نمی بینید چشمم را
که هم بیدار و هم باز است ؟
نمی بینی افق در پیش من گسترده ، دلباز است ؟
نمی بینی مرا هر لحظه آغاز است ؟
برای من به خود بالیدن از هستی
و یا رنج تهی دستی چه ناساز است ؟
Printable View
نمی بینید چشمم را
که هم بیدار و هم باز است ؟
نمی بینی افق در پیش من گسترده ، دلباز است ؟
نمی بینی مرا هر لحظه آغاز است ؟
برای من به خود بالیدن از هستی
و یا رنج تهی دستی چه ناساز است ؟
توانگرا دل درويش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
بدين رواق زبرجد نوشتهاند به زر
که جز نکويی اهل کرم نخواهد ماند
سلام
ایندفعه ی ندادم
دور از رخ او دم بدم از چشمه چشمم
سيلاب سزشك آمد و طوفان بلا رفت
حافظ
تو میبايد که باشی ور نه سهل است
زيان مايه جاهی و مالی
بر آن نقاش قدرت آفرين باد
که گرد مه کشد خط هلالی
يا رب كجاست محرم رازي كه يك زمان
دل شرح آن دهد كه چه ديد چه ها شنيد
حافظ
دموعی بعدکم لا تحقروها
فکم بحر عميق من سواقی
دمی با نيکخواهان متفق باش
غنيمت دان امور اتفاقی
يه دفه هم نشُدِش كه سايه ها، واسه ديوار دلشون كباب بشه
هيچكدوم نفهميدن كه اون ديوار، تنها آرزوش اينه: خراب بشه
وقتي سايه ها مي رفتن توي هم، دل ديوار پُر ِدرد و غم ميشد
چون مي خواس اشكاشو پنهون بكنه، ديوار بلند خونه خم ميشد
محمد باور کن حروف دیگه هم وجود دارند ها
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حيف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشکل باشی
چشم دیگه ی نمیدم
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشين کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآيد به چشم غم پرست
بس که در بيماری هجر تو گريانم چو شمع
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت مکن از بهر دل عامی چند
ای گدایان خرابات خدا یار شماست
چشم انعام مدارید ز انعامی چند
سلام
در انتظار بارش یک ابر ناشناس
خمیازه میکشد
و حوض خانه ی ما خالیست
ستاره های کوچک بی تجربه
از ارتفاع درختان به خاک میافتند
و از میان پنجره های پریده رنگ خانه ی ماهی ها
شب ها صدای سرفه میآید
حیاط خانه ی ما تنهاست .
پدر میگوید:
" از من گذشته ست
از من گذشته ست
من بار خودم را بردم
و کار خودم را کردم "
و در اتاقش ، از صبح تا غروب ،
یا شاهنامه میخواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر میگوید:
" لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
وقتی که من بمیرم دیگر
چه فرق میکند که باغچه باشد
یا باچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافیست
سلام
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بیپا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
چطوری محمد؟ چرا "ی" نمیدی؟
نصيحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانان سعادتمند پند پير دانا را
حديث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود و نگشايد به حکمت اين معما را
غزل گفتی و در سفتی بيا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را
دوستان فرمودن
از اين پنجره هاي بسته خسته ام! بانو
خسته ام از اين دقايق بي لبخند
باران ببارد يا نبارد
من مي روم با دست هايت
چتري براي پروانه ها بسازم
اشکال نداره. برا من بگو
من از زبان آب پرنده نیم ماه
با مردم زمانه سخن ها سروده ام
من از زبان برگ
درد درخت را
در زیر تازیانه بیداد برق و باد
در پیش چشم مردم عالم گشوده ام
من نگويم كه به حرف دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
دنیا نیرزد که پریشان کنی دلی
زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی
يار دبستاني من
با من وهمراه مني
چوب الف برسرما
بغض من و آه مني
یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
bkm جان شعر جالبه. کاشکی همشو مینوشتی. خاطرات زیادی باهاش دارم
در خواب ناز بودم شبی دیدم کسی در میزند
در را گشودم روی او ، دیدم غم است در میزند
ای دوستان بی وفا از غم بیاموزید وفا
غم با آن همه بیگانگی هر شب به من سر میزند ... !
یک بار دیگه هم اینو نوشته بودم اما یک دفعه یادش افتادم
ببخشید دیگه
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
سلام. حالتون؟
دوای درد بشر یک کلام باشد و بس
که من برای تو فریاد می زنم : با عشق
قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از اين شهر غريب كه درآن هيچكسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند
مرسی
چرا امشب کسی نیست ؟اقا جلال؟ محمد ؟ پایان ؟مژگان ؟افتاب؟.....؟
دواي درد عاشق را كسي كو سهل پندارد
ز فكر آنان كه در تدبير درمانند درمانند
حافظ
سلام بر همه
همه كه نيستن پس سلام بر فرانك خانوم
اجازه بده من دوباره صداشون كنم:
آقا جلال:19:
محمد جان:19:
مژگان خانوم:19:
آفتاب خانوم:19:
نه مثل اينكه امشب كسي نيست.........
شما هم كه رفتي پس منم رفتم بخوابم شب خوش خواباي خوب ببينيد
دیگه توی قلبم کسی پیدا نمیشه
که مثل تو توی دلم، مهرش بشینه
که مثل تو برام بگه، پیشم بشینه...
