گاهی به طرز و حشتاک و گریه آوری به یاد می آورم
کسی را که هرگز نبوده ،
گاهي به خواب ميروم پشتِ ميزي ،
رو به پنجرهاي كه چشماندازش رويا ست ،
از كابوسي به كابوسي ميغلتم
و از ياد ميبرم كه مردهام ...
خانه تهی ، و فنجانِ نيمخورده يِ ........ و ديگر هيچ...