خواهم ورقی ، نوشتن ازعشق
کآسان نتوان گذشتن ازعشق
عشق ست، طریق آشنائی
دل یافت زعشق ،روشنائی
دل بردرعشق ،پرده داراست
جان دربرعشق امیدوار است
مرغی ست زآشیان لاهوت
جزدانه ی دل ،نباشدش قوت
مصباح زجاجه ی وجوداست
مفتاح خزینه ها ی جود است
هم مطلع آفتا ب ذاتست
هم مشرق انجم صفاتست
عشاق ،خلاصه الستند
از جام بلا ،مدام مستند
پروانه صفت ،اگر بسوزند
زین سوز ،چوشمع برفروزند
جا ن بخش بود، کلام ایشان
محمود بود،مقام ایشان
بی عشق مبا ش ،تا توانی
اینست سخن ،دگر تودانی !