پرتو: نمیگذارم شاگردانم به من وابسته باشند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با توجه به اینکه شما نخستین بانوی پیانیستی هستید که موسیقی ملی را با این ساز می نوازید، هدفتان از ترویج این شیوه در بین شاگردانتان که در کنار موسیقی کلاسیک (غربی) ایرانی هم بنوازند چیست؟ و به نظر شما این عامل چه قدر در شناخت موسیقی خودمان به نسل بعد تاثیر گذار است؟
من پرورش یافته مکتب استاد معروفی هستم که خودشان در آنزمان در رشته پیانو نوآوریهایی کرده اند بطوری که اگر سبکهای پیانو(ایرانی) را ببینید، سبک معروفی با محجوبی متفاوت است. من سعی میکنم هر آنچه که از استاد یاد گرفته ام و برنامه ای که در هنرستان برای من اجرا شده، همان را به شاگردانم منتقل کنم و به آنها هم گفته ام که شما موظفید، همین سبک را با شاگردانتان ادامه دهید و آنهایی که از کلاس من معلم شدند همین کار را کرده اند. نواختن موسیقی ایرانی یک شناخت است از این موسیقی روی پیانو که یک ساز غربی است که توان اجرای موسیقی ایرانی اش نیز خیلی کم است و من فکر میکنم به عنوان یک عامل فرهنگی شاگردان نیز باید یاد بگیرند.
در طی این سالها از بین شاگردانتان چند نفر توانستند که در این زمینه خوب بدرخشند؟
متاسفانه کلاسهای موسیقی خصوصی طوری است که همه در کنار کارهای دیگرشان آموزش میبینند که خیلی هم خوب هست اما همیشه ارجعیت با کار اولشان است. من تعداد زیادی شاگرد داشته ام که از 12 سالگی به آموزش پرداخته اند و الان با گرفتن مدرک مهندسیشان وارد بازار کار شدند بالطبع این شاگرد، نمیتواند به عنوان یک نوازنده حرفه ای پیانو مطرح شود، چراکه شرکتش را اداره می کند و در کنارش هم پیانو میزند. بنابراین نمیتوانم روی کسی انگشت بگذارم، اما چند تا از شاگردانم از ایران به دانشگاه های موسیقی کشورهای دیگر معرفی شده اند و از آنجا نیز فارغ التحصیل. مثلا یکی از شاگردان دخترم در دبی کلاس موسیقی دارد و دو نفرشان نیز در کانادا مشغول هستند. کسانی هم که در ایران هستند همه دکتر و مهندس اند!
در حال حاضر مشکلی که با آن مواجه هستیم این است که عده ای برای آموزش پیانو می آیند اما به هر دلیل از ادامه راه صرف نظر میکنند، شما دلیل این امر را در چه میبینید؟
پیانو به دلیل کامل بودن نسبت به سازهای دیگر مشکل تر است و ساز مادر نام دارد. در ابتدا همه سازها خشک هستند و کسی که می خواهد آموزش ببیند باید تئوری و انگشت گذاری را بیاموزد که اینها خود خسته کننده است. من به همه میگویم که اگر یکسال اول طاقت آوردی و تحمل کردی، ماندنی هستی و اگر نه برای همیشه میروی!
من همیشه گفته ام که این ساز زدن ریاضت کشیدن است، مخصوصا" ابتدای راه، چراکه نه ملودی داری و نه چیز دیگری.
من شنیده بودم، بعضی جاها نوشته بودند کلاسهای تضمینی که در این کلاسها یکی از معلمین پیانو روی ساز علامت ضربدر زده بود و به شاگرد گفته بود از این علامت شروع میکنی! یعنی بچه نمی دانست که این مکان چه هست!
یعنی به صورت چشمی و گوشی آموزش میدهند؟
بله، چشمی و گوشی بدون محتوا! ممکن است کسی از گوش قوی برخوردار باشد و بتواند بدون معلم قطعه ای را هم روی ساز پیدا کند اما بعد چه؟ من به شخصه به شاگردانم سواد موسیقی را آموزش میدهم و به آنها میگویم که نباید به من وابسته باشید و باید به خود تکیه کنید؛ چون وقتی سواد کامل را در این زمینه داشته باشید دیگر وجود من الزامی نیست.
