی بیش از هفت هزار نفر در آمریکا و هجده کشور دیگر به عمل آمد روشن شد افرادی که در دریافت احساسات دیگران براساس نشانههای غیرکلامی توانا بودند، انطباق عاطفی بهتری داشتند، محبوبتر و معاشرتیتر بودند. همچنین مشاهده شد که زنان در ابراز این نوع همدلی بهتر از مردان هستند و افرادی که استعدادتوسعه مهارتهای مربوط به درک عاطفی را دارند از ارتباط بهتری با جنس مخالف بر خوردارند. واضح است که همدلی در ارتباط زناشویی نقش مهمی دارد. در آزمونی که بر روی هزار و یازده کودک به عمل آمد مشاهده گردید کودکانی که در زمینه یافتن احساسات غیرکلامی دیگران استعداد داشتند، جزء محبوبترین شاگردان در مدرسه بودند و از نظر ثبات عاطفی از بقیه شاگردان با ثباتتر بودند و کارکرد آنان در مدرسه بهتر از دیگران بود. با وجود آن که متوسط هوشبهر آنان با کودکانی که از نظر دریافتن پیامهای غیرکلامی مهارت کمتری داشتند، تفاوت چندانی نداشت.
نحوه تجلی همدلی
تحقیقات نشان میدهد که همدلی از دوران نوزادی آغاز میشود. در واقع نوزادان از روز تولد از شنیدن صدای گریه کودک دیگر، ناراحت میشوند، پاسخی که به عقیده عدهای اولین نشانه همدلی است.
در حدود 5/2 سالگی کودکان در مییابند که درد دیگری با درد خود آنها متفاوت است. در این مقطع از رشد، کودکان به دو دسته متمایز حساس به ناراحتی دیگران و غیرحساس به ناراحتی دیگران تقسیم میشوند. تحقیقات انجام شده در موسسه ملی سلامت روان نشان میدهد که تفاوت موجود در میل به همدلی در افراد مختلف به نحوه تربیت کودکان از جانب والدین بستگی دارد. اگر شیوه تربیتی به گونهای باشد که توجه کودک را به سوی مشکلی که در اثر سوء رفتار او برای کودک دیگری پیش آمده جلب کند، کودک همدلی بیشتری پیدا خواهد کرد.
در شکلگیری رفتارهای حاکی از همدلی تقلید از بزرگسالان نقش عمدهای دارد. در کودکان یک ساله در واکنش به ناراحتی کودکان دیگر، نوعی تقلید حرکتی مشاهده میشود. به عبارت دیگر تجلی همدردی در این کودکان به وسیله تقلید حرکات کودک ناراحت صورت میگیرد. برای مثال وقتی انگشتان کودک دیگری درد میگیرد ممکن است کودک یکساله انگشتان خودش را به دندان بگیرد تا ببیند آنها هم درد میگیرند یا نه. در سن 5/2 سالگی کودک به جای تقلید حرکتی از رفتار کودک ناراحت تلاش میکند او را از طریق نوازش و یا دادن اسباببازی، شیرینی و غیره آرام کند، یعنی در این سن تجلی همدلی نه از راه تقلید حرکتی، بلکه از راه یک اقدام تسلیبخش صورت میگیرد.
الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها میگذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درسهای نیرومندی به فرزندان میآموزد. سه نمونه از رایجترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از:
* نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک. این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مسالهای بیاهمیت برخورد میکنند.
* بیقیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمیکنند. والدین بیقید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه میدهند.
* تحقیر احساسات کودک. این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند.
شکلگیری اجزای هوش هیجانی در سالهای اولیه زندگی کودک انجام میگیرد و در خلال سالهای مدرسه نیز ادامه مییابد. تقریباً تمام دانشآموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونهای به هوش هیجانی مربوط هستند.
* اطمینان. داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول میشود موفق خواهد شد.
* کنجکاوی. احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور.
* هدفمندی. تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار.
* خویشتنداری. توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونهای متناسب با سن و موقعیت.
