گفتی وقتی گل های باغ را تمام شمردی می آیم
یک,دو,سه.....صد ....هزار .....
همه ی گل ها خشک شدند !
عزیزم قصد آمدن نداری ؟
"خودم"
Printable View
گفتی وقتی گل های باغ را تمام شمردی می آیم
یک,دو,سه.....صد ....هزار .....
همه ی گل ها خشک شدند !
عزیزم قصد آمدن نداری ؟
"خودم"
در گوشه زندان
فقط به تو فکر می کنم
می دانی ؟!
می توانی این را درک کنی؟!
باورت می شود
چقدر دوستت دارم؟!
هیچ می دانی ؟!
-غیر از من-
هیچ کس در گوشه زندان
پشت میله ها
نمی تواند کسی را
بیشتر از آزادی دوست داشته باشد.
سیگارت را روشن می کنی
و به راهت ادامه می دهی
چیزی را فراموش نکرده ای؟
بلیط قطار را پاره می کنم
و با آخرین گله ی گوزن ها
به خانه بر می گردم
آن قدر شاعرم
که شاخ هایم شکوفه داده است
و آوازم
چون مهی بر دریاچه می گذرد
شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم می شود
سینه ام را آماده کرده ام
تا تو مهربان تر شوی
گروس عبدالملکیان
در اطراف خانه ی من
آن کس که به دیوار فکر می کند ، آزاد است !
آن کس که به پنجره .... غمگین !
و آن کس که به جستجوی آزادی است ،
میان چار دیواری نشسته
می ایستد .... چند قدم راه می رود !
نشسته .... می ایستد
چند قدم راه می رود !
نشسته .... می ایستد .... چند قدم راه می رود !
نشسته
می ایستد .... چند قدم راه می رود !
نشسته .... می ایستد
چند قدم ....
حتی تو هم خسته شدی از این شعر
حالا چه برسد به او که .... نشسته
می ایستد ....
نه ! .... افتاد !
براي زندگي نه سقف مي خواهم
نه زمين
نقشه جغرافيايي دستهاي تو
خانه من است
نیمه ات را گم کرده ای
ماه تنگ دل
صبور باش
نیمه ی ماه به سراغت می آید
و تو را کامل خواهد کرد
نیمه ی من
بر نخواهد گشت…
این چاه من است
من آن را کنده ام
من آن را محض روز مبادا
وقتی چاهی برای سقوط
نمانده دیگر کنده ام
من از شب نمی ترسم
من از روز می ترسم
و از راهی که بیراهه ندارد.
- رخش، گاري كشي مي كند
- رستم، كنار پياده رو سيگار مي فروشد
- سهراب، ته جوب به خود مي پيچيد
- گردآفريد، از خانه زده بيرون
- مردان خياباني، براي تهمينه بوق مي زنند
- ابوالقاسم، براي شبكه سه سريال جنگي مي سازد
واي...
موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند!
شتاب مکن
که ابر بر خانه ات ببارد
و عشق
در تکه ای نان گم شود
هرگز نتوان
آدمی را به خانه آورد
آدمی در سقوط کلمات
سقوط می کند
و هنگام که از زمین برخیزد
کلمات نارس را
به عابران تعارف می کند
آدمی را توانایی
عشق نیست
در عشق می شکند و می میرد!
احمدرضا احمدی