در انتظار تو. به كه بايد پناه برد
وقتي كه پلك پنجرهها وا نميشود
اين آسمان شبزده اين لحظههاي تار
در غيبت حضور تو فردا نميشود
بغضي كه راه حنجرهام را گرفته است
جز با حضور چشم تو دريا نميشود
منتها مشکلش اینه که اگه زیر هم نمینوشت هیچ فرقی با نثر نمیکنه!نقل قول:
اینم شعری که یکی از بچه ها تو انجمن ادبیات گذاشته بود و به نظرم خیلی قشنگه