یعنی منظور شما این است که استاد تاثیر مستقیم روی ماندگاری شاگرد دارد؟
بله مسلما"، من 6 ماه که از ساز زدن شاگردانم گذشت و در حدی که اطلاعات موسیقی و اطلاعات عمومی آنها در این زمینه جلو رفت، یک قطعه کوچک به او میدهم که بتواند بزند و او را امیدوار کند، اما نه با فشار و علامت گذاشتن و چشم و گوش!
به عنوان سئوال آخر، چه راهکاری را برای جلوگیری از یک چنین کلاسهای موسیقی تضمینی پیشنهاد میکنید؟
یک طرف قضیه این کلاسها هستند و یک طرف کسانی هستند که خودشان و بچه هایشان را میبرند که باید این آگاهی را داشته باشند و تحقیق و تفحص بکنند که موسیقی چیزی نیست که تضمینی باشد و هر چیزی راه و روش خود را دارد و نباید به اینها میدان داد، چون تا وقتی آنها را تقویت کنیم پا برجا می مانند. بنابراین هر کسی که میخواهد به کلاس موسیقی رود باید از چند نفر، خبره در این کار، تحقیق کند که روش درست ساز زدن در هر رشته ای به چه صورت است بعد با آگاهی کامل وارد کلاسی شود که در این صورت راه خود را پیدا میکنند.
فروغ فروزان موسیقی ایران(i)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
این اواخر موسیقی ما بسیار داغ دیده شده است. وقتی با پر پر شدن موسیقی دانان روبرو می شویم، یکی در آن بین بیش از همه عذادار است، همه می دانند که باید به وی تسلیت بگویند، وی چه بسا از بسیاری از صاحبان عذا عذادارتر است. گویی نزدیک ترین عزیزش پر پر شده است. وی «فروغ بهمن پور» است، فروزان چون فروغ فرخ زاد.
برخی می گویند: تو رو خدا به فروغ نگویید ... می گویند: این اواخر حتی همسرش هم وی را تیماردار نبود، فرزندش نیز وی را رها کرد، اما فروغ تا همین اواخر بالای سرش بود. فروغ را که دید چشمانش را بست، گویی فروغ را که دید، حقیقتاً فروغ در چشمانش فروزان شد؛ فروغ موسیقی را نمایان دید. باری با چنین فروزندگان و فرزانگانی، موسیقی بالنده و فروزان است. با فروغ و فروغ ها موسیقی و هنرمان می فروزد و می افروزد.
فروغ به واقع مانند پروانه گرد شمع فروزان موسیقی می افروزد؛ اگر زخمه بر بال فروغ بنشیند، باز پروانه وار و فرزانه وار می افروزد و می فروزاند؛ بر زخم های ریز و درشت اهالی موسیقی، مرهم می گذارد. کمتر کسی زخم های فروغ را می داند، اما اهالی نغمه، زخم هایی را که وی مرهم بوده، را بخوبی می شناسند.
موسیقی و موسیقی دانان این کشور هنوز بر گردن ما حق دارند و باید همواره ادب آن را مستجاب کنیم و اگر هم دیر شده باشد به گفته مولوی «زین نماز استعاذه رحمت است»، باید قضای آن را بجا آورد. اما قضیه درباره فروغ برعکس است، این فروغ است که بر گردن موسیقی حق دارد و نه تنها وظیفه خود را در قبال موسیقی و موسیقی دانان انجام داده، که بیش از تعهدات نوشته و نانوشته خود عمل کرده است.
بوده اند کسانی مانند فروغ و حتی در پیرامون فروغ، که از روزنه های فروغ برای فروزانی خود بهره ها برده اند و بار خود را سالیان سال در این سو و آن سوی مرزها بسته اند، اما فروغ که همواره بارهای دیگران را بسته، خود پروانه وار بی بار و بر نشسته و منتظر به بار نشستن هنر این سرزمین است. وینان دل به دریا افگنان اند / به پای دارنده آتش ها / زنده گانی / دوشادوش مرگ / پیشاپیش مرگ. گویی مصداق «کاشفان فروتن شوکران» (شاملو) فروغ قصه ماست: کاشفان چشمه / کاشفان فروتن شوکران / جوینده گان شادی / در مِجریِ آتش فشان ها / شعبده بازان لب خند / در شب کلاه درد / با جاپائی ژرف تر از شادی / در گذرگاه پرندگان / در برابر تندر می ایستند / خانه را روشن می کنند / و می روند. پس این ما هستیم که باید وی را سپاس گذار و قدردان باشیم.
