-
روي سنگ فرش هاي خيابان كه راه مي روي
مراقبي تا خط هاي فاصله شان را، لگد نكني
قدم هايت را جايي بلند
جايي ديگر كوتاه بر مي داري
مي آيي
تا مثل يك غريبه از كنارم بگذري
دلم مي خواهد در چشمانت خيره شوم
فرياد بزنم
"كه هنوز هم بر نمي گردم
به صداهاي آشنايي كه مرا به نام مي خوانند ".
عابري از كنارم مي گذرد ، كه تنها مراقب فاصله هاست
تو ، از كنارم مي گذري .
من ، خط ها را مي شمارم
بي خبر از مورچه هايي كه هر بار لگد مي شوند.
-
روزهای باقی مانده را جمع می کنم
درون پاکت می گذارم
پست می کنم
به نشانی دلم .
دعا می کنم
پستچی، پیدایش کند .
-
آسمان گريست
وقتي در سرماي بي آفتاب يك روز سردو برفي
دختركي در انتظار آمدن
منجمد شد ...!
هي دخترك منجمد
هزار سال گذشت بيدار نمي شوي؟؟؟
-
شاعر ناشناس
ای آرزوی من
هر شب که آسمان خیالم در این دیار
با چلچراغ یاد تو چون روز می شود
هرشب که باد مست از آن سوی کوهها
بوی ترا به کلبه ی من می پراکند
سنگین تر از همیشه
غم دوری ترا احساس میکنم
-
برو
ولی بدان همیشه نیمه مهربان قلب من
با تو خواهد بود ...
و دعای من
در کوله سفر تو سنگینی خواهد کرد ..
-
دنیای من
مثل توپ کوچک معصومی
زیر پای تو قل می خورد
و گاه آن را بین من و دست های خود
می بری، می آوری
می بری، می آوری
جوری که من نخ یویو را نبینم
چرا همه سرنخ ها را جوری کور نمی کنی که خیالم راحت شود
این رشته های پیدا وناپیدا
گیجم کرده اند.
درک من از زندگی، درست کار نمی کند
اما همین بهانه ها کافی ست
همین که حس کنی هنوز به نخ یویو وصلی
همین که ندانی بازیگری یا تماشاچی.
-
شاید!
شعر همین است
که من عاشق تو باشم
و تو!
با هر که میخواهی
-
گفتی از بدو ورودت به قلب خویش قفلی زده ام
که نه تو توانی از آن گریزی
نه خود توان آن دارم که تو را بیرون کنم
زیرا که کلیدش را از بین برده ام !
حالا اگر در قلب همه باشم
در قلب تو نیستم !
یا قفل تو بی خود بوده
یا تو قفل باز کن خوبی بودی
"خودم"
-
ننگ اشتباهات جبران ناپذیر
غباری می شود
بر خاک های سرگردان دلم...
آب می خواهم
و شاید تکه ای آینه
برای زدودن و دیدن...
-
سنگ نه !
شبيه او ...
آدم آهنی شدم ...