سلام
با تشکر از همه دوستای عزیزی که زحمت زیادی می کشن برای این تاپیک
1- پست انگلیسی حتما باید دارای ترجمهع فارسی هم باشه
2- شعری که توی تاپیک قرار می دین به خاطر فهرست باید حتما دارای عنوان باشه
ممنون از توجهتون
Printable View
سلام
با تشکر از همه دوستای عزیزی که زحمت زیادی می کشن برای این تاپیک
1- پست انگلیسی حتما باید دارای ترجمهع فارسی هم باشه
2- شعری که توی تاپیک قرار می دین به خاطر فهرست باید حتما دارای عنوان باشه
ممنون از توجهتون
صدايي در وجودت
هر روز به آرامي ميگوید:
حس مي كنم كه اين درسته،
مي دونم كه اين اشتباهه.
هيچ معلم یا موعظه گر، پدر، مادر، دوست و
هيچ انسان عاقلي نمي تواند بگوید
چه چيزي برایت خوب است،
فقط به نداي درون خود گوش فرا ده.
به كوجكی یك بادام
به بزرگی یك غول
همه یك اندازه ایم
اگر چراغ را خاموشكنیم
به پولداری شاه
به بی پولی كرم
همه یكسانیم
اگر چراغ راخاموش كنیم
...
...
پس شاید تنها راهبرای درست شدن
اینست كه پیامی از خدا بیاید و چراغرا خاموش كن
زمانی هر کلمه ای را که کرم ابریشم می گفت می فهمیدم،
زمانی در خفا به وراجی سارها می خندیدم،
و در رختخوابم با مگسی گپ می زدم.
زمانی به تمام سئوالهای جیرجیرکها گوش می دادم
و به تمام آنها جواب می دادم،
و با گریه ی هر دانه برف در حال مرگ که فرو می افتاد
همدردی می کردم.
زمانی به زبان گل ها سخن می گفتم...
چه شد که این ها همه از یادم رفت؟
چه شد که این ها همه از یادم رفت؟
ترانه هایم را در جاده های خاکی خوانده ام
در پیاده رو شهرهای کثیف
برای کارگران بی احساس
در مسیر خط آهنی که از آن می گذشتم
در اتاق هایی با کاغذ دیواری آبی رنگ خوانده ام
برای دخترانی که عاشق شان بودم
حال مادر ... ترانه ای می خوانم برای تو
مادر! هرگز از یاد نبرده ام
خاطرۀ حرف های دلنشینت را
رفتار متینت را
با آنها بالیده ام
آغوش های دیگری هم مرا به خود خوانده اند
اما مادر! ... ترانه ای می خوانم برای تو
می گویی از اینکه اینجا هستم خوشحالی
تا در زمستان کمک حالت باشم
اما این سخن را با لبخند حسرت بار به زبان می آوری
گویی می دانی
که پسرت آدمی نیست که در جایی بند شود
اما من هنوز حرف هایی برای گفتن دارم
مادر! ... ترانه ای می خوانم برای تو
فردا می روم
در کوره های حومۀ شهر
شاید کارگر بی احساس که عرق می ریزد
ترانه ام را بشنود
و همین طور دختری در اتاقی با کاغذ دیواری آبی رنگ
خواهد پرسید ، کجا بودم؟
و من خواهم گفت، ماندم تا ترانه ای بخوانم برای تو!
دعوت
اگر اهل خیالید بیایید
اگر اهل خیال و دروغ و آرزویید
اگر اهل دعایید
اگر اهل خرید لوبیای سحر آمیزید بیایید
اگر اهل امیدید
یا اهل وانمودید بیایید
کنار آتش من بنشینید
لباسی از حکایت ز تار و پود زرین
برای خود ببافید
بیایید!
بیایید!
ناخدا قلاب به دست باید یادش بمونه که اصلا پاش رو نخارونه
ناخدا قلاب به دست باید مراقبت کنه که هیچ وقت دست توی بینی اش نکنه
ناخدا قلاب به دست باید وقتی به آدم دست میده آروم و ملایم دست بده
ناخدا باید حواستون رو جمع کنید
موقع بازکردن قوطی ساردین
یا موقع گرگم به هوا یا چایی ریختن
یا صفحه های این کتاب رو ورق زدن .
من واقعا خوشحالم که مثل خیلی از آدم ها نیستم .
ولی بیشتر از همه خوشحالم که مثل این ناخدا نیستم .
من که با قوزک پا تاب می خورم رو هوا
اون به زانوت می چسبه تو هم آویزون می مونی با بینی از یه بند
به بند خیلی بلند
فقط یه چیز بی زحمت
بی حرف پیش و منت
وقتی تو هوا شناوری
بپا که عطسه نکنی .
قایقی که تازه ساختیم و جنسش از چوبه
بیخود نگو که خوب نیست خیلی هم خوبه
کنار ه ها و پشتش که معرکه است خیر سرم
فقط تهش رو یادمون رفته به نظرم .
من دیگه طناب کشی بازی نمی کنم
به جاش در آغوش کشی بازی می کنم
که در اون به جای اینکه طناب را بکشند
همه همدیگه رو در آغوش می کشند
و در اون هر هر می خندند
روی قالی می غلتند
همه ماچ و بوسه می کنند
همه لبخند می زنند
همه همدیگه رو بغل می کنند
خلاصه همه برنده اند .