فروغ خود یک پای بیشترینه یادمان و یادواره های موسیقی دانان در پس از انقلاب است. بی آن که خود بداند [به تعبیر قرآن] بدعت گذار سنت حسنه یادآوره و یادمان ها شده است. چه بسا پرونده بسیاری از بزرگان هنر در پس از انقلاب در لابلای پرونده های ریز و درشت گرد سیاه به خویش گرفت، اما فروغ با جسارت و پایداری غبار بر این اندود پرونده ها را پروانه وار و فرزانه وار رویاند و (خود به عینه دیده ام) که پرونده به ظاهر سیاه هنرمندان را نزد برخی سازمان ها دولتی و خصوصی پاک و پاک کرده است. تا جایی که اگر روزگاری در هویت سنجی های برخی نهادها، نفرین بی هویتی و هُو یت (نوعی هو کردن!) بر او سر می دادند، حال دیگر از چهره های ماندگار شده است. نقش فروغ و فروغ ها را نباید در این دگرگونی فرهنگی نادیده گرفت. کتاب حجیم چهرهای ماندگار فروغ نمونه بارز این نماد است.
دست کم نگیرید این یادمان و یادواره ها را. خون دل ها خورده اند که یاد و نام این بزرگان در جشنی برافروخته شود. شک نکنید که فروغ یک پای این است، اما همواره فروغ فروتنانه گوشه ای ایستاده و می شمارد لحظه بعد را که برافروزد نام و یاد دیگری را. انصاف هم می گذارد؛ تعلق و تملق را گوشه ای می گذارد، تمامی هنرمندان نزد وی به یکسان یادگذارده می شوند.
همه در داخل و خارج کشور برای یادنامه و یادوآره بزرگان موسیقی، تنها چشم امید به فروغ فروزان موسیقی یعنی فروغ بهمن پور را دارند، همه می دانند که تنها فروغ است که بی مزد و منت یادگذار و یادآوار بزرگان موسیقی کشور است. جالب این که دیده شده که هنگامه اهتمام چنین بزرگداشت هایی از پیرامونیان آن هنرمند فقید خبری نیست، حتی برای عرضه یک مقاله و یک عکس ناقبل، دریغ می کنند، اما پس از دیدن نتایج اهتمام، حتی شاگردان هنرمند نیز داعیه وراثت می کنند و به دنبال چیزهایی از قبیل حق التحریر، حق التألیف، حق الأرث و.... هستند. چندی پیش تنها وارث یکی از خوانندگان بزرگ، از فروغ به واسطه یادنامه هنوز منتشر نشده مادر مرحومش، درخواست حق التحریر می کرد! همکاران و نزدیکان فروغ می دانند که فروغ چه خون دل هایی را در این راه نکشیده است، چه هتاکی های آن هم از اشخاص به ظاهر موجه موسیقی نشنیده است.
فروغ متأسفانه در نسل خوبی پا به عرصه موسیقی نگاری / روزنامه نگاری موسیقی نگذاشت. مانند امروز نبود که موسیقی دانان با روزنامه نگاری و روزنامه نگاران ارتباط های حسنه داشته باشند و این عرصه را جایگاه و پایگاهی برای معرفی خود قلمداد کنند، بلکه بی مهری دیرینه ای با آنان داشته اند، برخی حتی از سر بدبینی آنان را ستون پنجم می گماشتند! دورانی که نسل گل ها (هم نغمه سازان گل های رادیو و هم بهترین و گلچین موسیقی دانان این مملکت) یا افسرده شده بودند، یا در واپسین لحظات عمر خویش با امراض کوچک و بزرگ دست و پنجه نرم می کردند، تنها فروغ بود که حلقه اتصال آنان با جامعه محسوب می شد.
همه می دانند بر سر موسیقی کشور ما چه رفته است. موسیقی مانند اکنون نبود که حاکمان نغمه سرایی و نغمه سرایان را ابزاری برای تحقق اهداف خود بدانند؛ در حال حاضر تمام سازمان های کوچک و بزرگ، متولی شعبه ای از موسیقی در کشور شده اند. روزگاری که همچنان شبهه حرمت موسیقی قوی بود، اشاعه موسیقی فعل حرام قلمداد می شد، (احتمالاً اشاعه دهندگان آن هم از مفسدان فی الارض!) اما به جرأت فروغ یگانه روزنامه نگاری بود که خودرو و خودکفا به اشاعه این فرهنگ پرداخت.
