ز‹ فا› معنای فکرت یافت زهرا//‹الف› ایمان و عّزت داشت زهرا
ز‹ طا› او با طهارت بود و طاهر// به‹ میم› اش در مُرّوت بود ماهر
به ‹ها› همراز بابش مصطفی بود// هماره یار شویش مرتضی بود
خدا بخشید کوثر را به احمد// که تا زنده کند نامِ محمّد
روز زن مبارک
Printable View
ز‹ فا› معنای فکرت یافت زهرا//‹الف› ایمان و عّزت داشت زهرا
ز‹ طا› او با طهارت بود و طاهر// به‹ میم› اش در مُرّوت بود ماهر
به ‹ها› همراز بابش مصطفی بود// هماره یار شویش مرتضی بود
خدا بخشید کوثر را به احمد// که تا زنده کند نامِ محمّد
روز زن مبارک
سلام آقای جاوید
به نظر شما تفاوت حروف ف و ش کافی نیست تا قافیه شدن یافت و داشت منتفی شود؟
سلامنقل قول:
از حسن توجه شما ممنونم ولی چون مصدر یافتن و داشتن قافیه هستند بنابراین یافت و داشت را می توان قافیه گرفت همچنان که کاشت / برداشت / گذاشت/ بافت و... با این ها قافیه هستند
سلام آقای جاوید
ما یک قانون کلی در شناخت قافیه داریم که عینا از کتاب عروض و قافیه ی دکتر سیروس شمیسا نقل میکنم:
"تنها صامت آغازی هجای قافیه قابل تغییر و سایر حروف آن غیر قابل تغییر است"
حال اگر جزئی تر مسئله را بررسی کنیم در هر دو کلمه ی یافت و داشت ( و حتی یافتن و داشتن چرا که ن مصدرساز به هر دو اضافه شده ست و ن جزئی از خود کلمه نیست) هجای قافیه "یافت" و "داشت" می باشد که هر دو طبق الگوی هجایی cvcc یا (صامت مصوت صامت صامت) می باشند
در مورد الگوی هجایی cvcc نیز در این کتاب میخوانیم: "تنها c آغازی قابل تغییر و vcc غیر قابل تغییر است
پس "داشت" و "داشتن" تنها با کلماتی چون "کاشت" و "کاشتن" هم قافیه بوده و "یافت" و "یافتن" هم با کلماتی چون "بافت" و "بافتن" قافیه می شوند
با تشکر
جناب جاويد عزيز در تاييد سخنان عليرضاي عزيز لازمه بگم (يافت) و (داشت) چه به صورت مصدري و يا به صورت همين بن ماضي خالي به دليل وجود حرف (الف) كه به الف تاسيس معروف است بايد حتماً بعد از (الف) حروف مشابهي در دو قافيه ي دو بيت موجود باشه.يعني يافت كه (ف) بعد از (الف) آمده حتماً بايد قافيه ي بعدي هم بعد از (الف) تاسيس حروفي مشابه قافيه ي قبلي بياد.
در هر صورت شعر شما حداقل از نظر قواعد نظمي و عروضي نادرسته.
