دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
فعلا...
Printable View
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
فعلا...
دوباره در سفری ؟
کجای این همچنان در سفر
از خوابهای تا سی سالگی بیدار می شوی؟
خیال می کنم نه خواب ها
که تمام بیداری ام حرام شده است
خیال می کنم تمام خوابهایم را گم کرده ام
می شنوی ؟
دوباره آن کودک همیشه غایب صدایت می کند
خداحافظ
دل نوشته ها را دوستش دارم
همه ي اين کلمات و واژه ها را
که نه ، که تمامي مقصود دلم را
اهل روزگار بدانند
من اولاد دوست مي دارم
هنوز عکس نگاه او با من است
هنوز آن ده از ماهي که اتو کشيده
کنج صفحه است
براي من ، يعني تمناي او
حتي آن مهري که به کينام ريخته است
هنوز آن گوشه هاي ناياب دلم
سير بودن با او بي قرار است
هنوز نامش عزيز ترين قشنگي هاست
در اين اوقات ناخوش دلتنگي ها
هنوز ...
سلام
زردی ؟ نه ! سفید ؟ نه ! سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ
سلام
خوبی اقا محمد؟
گلي که خود بدادم پيچ و تابش باشک ديدگانم دادم آبش
درين گلشن خدايا کي روا بي گل از مو ديگري گيرد گلابش
قربانت
فرانک یه طوری ب بده
شاهد و مطرب به دست افشان و مستان پای کوب
غمزه ساقی ز چشم می پرستان مست خواب
بفرمایید
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب جعد مشکينش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم
جرس فرياد میدارد که بربنديد محملها
میخواستم این رو یزارم بهم تذکر دادن
از آن افیون که ساقی در میافکند
حریفان را نه سر ماند نه دستار
سکندر را نمیبخشند آبی
به زور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهل درد بشنو
به لفظ اندک و معنی بسیار
ریش دلهای همه صحت پذیرد در نشان
گر ببیند ریش ایشان دولت این ریش را
صدقه کن وصل دلارام جهان امروز خود
آنچنان صدقات اولیتر چنین درویش را
گر نبیند روش ترسا بر درد زنار را
ور مسلمان بیندش آتش زند مر کیش را
وهم کی دارد ازان سوی جهان زو آگهی
کز تفکر جان بسوزد عقل دوراندیش را
مولانا
آسودگي از محن ندارد مادر
آسايش جان و تن ندارد مادر
دارد غم و اندوه جگر گوشه خويش
ورنه غم خويشتن ندارد مادر
سلام مژگان خانوم. خوبید؟
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
خاک بر فرق مشبه باد مر اشباه را
عشق او جاهم بس است در هر دو عالم پس دلم
میبروبد از سرای وهم خود هم جاه را
ماه اگر سجده نیارد پیش روی آن مهم
رو سیاه هر دو عالم دان تو روی ماه را
سلام جلال جان
ممنون به خوبی دوستان.. شوما خوب هستی؟
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار
در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک میریز، ای سینه! باش افگار
شیخ بهایی
ممنون
رفتيُ خاطره های تو نشسته تو خيالم
بی تو من اسير دست آرزوهای محالم
ياد من نبودی اما، من به ياد تو شکستم
غير تو که دوری از من ، دل به هيچ کسی نبستم
مونس جان و دلم بیرخ تو صبری بود
آتشت صبر و قرارم همه بربود بیا
غرض از هجر گرت شادی دشمن بودست
دشمنم شاد شد و سخت بیاسود بیا
گوهر هردو جهان! گرچه چنین سنگ دلی
آب رحمت ز دل سنگ چو بگشود بیا
نالهای دل و جان را جز تو محرم نیست
ای دلم چون که و که را تو چو داود بیا
سلوم دختر عمه جان
اگر کنم گله من از زمانهی غدار
به خاطرت نرسد از من شکسته غبار
به گوش من، سخنی گفت دوش باد صبا
من از شنیدن آن، گشتهام ز خود بیزار
که بنده را به کسان کردهای شها! نسبت
که از تصور ایشان مرا بود صد عار
راه ما، راه حق، راه بهروزي است
اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي، جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باش!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سلام دوستان.ممد رفت رو صندلی!!!