* مرتبط بودن. توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک میکند و دیگران نیز او را درک میکنند.
* توانایی برقراری ارتباط. میل و توانایی تبادل افکار، احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است.
* تشریک مساعی. ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران.
نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی
خطوط فکری و حالات هیجانهای نادرستی که میتواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سالهای اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفتهاند. با استفاده از مقیاسهای فیزیولوژیک پیچیده میتوان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاسهای فیزیولوژیک جنبههای زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار میکند.
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید میتواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان میکنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال میبرند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرمساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی میکند که به نوبه خود باعث میشوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد.
تحقیر طرف مقابل باعث میشود که ضربان قلب مخاطب 2 یا 3 ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده میکند احتمال اینکه همسرش به بیماریهای سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معدی، رودهای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول x-y-z است. x معرف عمل انجام شده است، y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح میدهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه میآید. به جای گفتن این که «تو آدم بیفکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است، میتواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر میآیی (x)، احساس عصبانیت کردم (y)، ای کاش به من زنگ میزدی تا بدانم که دیر میآیی (z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخصهای فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر میگذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبتآمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و ...) با دقت بالا، دوام ازدواج رادر نمونههای مورد مشاهده پیشبینی کند
هوش سیال در مقابل هوش متبلور
با وجودی که بسیاری از مردم اظهار می کنند که هوش آنان به تدریج با بالا رفتن سنشان کاهش مییابد امّا پژوهشها نشان دادهاند که در حالی که هوش سیّال پس از دوران نوجوانی رو به کاهش میگذارد، هوش متبلور همچنان در طول دوران بزرگسالی افزایش مییابد.
هوش سیّال و هوش متبلور چیست؟ ریموند کاتل، روانشناس، مفهوم هوش سیّال و هوش متبلور را ارائه کرد و پس از آن با همکاری جان هورن نظریهای را در این مورد مطرح ساخت. نظریه هوش سیّال و متبلور کاتل- هورن میگوید که هوش، مرکّب از تعدادی توانائیها و قابلیتهای متفاوت است که در تعامل و همکاری با یکدیگر، هوش کلّی فرد را به وجود میآورند.
هوش سیّال چیست؟
کاتل هوش سیّال را چنین تعریف میکند: «توانایی درک روابط، مستقل از تجربه یا دستورالعمل قبلی در رابطه با آن.» هوش سیّال، قابلیت تفکر و استدلال انتزاعی و حل مسائل است. این قابلیت مستقل از یادگیری، تجربه و آموزش در نظر گرفته میشود. نمونههایی از به کارگیری هوش سیّال عبارت است از حل معماها و دستیابی به راهبردهای حل مساله.
هوش متبلور چیست؟
هوش متبلور، یادگیری از تجربیات و آموزههای پیشین است. وضعیتهایی که به هوش متبلور نیاز دارند شامل امتحان خواندن و درک مطلب و امتحان واژگان است. این نوع از هوش بر پایه واقعیتها قرار دارد و ریشه در تجربیات قبلی دارد. این نوع از هوش با بالا رفتن سن و اندوختن دانش و درک جدید، قویتر میشود.
هوش سیّال در مقابل هوش متبلور
به گفته ناکس (1977): «... آنها تشکیل دهندة ظرفیت کلّی یادگیری،استدلال و حل مساله هستند که اغلب مردم از آن به عنوان هوش یاد میکنند. هوش سیّال و هوش متبلور مکّمل یکدیگرند و یادگیری انسان عمدتاً از طریق آنها کنترل میگردد.»
هوش سیّال و متبلور در طول زندگی
* این هر دو نوع هوش در دوران کودکی و نوجوانی افزایش مییابند.
* هوش سیّال در نوجوانی به نقطه اوج خود میرسد و از 30 تا 40 سالگی تدریجاً شروع به کاهش میکند.
* افزایش هوش متبلور در دوران بزرگسالی ادامه مییابد.