فروغ فروزان موسیقی ایران(ii)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هیچ گاه برای فروغ موسیقی نگاری یک شغل محسوب نمی شده و نمی شود، زیرا نه تنها برای وی نان و نام آور نبوده که حتی نان و نام زدا بوده است. تاریخ موسیقی باید به ثبت و ضبط فداکاری این فدارکاران و کاشفان فروتن شوکران موسیقی کشور بپردازد که کسی چون فروغ در این راه چه مشقت ها که نکشید. مشقت هایی که زبان از بیان آن قاصر است. دیده نشده حتی اندکی از مشقت های وی را موسیقی دانان خودمان کشیده باشند.
بیشترینه اهالی نغمه به محض اتفاق گوارا و ناگوار، فروغ را یادآور می شوند، شاید دور از انتظار بنماید که فروغ حتی به خرید منزل بسیاری از بزرگان موسیقی می رود. همه «شوکت» را یادآور می شوند که احتمالاً تک و تنها محافظ پدر موسیقی ایران پدر تجویدی بوده است، اما شاید نام برخی ها پنهان بماند که یکی اش فروغ است، « مادر شما بروید استراحت کنید من هستم. من از استاد مراقبت می کنم.
ما که برای مصاحبه با استاد آمدیم، می گفتیم: استاد کاری ندارید، ما جای نوه شما هستیم. ما کوچک شما هستیم ... بند و بساط مصاحبه را بر می داشتیم. و از در با مسرت به بیرون می آمدیم که باری یک کلمه از اسطوره موسیقی گرفتیم. »
حقیقتاً هم سخنی با برخی از اهالی موسیقی بسیار مشکل است. نمونه آن ها همان نسل گل ها بودند که سالیان سال از بازگویی خاطرات و مخاطرات خویش اکراه دیرینه داشتند؛ بقای این بخش از تاریخ شفاهی موسیقی، درد و دغدغه آنان محسوب نمی شد، تا جایی که بخشی از تاریخی شفاهی ما به واسطه همین غفلت، مغفول واقع شد. برخی حتی کتاب، چه رسد به روزنامه را در حد و اندازه درج مطالب خویش نمی گماشتند، اما فروغ روزنامه نگار نبود، چرا چرا روزنامه نگار بود، اما بیشتر و پیشتر همراه و دوست موسیقی دانان بود.
چنین بود که فروغ با جد و جهد فراوان مانع از مغفول ماندن بخشی از تاریخ شفاهی موسیقی شود. بسیاری از هنرمندان مانند خانم دلکش و ... را می شناسم، داغدیده و دلتنگ شب و نصف شب، تنها فروغ را مرهم دردهای خود می دانستند و از وی می خواستند که وی را آرام کند. چه کسی است که فروغ را ببیند و تسکین نیابد. حتی خانم دلکش در واپسین سال های عمرش از فروغ بود که در خواست کرد که وی را به روستای محل تولد خود ببرد و همراه وی باشد.
فروغ بدون آن که ادعای موسیقی دانی و ادعای استعداد در موسیقی داشته باشد، استاد موسیقی است آن هم استاد اخلاق موسیقی است. بیست سال است که فروغ در موسیقی آبدیده شده است. دیگر نام فروغ با موسیقی ایرانی، نه در ایران، بلکه در جهان عجین شده است، اما هیچ وقت ادعای موسیقی دانی از وی سر نزده، نظریه و نقدهای آن چنانی ننوشته است.
ژست های روشنفکرانه امروزین برخی روزنامه نگاران موسیقی در منظر فروغ جایی ندارد. کار خود را می داند و می شناسد، از آن حد هم پا را فراتر نمی گذارد: وارد کردن گفتمان فرهنگ موسیقایی و فرهنگ آفرینان موسیقی کشور [آ ن هم] در سطح متوسط جامعه و به راستی وی احیاگر بخشی از موسیقی کشورمان شده است؛ می توان گفت که بسیاری از موسیقی دانان غریب و قریب را فروغ احیاء کرده است. نمونه آن «مجتبی میرزاده» است، کم کسی می دانست چه گوهری در میرزاده نهان است، اما این فروغ بود که وی را صادقانه یافت و صداقت و استعداد وی را بر همگان آشکار ساخت.