در هر مقام و مسکن مهر تو ساخت روزن
کز تو شوند روشن ای آفتاب سیما
این را اگر ننوشی در مرحمت نکوشی
ترجیع هدیه آرم باشد کزان بجوشی
سلام ممد
خدا به همراهت
يادته لحظه ي آخر
زير اون بارون نم نم
گل سرختو گرفتي
دادي دستم گل مريم
حالا كه رفتم و گشتم
مي بينم تكي تو دنيا
نمي شه تو رو عوض كرد
حتي با شباي رؤيا
سلام به روی ماهت
من آن یگانهی دهرم که وصف فضل مرا
نوشته منشی قدرت، به هر در و دیوار
به هر دیار که آیی، حکایتی شنوی
به هر کجا که روی، ذکر من بود در کار
تو قدر من نشناسی، مرا به کم مفروش
بهائیم من و باشد بهای من بسیار
چقدر در نوشابه برا هم باز میکنن این دختر عمه ها!
اي زندگي من خسته ام تا کي سکوت تا کي اسير
اي مرگ تن اين دست من دستم بگير دستم بگير
در سينه ام اي آرزو محض خدا ديگر بمير
اي لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنيد
اي روز و شب من آدمي دل مرده ام ترکم کنيد
من تا گلو در حسرتم افسرده ام ترکم کنيد
از وحشت فرداي خود آزرده ام ترکم کنيد
اي اشک گرم آروم بريز بر گونه ي بيمار من
لذت ببر اي غم تو هم از اين همه آزار من
در لحظه ي بيداد غم کي ميشود غمخوار من
اي لحظه ي پايان من اين امشب رو فردا نکن
درد بزرگ بودنم را اي زمان حاشا نکن
اي لحظه ها من از شما سر خورده ام ترکم کنيد
اي روز و شب من آدمي دل مرده ام ترکم کنيد
کلن 2 تا هستن بزار برا هم نوشابه بزا کنن چی کارشون دااری [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] !!!
در کوی مستفیدی مردهست ناامیدی
کاندر پناه کهفت سگ کرد اولیایی
هر کان طرف شتابد ماهت برو بتابد
هم ملک غیب یابد هم عقل مرتضایی
او را کسی چه گوید کو مستمند جوید
دامن پر از زر آید کدیه کند گدایی
هین شاخ و بیخ این را نوعی دگر بیان کن
این بحر بینشان را مینا کن نشان کن
سلوم کردم فقط بهش... خوب دلم براش تنگیده.. الان 20 دقیقه است ندیدمش
نه مرا طاقت غربت نه ترا خاطر قربت
دل نهادم به صبوري که جز اين چاره ندارم
من همان روز بگفتم که طريق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
جلال با امضا فرانک ادامه داد
من که ره بردم به گنج حسن بیپایان دوست
صد گدای همچو خود را بعد از این قارون کنم
ای مه صاحب قران از بنده حافظ یاد کن
تا دعای دولت آن حسن روزافزون کنم
من خانهی خرابم موقوف گنج حسنت
تو آب زندگانی من فرش تو چو جویم
خویی فراخ بودی با مردمان دلم را
تا غیر تو نگنجد امروز تنگ خویم
از نادری حسنت وز دقت خیالت
بیمحرمی بمانده سودا و های هویم
مرا امید وصال تو زنده میدارد
و گر نه هر دمم از هجر توست بیم هلاک
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویش
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک
قدر"ک" را بدونید
كام جان تلخ شد از صبر كه كردم بي دوست
عشوهاي زان لب شيرين شكربار بيار
روزگاريست كه دل چهره مقصود نديد
ساقيا آن قدح آينه كردار بيار
شرمده فکر کنم ک حروم شد
می خوردنش ندیدی اشکوفهاش ببین
شاباش ای شکوفه و ای باده مرحبا
سوسن به غنچه گوید: «برجه چه خفتهی
شمعست و شاهدست و شرابست و فتنها »
ریحان و لالها بگرفته پیالها
از کیست این عطا ز کی باشد جز از خدا
جز حق همه گدا و حزینند و رو ترش
عباس دبس در سر و بیرون چو اغنیا
ایول محمد چه ترانه خوبی را نوشتی
دستت درد نکنه
اگر تو زخم زنی به که دیگری مرهم
و گر تو زهر دهی به که دیگری تریاک
بضرب سیفک قتلی حیاتنا ابدا
لان روحی قد طاب ان یکون فداک
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک
محمد باید با "ک" شروع میکرد. اشکال نداره. دوباره امتحان کنید!