8استراتژي براي اينكه همانند يك نابغه فكر كنيد
حتي اگر نابغه نباشيد، ميتوانيد از استراتژيهاي كساني مثل ارسطو و انيشتين، براي تقويت قدرت خلاقيت و اداره بهتر زندگيتان استفاده كنيد.
استراتژي مهم، شما را تشويق ميكند تا به جاي پروراندن فكرها و تصورات بيهوده، كارآمد و مفيد فكر كنيد تا راهحل مشكلاتتان را خودتان به دست آوريد. «اين استراتژيها، تكنيكهاي رايج بين نابغههاي عرصه علم، هنر و صنعت در طي تاريخ بوده است.»
1ـ به مشكلات از جوانب مختلف نگاه كنيد
ديدگاههاي جديدي را انتخاب كنيد كه كسان ديگري از آن استفاده نميكنند. لئوناردو داوينچي عقيده داشت كه براي به دست آوردن علم در مورد يك مشكل، بايد ياد بگيريد كه چطور آن مشكل را به راههاي مختلف بازسازي كنيد.
2ـ تجسم كنيد!
انيشتين وقتي به حل يك مشكل فكر ميكرد، سعي ميكرد تا موضوع خود را با استفاده از نمودارهاي مختلف به چند طريق ممكن فرموله كند. او راهحلها را تجسم ميكرد. عقيده داشت كه كلمات و اعداد به آن شكل نقش مهمي در فكر كردن در مورد راهحل يك مشكل ندارند.
3ـ ايجاد كنيد!
يكي از ويژگيهاي متمايز نابغهها، استعداد توليدي و زايايي آنهاست. توماس اديسون 1093 حق ثبت اختراع داشت. او با ارائه فكر و تدبير، سودمندي وسايل اختراعي خود را تضمين ميكرد. بزرگترين دانشمندان نهتنها آثار فوقالعادهاي ميساختند، بلكه آثار بد و به درد نخوري هم در كارنامه خود داشتهاند. آنها از شكست نميترسيدند و آنقدر تلاش كردند تا به موفقيت دست يافتند.
4ـ تركيبات جديد بسازيد.
افكار، ايدهها، تصاوير و انديشههايتان را تركيب كنيد و دوباره تركيب كنيد و آنها را بهصورت تركيبات مختلف درآوريد، هرچند كه طبيعي و مناسب نباشند. قانونهاي توارث كه علم جديد ژنتيك بر پايه آن قرار داده شده توسط راهب استراليايي گريگو مندل مطرح شده كه رياضيات و بيولوژي را براي ايجاد يك علم جديد با هم تركيب كرد.
5 ـ رابطهسازي كنيد
بين موضوعات نامشابه ارتباط ايجاد كنيد. داوينچي قادر بود بين صداي زنگ و آب ارتباط ايجاد كند. ساموئل مورس توانست با مشاهده ايستگاههاي حملونقلي توسط اسب، ايستگاههاي تقويتكنندهاي براي سيگنالهاي تلگراف اختراع كند.
6 ـ متضاد فكر كنيد
فيزيكدان معروف نيلز بوهر عقيده داشت كه اگر متضادها را كنار هم بياوريد، خواهيد ديد كه افكار و انديشهتان به مرحلهاي جديد منتقل ميشود. افكار معلق و مسكوت ميتواند به شما براي خلق يك شكل جديد كمك كند
7ـ استعاري فكر كنيد
ارسطو استعاره را يكي از علامتهاي نوابغ ميدانست و عقيده داشت كه هر فردي كه ظرفيت درك شباهتهاي بين دو قلمرو كاملاً مختلف باشد و بتواند آنها را به هم ربط دهد، يك نابغه است.
