-
حقیقت دارد
تو را دوست دارم!
در این باران
می خواستم تو٬
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم٬
سلام کنم٬
لبخند تو را در باران می خواستم
می خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم.
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را٬
امروز نگویم!
خانه را برای تو آماده کنم٬
برای تو یک چمدان بخرم٬
تو معنی سفر را از من بپرسی.
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم٬
تا زنده شوم!
احمدرضا احمدی
-
از مدرسه که آمدم
به دست خود درختی مینشانم
مشقهایم را که نوشتم
به پایش جوی آبی میکشانم
کلی صبر میکنم
تا بزرگ شود
آنقدر بزرگ که بتوانم خود را از آن بیاویزم
-
زمانی قاصدی امد
خبر از حس گنگ و مبهمی آورد
که در زير هزاران دانه خاکستر
به دست بادهای ناکجا آباد ويرانی
به مقصد شد
فهمیدم
تو بودی کز دلم آرام همراه نفسهایم رها کردم
تو را
آری تو را
در ذهن ها هم نمیگنجد ولی بردم
تو را از یاد ها بردم
چه راحت در نگاهت بود دوستت دارم
ندانستم چرا هرگز
دلم بر تو نمی بالید
ولی اکنون ..
خدایا آه،من همراه این نامر دی ها باد
شاعر: نسیم
-
پر رنگ نوشته بودمت....خیلی
به سختی پاک می شوی
-
من نه تور دارم نه تفنگ شکاری
حالا چه تو ماهی باشی
چه پرنده ای در آسمان آبی
کاش خودت بودی شاید می توانستم کنارت باشم
"خودم"
-
روز تولدم که به اندازه ی سنم شمع روی کیک گذاشتی
یادت هست ؟
به من گفتی صد سالگیت
صدتایش را خودم برایت روشن می کنم !
کاش فقط یک شمع گذاشته بودی
و تنها یک سال کنارم مانده بودی
"خودم"
-
ما
کاشفان کوچه های بن بستیم
حرف های خسته ای داریم
این بار
پیامبری بفرست
که تنها گوش کند
-
برف مى بارد
برف مى بارد
همه تپه ها سفيد مى شوند
آنكه تازه از راه مى رسد
چه مى داند
زير توده هاى سفيد برف چيست
-
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا،نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه می گفت:
گوساله بتمرگ
-
مردان نسل ما
با گريه
مي خندند ، بي تو
اي بي تو من ، بي من
آيا تو هم اينگونه مي خندي ؟
با گريه خنديدن نه آسان است
بي تو