در این سال ها که با پر پر شدن یکایک زبدگان موسیقی کشور مواجه بودیم، چندین دفع از نوشتار و زبان برخی (از جمله علی رضا میرعلی نقی، پژوهشگر توانای موسیقی و نیز متصدیان یادنامه ها) شنیدم که فقط فروغ است که از این هنرمند گفتار و نوشتار و یا احتمالاً عکسی دارد: آفت زندگی او [کمال داروغه] دلسردی عمیق از هنر و واقع بینی اغراق شده ای بود که سبب شد، سال های سال دست به ساز نزند و از جریان طبیعی حرکت زندگی و کار دور بماند. انزوای وی اگر در ابتدا اسباب سلامت مشی هنری او بود، خیلی زود به آفت زندگی و زندگی کوتاه او تبدیل شد. روایت مرگ دردناک او را باید از قلم دوست و دوستار جوانش خانم فروغ بهمن پور خواند. (علی رضا میرعلی نقی، زندگی در انزوا؛ به یاد داروغه، مقام موسیقایی، شماره بیست وپنجم، ص 52).
فراموش نکنیم که به واسطه پیگیری های همیشگی فروغ بود که مرحوم میرزاده مانند بسیاری دیگر، در مراسمی بسیار آبرومندانه تشییع شد. حتی علی رغم ممناعت برخی از هنرمندان و مسئولان برای دفن در قطعه هنرمندان، با پیگری های چند شبانه روزی فروغ، مرحوم میرزاده در آرامگاه ابدی دیگر هنرمندان و نغمه گران بزرگ آرامید.
در حال حاضر موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی به یمن نهضت را ه اندازی خبرگزاری و جریده گذاری ( ! ) و نیز اقبال حاکمیت به موسیقی، یک اشتغال و حرفه شده است؛ نان آور و نام آور. [ضمن احترام به تمامی روزنامه نگاران، به ویژه روزنامه نگاران عرصه موسیقی] متأسفانه تهدیدهای فروانی حوزه روزنامه نگاری موسیقی را تهدید می کند. عمده روزنامه نگاران این بخش، عنایتی جدی به توسعه فرهنگ موسیقی کشور ندارند. بیش از آن که جریان ساز باشند، ضمن برخی از جریان های سطحی موسیقی، اطلاع رسانی و خبررسانی می کنند.
ضمن این که آبشخور فکری آنان سطح متوسط جامعه است، ادبیات آنان مستعد نخبه گی است. به این معنا که منابع فکری آنان ذیل جریان های مصرف کننده است، اما نحوه گویش و ساختار بیانی تولید عرضه شده، حتی با بخش متوسط جامعه نیز ارتباط برقرار نمی کند. همچنین در حال حاضر موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی بسیار ساختار خبری پیدا کرده است. این است که حوزه ژورنال موسیقی ایران مانند دیگر حوزه های ژورنالی (سیاست، ادبیات، سینما و ...) چندان تأثیرگذار و جریان ساز نیست.
دیگر تهدید این است که موسیقی نگاران عرصه ژورنال با خبرنگاری عرصه موسیقی یکسان شده است. همچنین عمده خدمت گذاران این بخش در حوزه های دیگر نیز خبررسانی می کنند، تا جایی که مجالی برای کار جدی در این عرصه نگذاشته است. در حالی که بخشی از این افراد داعیه فراوانی در نقد موسیقی و ... دارند!
اما در خاتمه پرسشی به نظر می رسد؛ نسل گذشته موسیقی نگاری و روزنامه نگاری موسیقی کشور که یکی از نمایندگان آن فروغ بهمن پور است، علی رغم این که داعیه تخصص در موسیقی را نداشتند، با وجود محدودیت، این همه تأثیرگذار و حتی جریان ساز بودند، اما چرا نسل امروز این حوزه با وجود این همه نشو و نما و و سعت و داعیه های تخصص گرایی از در و دیوار آن، هنوز در سطح مانده است؟
پري زنگنه خاطرات زندگي هنرياش را در كتابي منتشر ميكند
اين كتاب با نام "من و آواز" در حال حروفچيني است، كه در ابتداي سال جديد منتشر خواهد شد.
"وقتي خورشيد بر دلها ميتابد" نيز ديگر كتاب اين هنرمند عرصهي موسيقي است، كه دربارهي زندگي نابينايان و تا حدودي وصف زندگي خودش است، كه گفت، از سالها پيش نوشتن اين كتابها را شروع كرده است.
"آواي نامها از ايرانزمين" (دربارهي اسمهاي ايراني) و "حرفهايي بزرگ در كتابي كوچك" از ديگر آثار منتشرشدهي زنگنه هستند، كه سيوچند سال پيش در يك تصادف، بينايياش را از دست داد
منبع : ايلنا