8ـ خود را براي شانس آماده كنيد
هرچه براي انجام كاري تلاش كنيم و شكست بخوريم، مشغول كاري ديگر خواهيم شد. اين اولين اصل تصادف خلاقانه است. شكست زماني ميتواند سودمند باشد كه ما به آن بهعنوان يك نتيجه بيحاصل فكر نكنيم. بهجاي اين، روند كار، مولفههاي آن و طريقه تغيير آنها را تحليل كنيم تا به نتيجه برسيم. نپرسيد: «چرا من شكست خوردم؟!» بپرسيد: «چه كردهام؟
برای ایجاد خلاقیت و ایده های بزرگ چه فکری دارید؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاقیت باعث بروز افکار بزرگ در انسان می شود، اما معمولا سـخت ترین مرحله نــقطه شروع است، افکار بزرگ ما را به سمت پیشرفت راهنمایی کرده و فردایی روشن را برایمــان به ارمغان می آورند. با بکارگیری اصولی که در این قسمت برای شما شرح می دهیم می تـوانـیـد یـک تـجارت بزرگ و بی نقص راه اندازید. ما متاسفانه ذهن خود را به انجام این امور عادت نداده ایم، این امر سبب می شود تـا توانایی خـود را بـرای دامـن دادن بـه تـصورات و تخیلات از دست داده و در نـتـیـجه قـدرت تـخـیـل خـود را به کار نگیریم. به همین دلیل فرصتهای بی شماری را به آسانی از دست می دهیم. ایـده های بـزرگ از مـحـلی فـــرای باورهای شخصی نشات می گـیـرند. بـاید بـه دوردسـت هــا بنگرید و افکار متفاوت را آزمایش کنید تا به نتیجه مطلوب دست پیدا کنید. عده ای بـــا به کار نگرفتن ذهن خود آنرا به طرز وحشتناکی بی حس و کرخت می کنند، چنین رفتاری باعث می شود درخت افکار شما هیچ گاه به بار ننشیند.
۱- زیاد مطالعه کنید
ذهن شما همانند بدنتان برای اینکه رشد پیدا کرده و پرورش یابد نیازمند تمرین و تحرک است، و چه تمرینی بهتر از کتاب خواندن، سعی کنید با افکار و عقاید انسان های موفق در طول تاریخ آشنا شوید. شرح حال و تاریخچه زندگی هر یک از آنها را مرور کنید و از آن درس بگیرید. با مطالعه این کتب می توان حدس زد که چگونه این افراد بزرگ ذهن خود را برای رسیدن به بهترین ها پرورش داده بودند. همچنین می توانید مجلاتی نظیر تجارت و یا اقتصاد روز را نیز مطالعه کنید. با آگاهی از نظرات دیگران پیرامون مسایل مختلف شما سطحی نگری را کنار می گذارید و با یک دید عمقی به موضوعات مختلف می نگرید.
۲- فرصت هایی را که در آن ذهن شما خلاق است از دست ندهید
شاید بروز بسیاری از مسائل را به شانس واگذار می کنید. تصور شما نادرست است. شاید بعضی مواقع حس می کنید که مغزتان اصلا کار نمی کند و هیچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد. اما مواقعی هم وجود دارد که ذهنتان به قدری فعال است که می خواهید انیشتن را به رقابت دعوت کنید. تنها مشکل موجود این است که این زمان طلایی مواقعی که شما به آن نیاز دارید، ظاهر نمی شود. زمانی که ذهن در حال فوران است تا آنجا که می توانید به افکار خود پر و بال دهید. اجازه دهید افکارتان مثل آب آتش نشانی به بالاترین نقطه صعود کنند. هنگامی که برای پرواز کردن به ذهن خود فضا می دهید، او شما را به دور دست ها خواهد برد و نتایج شگفت انگیزی را بدست خواهد داد.
۳- یک دفترچه یادداشت به همراه داشته باشید
هنگامیکه افکار بی نظیر به ذهن شما خطور می کنند از ذخیره کردن آنها اطمینان خاطر حاصل کنید. در این امر به یادداشت های ذهنی اکتفا نکنید زیرا ممکن است به دست فراموشی سپرده شوند. سعی کنید همیشه یک دفترچه یادداشت و یا یک ضبط صوت به همراه داشته باشید به ویژه در کنار تخت خواب خود برای مواقعی که افکار طلایی در حدود ساعت ۲ نیمه شب به ذهن شما خطور می کنند. هنگامیکه افکارتان در جایی ثبت شوند، شما به راحتی می توانید به آنها دسترسی پیدا کنید و آنها را به سرعت به کار ببندید. افکار بزرگ نیز مانند میوه ها فقط تا زمانی که تازه و شاداب باشند قابل استفاده هستنند.