باتشکر از علیرضا وfairy_boy عزیز با مرجعه به کتاب مذکور به اشتباه لپی خودم پی بردم ضمن تشکرمجدد شعر را به صورت زیر اصلاح کردم.باز هم منتظر نظر دوستان می باشم. همه چیز را همه گان دانند
ز‹ فا› فهم و فراست داشت زهرا//‹الف› ایمان به قلبش کاشت زهرا
ز‹ طا› او با طهارت بود و طاهر// به‹ میم› اش در مُرّوت بود ماهر
به ‹ها› همراز بابش مصطفی بود// هماره یار شویش مرتضی بود
خدا بخشید کوثر را به احمد// که تا زنده کند نامِ محمّد
مادر تنها
مــنــــــم يـــــــك مــــــادرم يـــــك مــــــادر بیچاره ی تـــنــهـــا ... نــشـسـتـم مـنـتـظـر شايـد کـه بازآيند كفترها
دو چـــشـمـانـم بــه سوي آسمان هر لحظه می دوزم... كـه تــا شـايـد بـبـيـنـم بــاز پــرواز كبـوترها
ســه تـــا كــفــتر كه با خون دل خــود آب و دان دادم.... بزودی پر کشیدند از بَرَم من ماندم و غم هـا
چــه شــبــهــاي زمــستــانــي بـه زيـر بـال و پرهايم.... به خواب ناز رفته بی خیال از بیش و از کم ها
اگــر باران پــــایــيـــزي بـــه هـــم زد آشيــانـــم را... ويـا ويـران شد آن لانه زدست باد و توفان هـا
بـــه خـــون دل بــنـــا كــردم دوبـــاره لانـه اي ديگـر... كـه تــا يـابند آرامش به دور از برف و بوران ها
بــه آنـــان يـــاد دادم نــحـــوه ی پــرواز و بـا ايـن كار... شدم تنها ومحزون خسته از دیروز و از فردا
چه می شد جوجه هاي من دو باره باز مـي گشتــنـد... که تا باردگر سازند شور و فتنه ای برپا
قــسـم بـر هــستي« جــاويـد» در اين قلب مـجـروحـم... نـبــاشـد كـيـنـه اي از دست رفتار بد آنها
اگـــر آنـــان رهــا كـردنـد اين تــن خستـه ی محزون... خداوندا شکیبایی ببخشا برمن تنها
استاد گرانقدر این چه حرفی ست!؟ شما بزرگ ماییدنقل قول:
اصلاحات شما هم بسیار خوش نشسته است
همچنان از مصاحبت با جنابعالی و طبع لطیفتان محظوظ می شویم
ضمنا در مصرع اول شعر جدیدتان -به نظر می رسد- بر اثر اشتباه تایپی یکی دو کلمه جا افتاده ست
جاوید باشید و ماندگار
خدا نگهدار
نقل قول:
سلام از حسن نظرت ممنونم / ازاینکه اشعار را به دقت می خوانی ممنون تر .در مصرع فوق کلمه ( بیچاره ی ) حذف شده بود که اصلاح شد .از دقت نظرت ممنون
تازه عروس
در خلوت پارك ظهر يك روز......افسرده به گوشه اي نشسته
غرق است به عالم خیالات....آن دختر چشم و گوش بسته
مادر همه روزه گير مي داد.... به كفش و لباس و وضع دختر
ايراد كه اين چه وضع درسه.... با تكيه كلام خاك بر سر
بابا همه وقت غـُر به مادر...«اين دختره كي عروس مي شه»
«ليلي به لالاش مي گذاري»... «كم كم داره خيلي لوس مي شه »
چون کلفت بی مزد و مواجب....از صبح به شام کار می کرد
در اوج طراوت و جوانی..... بود از همه نا امید و دلسرد
آن ر وز براي اولين بار.... از دست نكن بـُكن فراريد
در خلوت ظهرزد به كوچه..... چون راه نجات خود در آن ديد
چون مرغك بال و پر شكسته....هرگوشه پارك چشم مي دوخت
در حسرت دست مهرباني.... آن دختر بي پناه مي سوخت
از خندۀ يك جوان ولگرد.....اميد به قلب او درخشيد
برخاست نشست در كنارش..... چون كودكي شادمانه خنديد
از دولت لـُنده هاي بابا.... با كوشش گيرهاي مادر
اين بار حقيقتاً که شد راست.... آ ن تكيه كلام خاك بر سر
شد آرزوی پدر محقق... چون دختره هی عروس می شد
هر لحظه برای یک هوس ران .... آن تازه عروس لوس می شد
هر چند نطنز بود این شعر....تلخ است ولی نطنز« جاوید»
با گیر سه پیچ دادن و غـُر.... یک باکره نا نجیب گردید