تو خود فرشته یی ، نه از این گل سرشته یی
گر خلق از اب و خاک، تو از مشک و عنبری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
سعدی
Printable View
تو خود فرشته یی ، نه از این گل سرشته یی
گر خلق از اب و خاک، تو از مشک و عنبری
ما را شکایتی ز تو گر هست هم به توست
کز تو به دیگران نتوان برد داوری
سعدی
یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد
دلی دارم چو مرغ پا شکسته***چو کشتی بر لب دریا نشسته
همه گوین که طاهر تار بنواز***صدا چون میدهد تار شکسته
هر که را اسرار حق اموختند
مهر کردند و دهانش دوختند
نمیدونم
دگر شاعران را نیازارد او***همان حرمت خود نگه دارد او
که شاعر چو رنجد بگوید هجا***بماند هجا تا قیامت بجا
فردوسی
انکه دستور زبان عشق را بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی بایست داد
قیصر امین پور
دولت طلبی، سبب نگه دار***با خلق خدا ادب نگه دار
و آن شغل طلب ز روی حالت***کز کرده نباشدت خجالت
نظامی
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود/وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه/کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کردهام روان/باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
حافظ
دوستان شرح پريشاني من گوش كنيد***داستان غم پنهاني من گوش كنيد
قصه بي سر و ساماني من گوش كنيد***گفت و گوي من و حيراني من گوش كنيد
شرح اين آتش جان سوز نگفتن تا كي؟***سوختم سوختم اين راز نهفتن تا كي؟
محتوای مخفی: شرح پریشانی - وحشی بافقی
يارب اين نوگل خندان که سپردي به منش×××مي سپارم به تو از چشم حسود چمنش