۴- از افکار دیگران بهره بجوئید
بهره جستن از افکار و عقاید دیگران نیز به نوبه خود روش مناسبی برای گسترش ایده های شخصی شماست. افراد مختلف دارای نقطه نظرات و چشم اندازهای متفاوتی هستند. توانایی های آنها مختلف است و سوابق و پیشینه های متفاوتی دارند. کارکرد ذهن افراد منحصر به فرد است. با مطرح شدن یک بحث در میان جمع ، آنقدر پیشنهادهای مختلف شنیده می شود که نیمی از آنها هرگز به ذهن شما نمی رسیدند. به این طریق شما میتوانید با کوله باری سرشار از افکار متفاوت در جاده تصمیم گیری گام بردارید.
نسبت به نظر هیچ کس بی توجهی نکنید . شاید در نگاه اول احمقانه به نظر برسند اما شاید مانند صدف هایی باشند که در خود گوهرهای گرانقیمتی را جای داده اند. درست نیست که در مورد نظر دیگران به قضاوت بنشینیم سعی کنید به جای قضاوتهای بیهوده آن ها را سبک سنگین کرده و در امور روزمره خود به کار بندید.
۵- تغییراتی در محیط اطراف خود ایجاد کنید
گاهی اوقات تنها چیزی که باعث می شود ذهن خسته شما را دوباره به کار اندازد تغییر وضع ظاهری محیط اطرافتان است. اگر چشم انداز پیرامون شما تغییر کند، ذهن شما نیز به صورت ناخود آگاه به سمت یک دیدگاه جدید تغییر جهت می دهد. اگر تمام مدت در پشت میز خود بنشینید ذهن خود را در آن شرایط محدود می کنید و هیچ فضایی برای برانگیختگی او باقی نمی گذارید.
بنابر این می توانید پیاده روی کنید، به باشگاه ورزشی بروید، کنار آب رود بنشینید و در کل به یک مکان جدید قدم بگذارید تا ذهن شما نیز بتواند آزادانه به تمرین و تقلا بپردازد.
منبع: برنانیوز
آیا شما هوش اجتماعی دارید؟
خصوصیات افراد دارای هوش اجتماعی
هاچ و گاردنر معتقدند هرکس چهار خصوصیت زیر را داشته باشد، صاحب هوش بین فردی است:
سازماندهی گروه
داشتن ابتکار عمل برای هماهنگ کردن فعالیتهای عدهای از افراد. این استعدادها را میتوان در کارگردانان تئاتر ، افسران ارتش و مدیران شرکتها و سازمانهای مختلف مشاهده کرد. در کودکی ، این گونه افراد در زمین بازی ، کاپیتان تیم هستند و درباره نحوه بازی تصمیمگیری میکنند.
مذاکره برای حل مسائل
استعداد میانجیگری ، جلوگیری از بروز اختلاف ، حل و فصل دادن به مشکلات. افرادی که از این خصوصیت برخوردارند برای داوری کردن در مشاجرات مناسب هستند و نقش میانجی را خیلی خوب بازی میکنند. برای مشاغل سیاسی و حقوقی عالی هستند. در کودکی همان کسانی هستند که بحث و جدل در زمین بازی را فرو مینشانند.
روابط شخصی
استعداد همدردی و دلجویی از دیگران. کسی که دارای این ویژگی باشد، خیلی راحت با دیگران روبرو میشود و در قبال احساسات دیگران احساس مسئولیت میکند. هنر ایجاد رابطه. این گونه افراد میتوانند همسران قابل اعتماد ، رفقای صمیمی ، شرکای تجاری مناسب و بازیکنان تیمی خوبی باشند. در دنیای تجارت میتوانند مامور فروش یا مدیران شایستهای باشند. برای شغل معلمی عالی هستند. بچههایی مثل شهلا با همه افراد دورو بر خود خیلی خوب کنار میآیند و به راحتی داخل بازی میشوند و همواره شادند. این گونه بچهها احساسات دیگران را از روی چهره شان به خوبی میخوانند و در بین همشاگردیهای خود خیلی محبوب هستند.
