عکسا جنبه ی هنری ندارند :41:
گفتم کی؟ گفتند: پس فردا!!!!
اینم شانس ما – گفتم میخایم برم عروسی پسر خالم
آخرش قرار شد یک ساعت یه بار جاهامونو عوض کنیم. :27:
ساعت 8 شب بلند شدیم رفتیم ایستگاه .. اوه اوه اتوبوس داغون داغون.......
تا خود صبح که به مشهد رسیدیم بیدار بودیم و میگفتیم میخندیدیم. منم عین ندیدپدیدا عکس میگرفتم !!!!
بلاخره رسیدیم مشهد.........
شب اول مکارانی زدیدم به بدن (سویئت وسیله داشت) بقیه شبا هم غذای بیرون؛؛ اه اه حالم از غذای بیرون بهم میخوره .....
ساختمونه 4 طبقه بود رفتیم بالاش عکاسی !!!!!
فرداش بلند شدیم رفتیم بیرون این ویو دیدمو عکس گرفتم!!!!
دم درش بازدید بدنی؛
ما موندیم بیرون برای عکاسی؛ بقیه رفتن تو!!!!!!!!!
فردا صبح هم رفتیم پارک کوه سنگی ........ عجب جایی واقعا . . . . :18:
گفتیم از اینجا بریم اونور ببینیم چه خبره!!!!!!!! پله ها دیدیم مایوس شدیم گفتیم بیخیال . . .
تو هوا کفتر دیدم؛ سریع ازش عکس گرفتم!!!!! 30-40 تا از این کفترا تو کامپیوترم دارم. بچه ها هم همینجوری بهم می خندیدند میگفتند مگه هواپیما ندیدی!!!!؟ :27::27:
پارک ملت هم رفتیم، چقدر سر سبز انگار تو مازندران بودیم !!!!!!! :18:
رفتیم یه ساندویج بزنیم به بدن؛ مگه یکی سیر میکرد؟ نه! نفری 2ساندویج اونم دو نونه؛ شد 13 عدد؛ صاحابش گفت چه خبره!!!! (من چون لاغرم یکی خوردم:31:)
یه دل سیر هم چند تا از این نوشابه های تو یخچالش گرفتیم خوردیم!!!!!!
داره زیاد حرف میزنم :41:
بلاخره دو روز دیگه هم گذشت .........................
سر راه هم یه 206 چپ کرده بود؛ انگار یکی با چکش کل بدنشو کوبوند!!!
شانس ما سر راه اتوبوس گازوئیل تمام کرد!!!!!! چه بهتر پاهامون درد گرفته بود. رفتیم بیرون الافی اونم شب توی جاده!!!!!! :27: اتوبوسه 1200 لیتر باکش جا برای گازوئیل داشت!!!! :18::19:
2-3 ساعت وایسادیم گازوئیل زدن و بعد هم هواگیری........:2:
ساعت 3 شب رسیدیم خونه عین خر خوابیدیم!
شرمنده زیاد شد.
دنبال یه صفحه میگشتم تا آخرین پستش رو بگیرم اینو بزارم!!:11: