حالا این دوستمون درباره استخر گفت من یه خاطره خنده دار در گوشه مغزم که دیگه عنکبوت داشت خونه میکردم پیدا کردم
یک روز رفتیم استخر رفیقم در گوشم گفت من شرت خوب ندارم یه شرت دارم واسه بابامه گفتم اشکال نداره بپوش بیا رفتیم تو استخر(عمیقشا نا سلامتی ما شناکاریم) من یه شیرجه زدم رفیقم جو گیر شد شیرجه زد خودش رفت ولی شرتش همونجا موند دیگه در یک ثانیه من که نتونستم جلو خودما بگیرم زدم زیر خنده همه نگاشونا کردن بطرف این دوستمون کل استخر خنده بازار شد این رفیقمون هم که دوباره پرید تو اب که زیاد ضایع کاری نکنه منم با یه عمل انسان دوستانه شرتشا واسش اوردم .....
دیگه تموم شد !