هنگام تنگدستی در عيش کوش و مستی
کاين کيميای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غيرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
سلام ما از اون وقت تاحالا برق نداشتیم .تازه برق اومد
شما هم که نیستید
پس من هم یه 5 دقیقه میرم
ولی خدایی کیشمیش دم داره.خب بهم اقا نمیگید حداقل بگید مهندس! البته بدون اقا راحترم.ادم به داداش کوچیکش که اقا نمیگه !!
:46: :31:
یاحق
از در درآمدي و من از خود به در شدم
گويي از اين جهان به جهان دگر شدم
سعدي
سلام محمد جان
خدا كنه بقيه هم بيان
امشب خيلي سايت خلوته
من كه فعلا از خواب صرف نظر كردم
مثل عذاب... وقتی میخوام دیگه نیستی
نیستی که ببینی اشکام دیگه نمیتونن
نریزن بمونن بسازن نمیرن...
می ده که گر چه گشتم نامه سياه عالم
نوميد کی توان بود از لطف لايزالی
ساقی بيار جامی و از خلوتم برون کش
تا در به در بگردم قلاش و لاابالی
بزار تا فرانک نیست من ی بدم
از منم شب بخیر
صبح ساعت 6 قرار کوه دارم
فعلا
یاحق باحق تاحق
يه بي طافت خسته، به انتظار نشسته
يه روز رفيق راهي، سفر پاي پياده
به اندازه عشقي، پر از حرفاي ساده...
هر بيشه گمان مبر كه خاليست
شايد كه پلنگ خفته باشد
سعدي
مهندس جان خوش بگذره:8:
دلاوران نام اوران..................
اين هم آهنگ بعد از فتح قله
شب خوش
در پناه حق
در بهار از من مرنج ای باغبان گاهی اگر
یاد از بی برگی فصل خزان آرم تو را
خامشی از قصهی عشق بتان هاتف چرا
باز خواهم بر سر این داستان آرم تو را
ای برای با تو بودن
باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته
ذهن خواب آلوده من...
ناله بیتاثیر و افغان بیاثر چون زین دو من
بر سر مهر ای مه نامهربان آرم تو را
گر نیارم بر زبان از غیر حرفی چون کنم
تا به حرف ای دلبر نامهربان آرم تو را
از چه زمينه خاک تو
لونه سايه ها شدی
كدوم غروب نشوني داد
شب از كدوم جاده بيای
از عاشقاي رهگذر
نشونيه منو بخواي...
یک ختم هم گرفته شد پر بدک نبود
بسیار تسلیت که به من عرضه داشتند
لطف شما زیاد
اما ندای قلب به گوشم همیشه گفت:
این حرف ها برای تو مادر نمی شود.
شب بر همگی خوش
ابجی باز تنوع زدی که
شما دختر هم که یه 1 هفته اواتور عوض نکنید اصلا اموراتتان نمیگزره
نقل قول:
http://my.opera.com/mohammad99
به من سر بزنید خوشحال میشیم
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
ترک جان گفتم نهادم پا به صحرای طلب
تا در آن وادی مرا از تن برآید جان کجا
جسم غم فرسود من چون آورد تاب فراق
این تن لاغر کجا بار غم هجران کجا
در لب یار است آب زندگی در حیرتم
خضر میرفت از پی سرچشمهی حیوان کجا
چون جرس با ناله عمری شد که ره طی میکند
تا رسد هاتف به گرد محمل جانان کجا
سلام
پایان جان شوما انچنان منو صدا زدی همه محل بیدار شدن
محمد جان شبت بخیر .. چی کار کینم خوب.. تنوع طلبیم
حمید جان تو را خدا ی نده دادا کمیاب شده
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخ يار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
فقط برا ایجی مژگان خودم
البت که فرانک هم اومد ی یه هم برا اون گزاشتم کنار
میخوام برم اما نمیشه
يه شب خوب تو اسمون
يه ستاره ي چشمک زنون خنديد
و گفت کنارتم تا اخرش تا پاي جون
ستاره ي قشنگي بود
اروم و ناز و مهربون
ستاره شد عشق منو
منم شدم عاشق اون
ولي زياد طول نکشيد
عشق منو ستاره جون
ماهه اومد ستاره رو دزديدو برد
نا مهربون ستاره رفت .
با رفتنش منم شدم بي همزبون
حالا شبا به ياد اون
چشم مي دوزم به آسمون
اقا محمد شما به ما "ی" ندی روزت روز نمی شه ها
نرخ بالا کن متاع غمزهی غماز را
شیوه را بشناس قیمت، قدر مشکن ناز را
پیش تو من کم ز اغیارم و گرنه فرق هست
مردم بیامتیاز و عاشق ممتاز را
صید بندانت مبادا طعن نادانی زنند
به هر صید پشه بند از پای بگشا باز را
انگبین دام مگس کردن ز شیرین پیشهایست
برگذر ، نه دام مرغ آسمان پرواز را
مرسی دادا....
نصفه شبی مارو می فرستی گدایی "ی" ها
من برم بخوابم تا از طرف انجمن نسوان محکوم به تبعید نشدم
یا حق
يک نظر بر يــــــــار کردم يار ناليدن گرفت
يک نظر بر ابـــــــر کردم ابر باريدن گرفت
يک نظر بر باد کــــــردم باد رقصيدن گرفت
يک نظر بر کوه کـــــردم کوه لرزيدن گرفت
تکيه بر ديوار کــــردم خاک بر فرقم نشست
خاک بر فرقش نشيند آن که يار ازمن گرفت