کد کردن از گدا نبود شرط عاقلی
یک جرعه میبدیش بدی مست همچو ما
سنبل به گوش گل پنهان شکر کرد و گفت:
« هرگز مباد سایهی یزدان ز ما جدا
ما خرقها همه بفکندیم پارسال
جانها دریغ نیست چه جای دو سه قبا »
ای آنک کهنه دادی نک تازه باز گیر
کوری هر بخیل بداندیش ژاژخا
هر شه عمامه بخشد وین شاه عقل و سر
جانهاست بیشمار مر این شاه را عطا
ای گلستان خندان رو شکر ابر کن
ترجیع باز گوید باقیش، صبر کن
محمد فعلا رو صندلی داغ نشسته گرمش.. حواسش نیست
نقاب گل کشيد و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از ميان باد صبا کرد
بشارت بر به کوی می فروشان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد
من ک دادم ولی هیچکی توجه نکرد
دریای رحمتش ز پری موج میزند
هر لحظهی بغرد و گوید که: « یا عباد »
هم اصل نوبهاری و هم فصل نوبهار
ترجیع سیومست هلا قصه گوشدار
روی نگار در نظرم جلوه مینمود
وز دور بوسه بر رخ مهتاب میزدم
چشمم به روی ساقی و گوشم به قول چنگ
فالی به چشم و گوش در این باب میزدم
کجا "ک" دادی محمد؟!
من قطره چرا باشم؟ چون غرق در آن بحرم
من مرده چرا باشم؟ چون جان ودلم زندست
تن خفت درین گلخن جان رفت دران گلشن
من بودم و بیجایی، وین نای که نالندست
از خویش حذر کردم، وز دور قمر جستم
بر عرش سفر کردم، شکلی عجبی بستم
-----------
جلال جان به نتیجه ای جدید درباره اواز اساطیر رسیدید؟
من پیر سال و ماه نیم یار بیوفاست
بر من چو عمر میگذرد پیر از آن شدم
دوشم نوید داد عنایت که حافظا
بازآ که من به عفو گناهت ضمان شدم
شعرشو در قسمت ترانه ها خوندم خیلی زیبا است.
باید از نو گوشش کنم.
میافتم و میخیزم چون یاسمن از مستی
میغلطم در میدان چون گوی از آن چوگان
سلطان سلاطینم، هم آنم و هم اینم
من خازن سلطانم، پر گوهرم و مرجان
پهلوی شهنشاهم، هم بنده و هم شاهم
جبریل کجا گنجد آنجا که من و یزدان؟!
تو حلق همی دری از خوردن خون خلق
ور دلق همی پوشی، مانند سگ عریان
-------
من از یکی دوستان کرد خواستم معنی تصنیفها رو بنویسن.. زیاد اشنا نبودن.. گفتن متوجه نمی شن
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش
بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ
خزانهای به کف آور ز گنج قارون بیش
خب کردها لهجه های مختلفی دارن. مثلا کرمانشاهیها و کردستانیها اصلا زبان همو نمیفهمن. ولی آواز اساطیر کرد کرمانشاهیه. منم یه دوست کرمانشاهی داشتم بعضیهاشو نمیفهمید.
شاهی که همه شاهان، خربندهی آن شاهند
امروز من آن شاهم، نی شاه پریرینه
از شربت اللهی، وز شرب اناالحقی
هریک به قدح خوردند، من با خم و قنینه
من قبلهی جانهاام، من کعبهی دلهاام
من مسجد آن عرشم، نی مسجد آدینه
من آینهی صافم، نی آینهی تیره
من سینهی سیناام، نی سینهی پرکینه
----------
من کنسرت سال 76 تو ورزشگاه آزدای همرا با گروه کامکارها رو هم خیلی دوست دارم.. مخصوصا تصنیف واران
هنوز پنجره باز است
تو از بلندي ايوان به باغ مي نگري
درخت ها و چمن ها و شمعداني ها
به آن ترنم شيرين به آن تبسم مهر
به آن نگاه پر از آفتاب مي نگرند
تمام گنجشكان
كه درنبودن تو
مرا به باد ملامت گرفته اند
ترا به نام صدا مي كنند
هنوز نقش ترا از فراز گنبد كاج
كنار باغچه
زير درخت ها لب حوض
درون آينه پاك آب مي نگرند
تو نيستي كه ببيني چگونه پيچيده است
طنين شعر تو نگاه تو درترانه من
دیده ام. قشنگه. خودش هم که سه تار میزنه و میخونه هم قشنگه
وای دوباره مهمون.
فعلا بای
ندانم از چه سبب رنگ آشنايی نيست
سهی قدان سيه چشم ماه سيما را
چو با حبيب نشينی و باده پيمايی
به ياد دار محبان بادپيما را
از پاسخ به سوالای جلال بر میگردم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اگر ديدي جواني بر درختي تكيه كرده
بدان عاشق شدست و گريه كرده