-
نعره کن ای سرزمین جان سپردن
نعره کن
نعره کن ای خاک خسته ، خاک مردن
نعره کن
شب هق هق
شب پرپر زدن چلچله هاست
از غزل گریه پرم
خانه ی هم غصه کجاست ؟
این همه جوخه ، این همه دار
این همه مرگ
این همه عاشق خفته در خون
این همه زندان ، این همه درد
این همه اشک
نعره هایت کو خاک گلگون ؟
خاک گل مردگی و قحطی و آفت زدگی
وطن تعزیه در مرگ و مصیبت زدگی
شب یاران ، شب زندان
شب ویرانی ما
شب اعدام رفیقان گل و نور و صدا
ایرج جنتی عطایی
-
فستیوال گّــل
تـو با لب خنده ای دنـ ـیا رو دنیا میکـنی
زندگی رو پـایتخت عشق و رویا میکنی
تـو خوـد مُعـجزه اے که بـا صدا کردن من
پنجره هـ ـا رو به فستیوال گل وا میکنی
توی ریخت و پآش این خاموشے نا کوک من
تــو صداتـ موسـیقـ ـی لحظﮧ رو زیبا کردنهـ
توی هیبنوتیزم این عقربـﮧ رو به عقب
اسم تـــو مسیر آیـ ـنده رو پیدا کردنـِ
تو حضورت حادثه است وقتی از عشق بگے
سفر یکــــ طرفـﮧ اَست، رو به جـاودآنگــــی
با تو که باشم جهان زیر پلکای منه
ثـانیه به ثـانیه وقت عـاشق شدنه
ریتم باروטּ توی بلوار نئون
طرح نورانی رفت و اومده
که نفس پشت نفس راه منو
سمتــــ رفتـآر تن تو پُــل زهــ
اونقدر عاشق ترم که حسمو می تونم واژه به واژه بشنوم
جانبـ عَطـ ـر تــ ـ ـפּ رو بـگیرم و تو تــرافیڪ شبونه بشکفم
تا کبوتر میکنم اسم تــ ـورو طعم آغـ ـوش تو میگیره صدام
از تو با یه بوسه می میرم و باز از تو با یه بوسه به دنیا میام
با تشکر مهران...
-
وقتی تو شب گم می شدم
هم خونه خواب گل می دید
همسایه از خوشه ی خواب
سبد سبد خنده می چید
وقتی تو شب گم می شدم
ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها
هیشکی به فکر من نبود
آواز خون کوچه ها
شعراشو از یاد برده بود
چراغا خوابیده بودن
شعله شونو باد برده بود
آخ اگه شب شیشه ای بود
پل به ستاره می زدم
شکست اینه ی شبو
نیزه ی خورشید می شدم
آخ اگه مرگ امون می داد
دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب
نبض چراغ می شدم
آخ که تو اقیانوس شب
سوختنمو کسی ندید
تو برزخ بیداد شب
هیشکی به دادم نرسید
تو اوج ویرون شدنم
تو شب دم کرده ی درد
کسی دعا نخوند برام
هیشکی برام گریه نکرد
وقتی تو شب گم می شدم
دلم می خواست شعله بشم رو سایه های یخزده
دست نوازش بکشم
دلم می خواست آشتی بدم
تگرگو با اقاقیا
خورشید مهربونی رو
مهمون کنم به خونه ها
آخ اگه مرگ امون می داد
دوباره باغ می شدم
تو رگ یخ بسته ی شب
نبض چراغ می شدم
-
تو نمی دانی
چگونه خدا را
تیرباران می کنند
تا شیطان ها را بترسانند .
چگونه گل ها را گردن می زنند
و کبوتران را داغ .
چگونه خونِ نفت
در رگِ جوی هایِ طمع
دَلَمه می بندد .
چگونه درختان دار می شوند
و دست ها تازیانه .
و ایران چگونه
- تکه تکه می شود
زیرِ ساطورِ وحشت ...