تجزیه و تحلیل اجتماعی
شناخت و بصیرت درونی راجع به عواطف. انگیزهها و علایق دیگران. این گونه افراد به راحتی میتوانند با دیگران رابطه صمیمی برقرار کنند. آنها با این توانایی خود میتوانند مشاور یا رواندرمانگر خوبی باشند و اگر کمی بر طبع ادبی خود نیز بیفزایند، رمان نویسان خوبی از آب درمیآیند.
مهره مار
مهارتهای فوق ، عوامل ضروری بر جذبه جادویی و موفقیتهای اجتماعی هستند. افرادی که از هوش اجتماعی خوبی برخوردارند، به راحتی با دیگران رابطه برقرار میکنند، احساسات و واکنشهای مردم را به خوبی پیشبینی کرده و به آن جهت میدهند و مشاجرات را حل و فصل میکنند. آنها از آن دسته افراد هستند که همه دوست دارند با آنها باشند. چون رفتارشان دلگرم کننده و روحیه بخش است و خلاصه مهره مار دارند.
آیا همه خوشبرخوردها قابل اعتمادند؟
اما اگر این مهارتهای اجتماعی به کمک درک هوشمندانهای از احساسات و نیازهای حقیقی شخص متعادل نشوند، آن گاه ممکن است به موفقیتهای اجتماعی توخالی و بیثباتی منجر گردند. این اظهار نظر مربوط به مارک اسنایدر روانشناس دانشگاه مینهسوتا است که در مورد افرادی تحقیق کرده است که مهارتهای اجتماعیشان آنها را به بوقلمون صفتان اجتماعی تبدیل کرده است. بوقلمون صفتان اجتماعی کسانی هستند که هر کاری را برای مورد توجه واقع شدن انجام میدهند. اسنایدر میگوید :نشانه کسی که به بوقلمون صفتی دچار شده این است که وی از نظر اجتماعی خیلی محبوب و دوست داشتنی است، ولی روابط خصوصی پایدار و ارضا کنندهای ندارد. به هرحال روش صحیح آن است که مهارتهای اجتماعی را با صداقت کامل مورد استفاده قرار دهیم.
بوقلمون صفتان اجتماعی اگر لازم باشد برای پسند مردم یک چیز میگویند، اما چیز دیگری را انجام میدهند. آنها به راحتی با این تضاد که میان چهره اجتماعی و چهره فردی و خصوصیشان وجود دارد، کنار آمده و زندگی میکنند. چنین افرادی به جای آن که به سادگی احساس واقعی خود را بروز دهند همواره در جستجوی نشانهای هستند تا بفهمند دیگران چه انتظاری از آنها دارند. آنها از قابلیتهای اجتماعی خود استفاده کرده و اعمال خود را با موقعیتهای متمایز اجتماعی تنظیم میکنند و در هر جمعی به رنگ خاصی در میآیند تا مورد توجه و پسند دیگران قرار بگیرند.
چگونه میتوان شناخت؟
نوع دیگری از خویشتن نگری وجود دارد که بوقلمون صفتان اجتماعی را از کسانی که مهارتهای اجتماعی خود را با خلوص نیت بکار میبرند متمایز میکند و این همانا صادق بودن با خویشتن است. زیرا باعث میشود اعمال و رفتار شخص ، بدون در نظر گرفتن پیامدهای اجتماعی ، با عمیقترین احساسات و عواطف وی هماهنگ گردد. این صداقت عاطفی بطور آگاهانه راه را بر هر نوع فریب و نیرنگ میبندد، اقدام شجاعانهای که بوقلمون صفتان اجتماعی هرگز جرات انجام آن را ندارند.